امام سجاد علیه السلام:
«أَلْحَمْدُ للهِ ...، الَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوهامُ اَلْوَاصِفِينَ» (دعای اول)
حمد مخصوص خداوند است ...، همان که دیدۀ بینندگان از دیدنش کوتاه و وَهم وصفکنندگان از ستودنش، ناتوان است.
Praise belongs to God …, Beholders' eyes fall short of seeing Him, describers' Illusions are not able to depict Him.
شرح مختصر
"رؤیت" به دیدن با چشم گفته میشود؛ چیزی که دیده شود را "مرئی" و چیزی که دیده نشود را "نامرئی" میگویند.
اما "نظارت"، فراتر از دیدن یک قطعه یا محدوده با چشم میباشد؛ بلکه به دیدن یک سِیر از ابتدا تا انتها گفته میشود. مانند این که یک خودرویی را خیابان ببینید، این "رؤیت" است، اما اگر سِیر چگونگی ساخت، فروش، توزیع و مصرف آن را ببینید، "نظارت" است
چنان که در قرآن کریم فرمود:
«أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ * وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ * وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ * ...» (الغاشیه، 17 به بعد)
- آيا آنان به شتر نمىنگرند كه چگونه آفريده شده است * و به آسمان كه چگونه برفراز شده است * و به كوهها كه چگونه در جاى خود نصب گرديدهاند * ... .
مقصود از "نظارت" در این آیات، نگاه کردن با چشم ظاهر به شتر، کوه، آسمان، زمین و ... نمیباشد که با چنین نگاهی، هیچ آگاهی مبسوط و نتایج عقلی حاصل نخواهد شد. چنین نگاهی، نگاه محدود هر انسان معمولی و نگاه مادهگرایان (ماتریالیستها) میباشد؛ لذا به «كَيْفَ خُلِقَتْ - چگونه آفریده شده است» و «كَيْفَ رُفِعَتْ - چگونه بلند گشته است» و «كَيْفَ نُصِبَتْ - چگونه نصب شده است» و ... متذکر گردید.
چنین نگاهی، مستلزم دیدن یک سِیر، به صورت علمی و عقلی میباشد.
رؤیت
●- انسان بیفکر و بیخِرد و البته تنبل و راحتطلب، مایل است که همه چیز را با همین چشم سر ببیند، و در این میل، فرقی بین بتپرستان در هزاران سال پیش، و یا مادهگرایان امروزی وجود ندارد.
میتوان گفت: «ریشۀ بتپرستی»، همین میل به دیدن خدا با چشم سر بوده است؛ لذا با دست خود بُت ساختند و همان را "إله" نامیدند!
بازگشت (ارتداد) قوم موسی علیه السلام به مجسمۀ گوساله پرستی، آن هم پس از دیدن آن همه معجزات الهی، همین سطحینگری بود، چنان که به ایشان گفتند: «يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً - یا موسی! هرگز به تو ایمان نمیآوریم، مگر آن که الله را آشکارا ببینیم» (البقره، 55) - سامری هم از این جهالت، حماقت و سطحینگری آنان سوء استفاده کرد و با طلاهای خودشان، برایشان یک مجسمه به شکل گوساله ساخت و گفت: «إله موسی و إله شما همین است»، و بیشترشان گوسالهپرست شدند! همین بلایی که وال استریت با آن نماد گاو، بر سر مردم جهان آورده است!
متأسفانه فرهنگ جاهلانه و این انحراف بزرگ در جسمیّت قائل شدن برای خداوند سبحان، پس از نفوذ کفار به یهود و نفوذ کفارِ یهود به مسیحیت، به جامعه مسلمانان نیز نفوذ یافت که ابن تیمیه (و وهابیت)، نمود بارز آن میباشند که برای خداوند سبحان، دست و پا و چشم و گوش قائلند!
●- امام سجاد علیه السلام در این فراز، حمد را مخصوص خدایی میدانند که مادی نیست و بالتبع مخلوق، مصنوع، محدود و نیازمند نیست؛ خدایی که دیدگان مادی [چشمها]، هر چقدر هم دورنگر و نظارهگر باشند، نمیتوانند او را ببینند، و نمیتوانند یک اول و آخری برای او فرض کنند و نظارهگرِ سِیر آن باشند (فراز نخست)؛ چرا که او ماده نیست و جسم ندارد، شکل و وزن و رنگ ندارد که به حواس درآید و اینگونه شناخته شود.
وَهم
متأسفانه ما در زبان فارسی، بسیاری از کلمات عربی یا حتی فارسی را که معانی متفاوتی دارند، به یک معنا به کار میبریم، مانند: «محبّت، مودّت، عشق، علاقه و ...» که همه را به «دوست داشتن» معنا میکنند، در حالی که هر کدام معنا و مفهوم جداگانهای دارند! لذا گاه "تفکر، تخیل، تصور و توهُم" را نیز که همه کار ذهن است، به یک معنا به کار میبرند.
در چنین گفتمانی، فرقی ندارد که کسی بگوید: «فکر کردم امروز میآیی؛ - یا بگوید: «خیال کردم امروز میآیی - یا بگوید: تصورم این بود که امروز میآیی»!
اما، هر کدام از این کلمات، معانی و مفاهیم جداگانۀ خود را دارند. "خیال" مقدمۀ "تصور و صورتگری" میباشد و صورتهای دیده شدۀ پیشین را حفظ و نگهبانی میکند تا بشود به یاد آورد - و "تصور" ساختن صورتی معین در ذهن میباشد - اما "وَهم"، عهدهدار درک مفاهیم جزئی میباشد. به عنوان مثال: اگر گفته شود: «من این ملت را دوست دارم - من با دشمنان این ملت دشمنم و ...»، درک مفاهیم دوستی و دشمنی، با قوۀ "واهمه" است، و البته "عقل" تمامی این قوا را تعدیل میکند.
●- ما، خداوند متعال و حقیقت وجودی هر چیز دیگری را با اسمهایش میشناسیم و توصیف مینماییم. لذا چه بگوییم: «هوا سرد است» و چه بگوییم: «خداوند سبحان، علیم و حکیم است»، مقصود را با کلمات و اسمهایی چون: «هوا، سرما، سبحان، علم، حکمت و ...» و مفاهیم آنها درک، بیان و توصیف مینماییم.
●- امام سجاد علیه السلام میفرمایند: خداوند را با نشانههایش در خلقت میشناسی و سپس او را توصیف مینمایی که «حیّ، سبحان، رحمان، رحیم، علیم، حکیم، قادر، خالق، مالک، ربّ ... میباشد و تمامی اسمهای کمالیه به او اختصاص دارد؛ اما آیا میتوانی چگونگی، میزان، حدّ و حدود و حقیقت این اسماء را دربارۀ خداوند سبحان درک و توصیف نمایی؟ خیر، چرا که چگونگی و میزان وَهم، درک، علم و شناخت تو محدود است، اما او محدود نیست، پس: «عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوهامُ اَلْوَاصِفِينَ - عمیقترین اوهام نیز از وصف او عاجز است».
کلمات کلیدی:
صحیفه سجادیه توحید