پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): آیا شما خودتان این بیان را در "فصوص الحکمة" از ابن عربی خواندهاید، و یا این پاسخ را در بحارالانوار خواندهاید؟! پس قبل از ورود به بحث، توجه به این نکته برای همگان لازم و ضروری است که "منبع" چه بوده است؟! لابد در سایتی چنین نوشته است؟! پس قصد مشخص است. حالا مردمی که نه با فصوص آشنایی دارند، نا مباحث معرفتی، نه با معنای واژگانی چون وجود، ذات، جوهر، عَرَض و ...، فقط همینقدر میخوانند و باور میکنند که در فصوص مطلبی آمده که امام فرمودهاند، اندیشهی زنادقه است!
خودشناسی و خداشناسی:
اساساً جملهی «هر که خود را با معرفت بشناسد»، جملهی غلطی است، چرا که "معرفت" یعنی همان "شناخت" در فارسی. پس مثل این است که بگویند: «اگر کسی خود را با شناخت بشناسد»! بالاخره آدمی هر کسی یا هر چیزی را بشناسد، به همان مقدار که شناخته است، نسبت به او "معرفت" پیدا کرده است؛ مگر آن که در اصل، "شناختش" درست نباشد!
●- جملهی «مَنْ عَرَفَ نفسَه فَقَد عَرَفَ ربَّه - کسی که خود را بشناسد، تحقیقاً پروردگارش را میشناسد»، از ابن عربی در فصوص نیست، بلکه کلام مبارک حضرت امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام میباشد. (غررالحكم، ص 232).
●- بدیهی است که هر کسی و هر چیزی، به ویژه خداوند سبحان، به نشانههایش (اسمهایش) شناخته میشود، نه به ذاتش! و هر چه که هست، از آن جهت که مخلوق است، نشانهی خالق است. پس با شناخت مخلوق (اسم الله)، خالق شناخته میشود؛ و البته "انسان کامل = اهل عصمت علیهم السلام"، مظهر اتمّ (کامل) اسمای الهی میباشند.
امروزه دانشمندان میگویند: «علم یعنی نشانه شناسی»! پس کسی که خود را درست بشناسد «مَنْ عَرَفَ نفسَه»، خدای خود را خواهد شناخت «فَقَد عَرَفَ ربَّه».
یک مباحثه از امام صادق علیه السلام:
در مباحثهی حضرت امام صادق علیه السلام با یک زندیق، کافر، مادهگرا (ماتریالست) به نام "ابن ابی العوجا"، شاهدیم که حضرت امام برای "خداشناسی"، او را به "خودشناسی" توجه میدهند.
ابن ابی العوجاء پرسید: «اگر خدایی هست، چه اشکالی دارد که بر مخلوقش آشکار شود و آنها را به پرستش خود بخواند تا حتی دو نفر هم با هم اختلاف نکنند؟ چرا از آنها پنهان گشت و فرستادگانش را به سوی آنها گسیل داشت، اگر خود بی واسطه این کار را میکرد، راه ایمان مردم به او نزدیکتر میشد»؟ !
امام علیه السلام، او را به خودش (خودشناسی) ارجاع و توجه دادند و فرمودند: «چگونه پنهان گشته بر تو کسی که قدرتش را در وجود خودت به تو ارائه داده است؟! پیدا شدنت بعد هیچ بودنت، بزرگسالیت بعد از کودکی، خرسندیت بعد از خشم و خشمت پس از خرسندی، و اندوهت پس از شادی و شادیت پس از اندوه، دوستیات بعد از دشمنی و دشمنیات پس از دوستی، تصمیمت بعد از درنگت و درنگت پس از تصمیم، خواهشت پس از نخواستن و نخواستنت پس از خواهش، تمایلت پس از هراس و هراست پس از تمایل، امیدت پس از ناامیدی و ناامیدیت پس از امید، به خاطر آمدنت آن چه در ذهنت نبود و ناپیدا گشتن آن چه نیک میدانی از ذهنت ...؟ (اصول کافی، ج1، کتاب التوحید).
اندیشه زنادقه:
بدیهی است که خداوند متعال، جسم و شکل، حجم، وزن، رنگ و بو ندارد – اندازه، جا و مکان و ... ندارد، که اینها همه صفات و نیازهای مخلوقات است و همه دال بر "حدّ" داشتن و محدود بودن میباشند!
