وقتی ذکری مثل ذکر یونسیه رو میگیم، باید به چه چیزی توجه کنیم؟ چون هم در این جا هم بزرگان دین گفته شده که ذکر فقط زبانی نیست و باید به مفهومش توجه و تعقل کرد. برای همین میخواستم اگه ممکنه توضیحی بفرمایید.
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): نه فقط راجع به ذکر یونسیه و یا هر ذکر دیگری، بلکه انسان عاقل و مؤمن، راجع به هر سخنی که به زبان میآورد و یا میشنود، توجه و فکر مینماید. آیا در بارهی آیات قرآن کریم که همه کلام الله است، مکرر نفرموده که تفکر، تعقل و تدبر نمایید؟! بله، قرآن مجید، کلام خداوند حکیم است و قرآن خودش حکیم است «یس، وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ»؛ اما درک و فهم سخن حکیمانه فکر میخواهد و هیچ سخن حکیمانهای برای کسی که به آن فکر نمیکند، فایدهای ندارد. فرض کنید که مکرر ختم یاسین یا ختم انعام کنند و حتی راجع به یک آیه در آنها فکر نکرده باشند و اساساً نفهمند که چه میگویند؟!
صدق گفتار و عمل:
خداوند متعال ضمن توصیههای مکرر به "ایمان و عمل"، به صراحت به بندگان مؤمنش که اهل مراقبه هستند، فرموده که عمل نکردن به گفتار (ادعا، وعده، قسم، نذر و ...) نزد خداوند متعال، گناه بسیار بزرگی است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ» (الصف، 2 و 3)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمىدهيد * نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.
صدق گفتار فقط به این نیست که آدمی راست و درست بگوید، بلکه باید گفتار و عملش مطابق هم باشند و همدیگر را تصدیق کنند و مصدق عقل و قلبش باشند و عقل و قلبش نیز آن گفتار و عمل را تصدیق کنند و همه مصدق حقیقت اعتقاد به توحید و معاد و اخلاص در بندگی باشد.
حال فرض کنید که کسی شبی صد یا چهارصد بار ذکر یونسیه و یا اذکار دیگر را بگوید، اما خودش هم نمیداند که چه میگوید! آیا انتظار دارد که چون لفظی را چند صدبار گفته، کُن فَیَکُون شود؟!
ذکر یونسیه:
«لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» (الأنبیاء، 87)
ترجمه: ... إلهی (معبودى) جز تو نيست، منزهى تو، به راستى كه من از ستمكاران بودم.
یک – اولین نکته در هر ذکر، دعا و عبادتی، این است که آدمی متوجه باشد که در محضر ربّ عظیم و کریمش ایستاده است و او را صدا زده و با او سخن میگوید، نه این که تمام توجهش به عدد و شماره باشد. باید بداند که در این شرایط، خداوند و ربّ جلیل و رحیمش را صدا زده و با او سخن میگوید. پس مسئلهی او الفاظ یک ذکر و تعداد تکرارش نیست، بلکه سخن گفتن با اوست.
خداوند متعال در قرآن کریم، در بیان دعای حضرت یونس علیه السلام، ابتدا فرمود: «فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ»، یعنی در آن تاریکیها، "ندا کرد". پس ابتدا آدمی باید توجه داشته باشد و بفهمد که در "ظلمات" = تاریکیهای جهل، غفلت و گناه فرو رفته و هم اکنون نیز در وضعیت عذابآور و مُهلکی قرار دارد و هیچ نجات دهندهای جز او ندارد؛ پس او را صدا کند.
ذاکر دقت دارد که فرق است بین "ندا" کردن و "نجوا" نمودن. وقتی آدم به کسی نزدیک است، با او نجوا میکند، اما اگر احساس کند که دور شده، "ندا" میدهد. "نجوا" ممکن است در دل باشد و به لفظ و صدا هم نرسد، اما "ندا" حتماً صداست. پس کسی که احساس میکند به خاطر غفلت و گناه، از ربّ رحیمش دور شده، او را "ندا" میکند.
دو – نکتهی دوم، اعلام مواضع خودت در برابر خداوند متعال میباشد. او را در چه جایگاهی میبینی، فقط خالق؟! لذا "ندا" را با بیان مواضع شناختی و ایمانی خودش شروع میکند و اقرار مینماید که از موحدان و مؤمنان میباشد، لذا انتظار رحمت، لطف، کرم، غفو و مغفرت دارد؛ میگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ – إلهی نیست، جز تو».
دقت شود که اذعان و اقرار به "لا إله الاّ الله" که اولین اصل و شرط توحید و مسلمانی میباشد، اقرار به وجود الله جلّ جلاله نمیباشد، بلکه نفی الوهیت از هر چیز دیگری است؛ و البته این نفی، به زبان سخت است و به عقل، قلب و عمل، به مراتب سختتر! چرا که حتی مؤمنان نیز دچار شرکها جلی و خفی میشوند؛ در فکر، قلب، زبان و عمل نیز دچار بتپرستی میشوند، اگر چه بت آنها، همان هوای نفس خودشان باشد.
«وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ» (یوسف علیه السلام، 106)
ترجمه: و بيشترشان به خدا ايمان نمىآورند جز اينكه [با او چيزى را] شريك مىگيرند.
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: «چگونه ممکن است که آدمی هم مؤمن باشد و هم مشرک؟!»، ایشان فرمودند: «همین که مشکلت به دست کسی رفع میشود و میگویی: «اگر او نبود من هلاک شده بودم» شرک است! پرسیدند: «پس چه بگوییم؟» فرمودند: «بگویید که اگر خدا او را نفرستاده بود و مشکلم را به دست او حل نکرده بود، هلاک میشدم».
