تهج البلاغه، نامه 31 [نصایح و تذکراتی به فرزند]
وَ اِيّاكَ اَنْ تَغْتَرَّ بِما تَرى مِنْ اِخْلادِ اَهْلِ الدُّنْيا اِلَيْها، وَ تَكالُبِهِمْ عَلَيْها،
از اینکه رغبت دنیاپرستان به دنیا، و حرصشان بر متاع اندک آن تو را فریفته کند برحذر باش،
فَقَدْ نَبَّاَكَ اللّهُ عَنْها، وَ نَعَتْ هِىَ لَكَ نَفْسَها، وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَساويها،
که خداوندت از اوضاع دنیا خبر داده، و دنیا هم با احوالاتش تو را از زوال خود آگاه نموده، و زشتیهایش را به تو نشان داده،
فَاِنَّما اَهْلُها كِلابٌ عاوِيَةٌ، وَ سِباغٌ ضارِيَةٌ، يَهِرُّ بَعْضُها بَعْضاً،
زیرا دنیاپرستان سگانى فریادزننده، و درندگانى شکارکننده هستند، یکدیگر را مىگزند،
وَ يَأْكُلُ عَزيزُها ذَليلَها، وَ يَقْهَرُ كَبيرُها صَغيرَها.
زورمندش ضعیفش را مىخورد، و بزرگش به کوچکش به قهر و غلبه حمله مىکند.
نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ، وَ اُخْرى مُهْمَلَةٌ، قَدْ اَضَلَّتْ عُقُولَها، وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَها،
گروهى از دنیاداران چهارپایانى مهار شده، و دستهاى حیوان رها شدهاند، عقول خود را از دست داده، و به راه نامعلوم قدم نهادهاند،
سُرُوحُ عاهَة بِواد وَعْث، لَيْسَ لَها راع يُقيمُها، وَ لا مُسيمٌ يُسيمُها،
حیوانى چند که در چراگاه آفت که قدم درآنجا قرارى ندارد سُر داده شده اند، نه چوپانى که از آنان نگهدارى نماید، و نه چرانندهاى که آنها را بچراند،
سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْيا طَريقَ الْعَمى، وَ اَخَذَتْ بِاَبْصارِهِمْ عَنْ مَنارِ الْهُدى، فَتاهُوا فى حَيْرَتِها،
دنیا آنان را به راه کورى و ضلالت برده، و دیدگانشان را از دیدن علائم هدایت فرو بسته، در وادى حیرت دنیا سرگردان،
وَ غَرِقُوا فى نِعْمَتِها، وَ اتَّخَذُوها رَبّاً،
و در نعمتهایش غرق، و آن را به عنوان ربّ برگزیدهاند،
فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِها، وَ نَسُوا ما وَراءَها .
از این رو دنیا با آنان و آنان با دنیا به بازى پرداختهاند، و آنچه را به دنبال آن است [مرگ، برزخ وقیامت] فراموش کردهاند.
کلمات کلیدی:
نهج البلاغه