پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
اصل این است که به قول حافظ:
«بشوی اوراق اگر همدرس مایی - که علم عشق در دفتر نباشد»
اما، در عین حال، مبانی نظری نیز لازم است، چرا که تا آدمی نداند چه راهی را باید برود و چه کاری باید انجام دهد، نمیتواند در آن مسیر گام بردارد.
1- همیشه در هر امری [چه مادی و چه معنوی]، علم - آگاهی و اطلاع، گام نخست و شرط لازم و مقدم میباشد. بدیهی است که چه خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و قرآن شناسی، ولایت و امامت شناسی و در مجموع اسلام شناسی بیشتر شود، توجه و میل و رغبت در رشد، کمال و رستگاری بیشتر میشود. چنان که عبد صالح (حضرت خضر علیه السلام) به رسول خدا، حضرت موسی علیه السلام که خواهان علم رشد بود، گفت:
«قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا * وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا» (الکهف، 67 و 68)
- گفت: تو توان (طاقت) صبر با من را نداری * چگونه میتوانی استقامت داشته باشی، در چیزی که بر آن احاطۀ خبر نداری (بر آن علم نداری).
2- اما، صرف شناخت کافی نیست، بلکه این علوم، باید به قلب وارد شود، با قلب فهم شود و به مرتبۀ اعتقاد، باور و ایمان قلبی برسد و البته ایمان و همچنین کفر نیز مانند علم، کم و زیاد دارد و حتی کم و زیاد میشود؛ چنان که نسبت به مؤمنان فرمود:
«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» (الفتح، 4)
- او كسی است كه سكينه و آرامش را در دلهای مؤ منان نازل كرد تا ايمانی بر ايمانشان افزوده شود، لشكر آسمانها و زمين از آن خدا است، و خداوند دانا و حكيم است.
و نسبت به کفار فرمود:
«وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ» (آل عمران، 178)
- آنها كه كافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصور نكنند اگر به آنان مهلت میدهيم، به سودشان است! ما به آنان مهلت ميدهيم فقط برای اينكه بر گناهان خود بيفزايند؛ و برای آنها، عذاب خواركنندهای (آماده شده) است!
3- ایمان پس از کسب علم، با رعایت «تقوا» محکم و کاملتر میشود و تقوا نیز مسلتزم اطاعت و تبعیت، در دست کم انجام واجبات و ترک محرمات میباشد.
4- اما، تمامی این موارد باید منتهی بر «محبّت» شود که به شدت آن «عشق» میگویند. «محبّت»، اصل - ریشه و هدف میباشد.
انسان، چه مؤمن باشد و چه کافر - چه عالِم باشد و چه نادان - چه عابد باشد و چه فاسق و ...؛ خیلی چیزها را میشناسد و باور هم دارد؛ اما در نهایت به سوی کسی یا چیزی یا کاری میرود که آن را دوست دارد.
بنابراین، آن که محبّت الهی در دلش جای گرفته - آن که بهشت خدا را دوست دارد و مشتاق رسیدن به آن است - آن که به اهل عصمت، انبیای الهی، اولیاء الله و شهدای راه خدا محبّت دارد و دوست دارد با آنان محشور گردد و در بهشت خدا، همجوار آنان گردد، «شهادت طلب» میشود؛ و آن که در دلش محبّت به دنیا و متاعی از دنیا (هوای نفس و شهوات متفاوت)، به عنوان محبوب غایی جای گرفته، حتی از مرگ و آن هم پس از صد سال زندگی نیز خوشش نمیآید، چه رسد به این که «شهادت طلب» گردد!
5- دقت شود که «شهادت طلبی»، میل به کشته شدن نمیباشد؛ چرا که این یعنی میل به پیروزی دشمن و کشته شدن مؤمن که با تمامی فرهنگ اسلامی مغایرت دارد؛ بلکه یعنی برخورداری از روحیۀ و اخلاق اسلامی، عدم وابستگی به دنیا، حضور در میدان با جان و مال، برای «جهاد - هرگونه تلاش دشمنستیز» در راه خدا. به این افراد، «شهادت طلب» میگویند.
محبّت و جهاد در راه خدا
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (المائدة، 54)
- ای كسانی كه ايمان آوردهايد هر كس از شما از آئين خود باز گردد (به خدا زيانی نمیرساند - بلکه) خداوند در آينده جمعيتی را میآورد، كه آنها را دوست دارد و آنها (نيز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران نيرومندند، آنها در راه خدا جهاد میكنند و از سرزنش كنندگان هراسی ندارند. اين فضل خدا است كه بهر كس بخواهد (و شايسته ببيند) میدهد و (فضل) خدا وسيع و خداوند داناست.
کلمات کلیدی:
پاسخ های کوتاه شهيد