پس، مهم است که آدمی با دل و جان بفهمد و درک کند که هیچ نجات دهندهای جز او ندارد و این حال کمتر دست میدهد، مگر در حال "اضطرار" که امید از هر وسیلهای قطع میشود؛ اما بر مؤمن لازم است که همیشه بداند و فهم کند که وسیله استقلال ندارد و جز او نجات دهندهای وجود ندارد.
سه – نکته سوم، "تسبیج" است که آن را با ذکر «سُبْحَانَكَ» به جای آورد.
بسیار دیدهاید و چه بسا در خود و یا نزدیکان تجربه کردهاید که برخی ذکر «لا إله الاّ الله» دارند، موحد و مسلمان هستند، هر روز اذان و اقامه و نماز دارند، بسیاری از احکام را نیز رعایت میکنند، اما همین که با یک مشکل بزرگی مواجه شدند و یا مصیبتی بر آنها وارد شد، با ادبانه و یا ختی بیادبانه، خداوند متعال را مقصر میشمارند!
اینان اگر به موفقیتی دست یابند، با اندیشهای قارونی، آن را از علم، هنر و زحمت خود میپندارند و اگر با مشکل، شکست و معضلی مواجه شوند، میگویند: «خواست خدا و کار خدا بود!» و گاهی فریاد بر میآورند: «خدایا چرا مرا اذیت میکنی – خدایا! چرا من؟!» و حتی برخی با جهل تکبر فراوان، بر کرسی ربوبیت خیالی خود نشسته و او را [العیاذ بالله]، متهم و محکوم به ظلم و بیتوجهی میکنند!
«سُبْحَانَكَ» نیز یک اذعان است. یعنی شناخت و ایمان من به حدی رسیده که میدانم و باور دارم که تو از هر گونه نیستی، کاستی، عیب و خطایی مبرایی، چه رسد به العیاذ بالله جهل و ظلم.
چهار – پس از ندا کردن خداوند متعال و اقرار به إله نبودن هیچ چیزی به غیر از و نیز تسبیح او، نوبت به "خودشناسی" در برابر حق تعالی و نیز شناخت علل اصلی گرفتاریهایش و اذعان به آن میرسد، لذا میگوید: تو سبحانی، بلکه « إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ – همانا من از ظلم کنندگان به خود بودم».
سرّ این ذکر و کلید استجابت همین است که آدمی متوجه شود، بفهمد و اذعان کند به این که خودش به خودش ظلم میکند. لذا میبینیم که دعای حضرت آدم علیه السلام نیز همین بود؛ منتهی چون در وحی که مقدم بر حدیث است، این ذکر دربارهی ندا و دعای حضرت یونس علیه السلام آمده، به ذکر یونسیه مشهور شده است؛ وگرنه تمامی انبیا، رسولان و اولیای الهی، همین ذکر را داشتند، چنان که از امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، در دعای کمیل میخوانیم: «لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَبِحَمْدِكَ، ظَلَمْتُ نَفْسِى – نیست إلهی جز تو، منزهی تو و به حمد تو برخاستم (محمود تویی)، منم که به خودم ظلم کردم».
●- بدیهی است که تا آدمی متوجه نشود که خودش علیه خودش ظلم میکند و تا نفهمد که چه ظلمهایی به خودش میکند، اولاً هیچ گاه برای اصلاحش و بر قراری اعتدال و قسط در مملکت وجود خودش قیام نمیکند و ثانیاً همیشه گناه قصورها و تقصیرهای خودش را گردن دیگران و حتی خداوند سبحان میاندازد؛ درست مثل ابلیس لعین که دست آخر گفت: «تو مرا فریب دادی!»
پنجم – توجه داشته باشیم که حضرت یونس علیه السلام، در این ندا و دعا، هیچ چیزی از خداوند متعال نخواست؛ بلکه فقط اذعان به توحید نمود، تسبیح کرد و به گناه خودش اقرار نمود. خب، این یعنی همه چیز. یعنی تسلیم محض. یعنی اگر مرا عذاب کنی، حق توست و اگر ببخشایی، لطف و کرم توست. لذا عرض نکرد: این ذکر را میگویم تا مرا نجات دهی، یا حالا که این ذکر را گفتم، انتظار نجات دارم و ...! اما خداوند رحمان، رحیم، کریم و غفار، نگرانی و غمش را بر طرف کرد و نجاتش داد.
ششم – نکتهی دیگر، توجه بسیار به "ایمان" و تلاش برای تقویت آن میباشد که با رعایت "تقوا" حاصل میگردد؛ چرا که ایمان شرط نخست استجابت دعاست. چنان که در آیه بعد که مُهر تأیید بر ایمان حضرت یونس علیه السلام بود، فرمود:
«فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» (الانبیاء 88)
ترجمه: پس ندايش را اجابت كرديم و از اندوه نجاتش داديم؛ و اين گونه مؤمنان را نجات مىدهيم.
ملاحظه:
آن چه که بیان شد، نه تفسیر عرفانی بود و نه هیچ نوع تفسیر دیگری [که میتوانید در کتب مفسرین و عرفای به حق مطالعه نمایید]، بلکه فقط اندک توجهی به فرازها و نکات این ذکر بود. التماس دعا.
مشارکت و هم افزایی - پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی
پرسش:
هنگام گفتن ذکری مثل یونسیه (ع) باید به چه چیزی توجه کنیم؟ چرا که بزرگان میگویند: اذکار به لفظ نیست، بلکه باید به مفاهیم آن توجه و در آن تفکر نمود.
پاسخ (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10213.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 4758
- 19 اسفند 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: قرآن ذکر