بتپرستان نفوذی به قوم یهود، ابتدا برای آنان مجسمهی گوساله آوردند و گفتند این همان اله موسی (ع) و شماست! سپس در طی ادوار گوناگون، تورات را تحریف کردند و برای خداوند متعال جسمیت قائل شدند! گفتند: به شکل آدم به زمین آمد، نشانی مؤمنان را گم کرده بود، به کوه صیهون رفت، با پیامبرش کشتی گرفت و ...! همین کفار سپس به مسیحیت نفوذ کردند و برای این که کم نیاورند، گفتند: مسیح (ع) خود خدا، پدر خدا و پسر خداست و ...! صاحبان همین اندیشه، به اسلام نفوذ کردند و اندیشههایی چون "ابن تیمیه" که وهابیت از آن پیروی میکنند، گفتند: خدا جسم دارد، دست و پا و چشم و گوش دارد، منتهی خیلی بزرگتر! چرا که در قرآن کریم فرموده که او سمیع، بصیر، قادر و ... میباشد! خب، این اندیشهی زنادقه میباشد.
اما، این که انسان بکوشد تا "اسماء الله" هر چه بیشتر در او تجلی کند، تا در جهت "خلیفة اللهی" رشد کند، و بکوشد تا "متخلق به اخلاق الله" و "متصف به صفات الله" گردد، نه تنها اندیشهی زنادقه نیست، بلکه سراسر تعلیمات قرآنی و حدیثی همین را تعلیم و تذکر میدهد.
●- «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ» (البقره، 138)
ترجمه: [بگویيد] رنگ خدا (ما رنگ خدايى بخود مىگيريم) و چه رنگى بهتر از رنگ خداست و ما تنها او را عبادت میكنيم.
در قرآن کریم میفرماید که به رنگ خدایی درآیید! حال مگر خدا رنگ دارد؟! خیر؛ بلکه دین، حتی ادیان الهی (یهود و نصاری) نیز مانند ادیان باطلِ بشری، رنگ "قومیت و نژاد پرستی" به خود گرفته بود! یهودیان میگفتند: «بگویید ما یهودی هستیم تا هدایت شوید»، مسیحیان نیز عین همین جمله را میگفتند و گاه علیه السلام وحدت میکردند و میگفتند: بالاخره یا بگویید مسیحی هستم و یا یهودی! پس، حتی دین الهی نیز رنگ دنیا (جاه، مقام، ثروت، شهرت، شهوت) میگیرد؛ لذا فرمود که «رنگ توحیدی بگیرید و بگویید ما رنگ الهی به خود میگیریم که بهترین رنگ است»، لذا آخرش « وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ – و همانا ما او را بندگی میکنیم»، اضافه نمود تا خلط مبحث نگردد و از واژه «رنگ خدا»، مانند سمع و بصر خدا، سوء استفاده نشود.
ابن عربی و خلقت آدم به صورتش:
ابن عربی در فصوص، حدیثی آورده مبتنی بر «إنّ اللّه خلق آدم علي صورته – خداوند آدم را به صورتش خلق کرد» و سپس به تفسیر "صورت خدا" پرداخته است.
اگر چه برخی در سند این حدیث تردید کردند، اما برخی دیگر آن را به نوعی دیگر تأیید کردند و میگویند، آنها اول حدیث را حذف کردهاند، چرا که از امامان علیهم السلام، در شرح این گزاره، احادیث محکمی وجود دارد:
«محمّدبن مسلم گفت: از حضرت باقر عليه السلام درباره روايت «همانا خداوند آدم را بر صورت خود آفريد» پرسيدم. حضرت فرمودند: اين صورت، صورتي است تازه آفريده شده كه خداوند آن را برگزيد و بر ساير صورتها اختيار كرد. پس اين صورت را به خودش نسبت داد؛ همچنانكه كعبه و روح را به سوی خود نسبت داد و فرمود: «خانه من»، «و در آن از روح خود دميدم.» (محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، 1372، ج 1، ص 134).
●- در هر حال، بر خداشناس، عارف، مؤمن، مسلمان و هر اهل عقل و فهمی روشن است که خداوند متعال شکل و صورتی مانند موجودات مادی ندارد و کسی که چنین فرضی نماید، از اندیشهی "زنادقه" پیروی میکند. لذا چه عین جمله حدیث باشد یا نباشد، صورت خدا، مانند همان رنگ خداست؛ یعنی انسان اگر انسان شود، علم و حکمت، رحمت و مغفرت، جود و کرم، جمال الهی و اسماء الله در او تجلی میکند.
مشارکت و هم افزایی - پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
ابن عربی در فصوص الحکمه: «هر که خود را بشناسد خدا را شناخته...، زیرا خدا او را به صورت خویش آفریده است»؛ در روایت آمده که این اندیشه زنادقه است؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9997.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
کلمات کلیدی:
اعتقادی توحید