بیانی بسیار ژرف و شیوا، در توکل به خدا و امید به خدا داشتنهای لفظی، خیالی و دروغین! – آیا اعطای دنیا کرامت است یا اهانت؟ – راهکارها و الگوهای برتر
نهج البلاغه - بخش دوم از خطبه 159 – در ترجمهی حجت الاسلام انصاریان
يَدَّعى بِزَعْمِهِ اَنَّهُ يَرْجُو اللّهَ. كَذَبَ وَالْعَظيمِ، ما بالُهُ لايَتَبَيَّنُ رَجاؤُهُ فى عَمَلِهِ؟!
بر اساس گمانش مدّعى اميد به خداست. به خداى بزرگ قسم دروغ گفته، چرا حالت اميدواريش در كردارش پيدا نيست؟!
فَكُلُّ مَنْ رَجا عُرِفَ رَجاؤُهُ فى عَمَلِهِ اِلاّ رَجاءَ اللّهِ تَعالى فَاِنَّهُ مَدْخُولٌ، فَاِنَّهُ مَعْلُولٌ!
زيرا هر كه را به چيزى اميد است اثر اميدش در عملش ديده مىشود مگر اميدى كه مردم به خدا بستهاند كه داراى عيب است (اگر صادق و سالم بود، در عملش پدیدار میگردید)
وَ كُلُّ خَوْف مُحَقَّقٌ اِلاّ خَوْفَ اللّهِ
و هر بيمى (در امور مادى و ...) محقق و ثابت است، مگر بيم از حق كه در اغلب مردم بى پايه است! (هر بیم واقعی، نشانه و عوارض و آثار دارد اما بیم اغلب مردم از خدا، هیچ نشانه و آثاری ندارد، پس واقعی نیست)
يَرْجُواللّهَ فِى الْكَبيرِ، وَ يَرْجُو الْعِبادَ فِى الصَّغيرِ، فَيُعْطِى الْعَبْدَ ما لايُعْطِى الرَّبَّ.
در كارهاى بزرگ به خداوند اميد دارند، و در كارهاى كوچك به بندگان اميد مىبندند! امّا آنچنان كه حق بندگان را رعايت مىكنند، حق خدا را مراعات نمىنمايند!
فَما بالُ اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ يُقَصَّرُ بِهِ عَمّا يُصْنَعُ بِهِ لِعِبادِهِ؟
چه شده كه حق خداوند كمتر از حق بندگان رعايت مى شود؟!
اَتَخافُ اَنْ تَكُونَ فى رَجائِكَ لَهُ كاذِباً؟ اَوْ تَكُونَ لاتَراهُ لِلرَّجاءِ مَوْضِعاً؟
آيا مىترسى در اميدى كه به حق دارى درغگو باشى؟ يا او را آنچنان كه بايد سزاوار اميد نمىدانى؟!
وَ كَذلِكَ اِنْ هُوَ خافَ عَبْداً مِنْ عَبيدِهِ اَعْطاهُ مِنْ خَوْفِهِ ما لايُعْطى رَبَّهُ،
اگر او از يكى از مردم بترسد تا حدّى از او حساب مىبرد كه در آن حد از خدا حساب نمىبرد.
فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبادِ نَقْداً، وَ خَوْفَهُ مِنْ خالِقِهِ ضِماراً وَ وَعْداً.
بنابراين ترس از بندگان را نقد، و ترس از خدا را نسيه و وعده (دور دست و غيرقابل عمل) قرار دادهاند.
وَ كَذلِكَ مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْيا فى عَيْنِهِ، وَ كَبُرَ مَوْقِعُها مِنْ قَلْبِهِ،
همچنين كسى كه دنيا در نظرش عظيم جلوه كند، و موقعيّت آن در دلش وانمودى بزرگ داشته باشد،
آثَرَها عَلَى اللّهِ تَعالى، فَانْقَطَعَ اِلَيْها وَ صارَ عَبْداً لَها.
دنيا را بر خداوند متعال مقدم دارد، و از هر چه غير دنياست بريده و نهايتاً برده دنيا گردد.
راهکارها و الگوها:
●- وَ لَقَدْ كانَ فى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كاف لَكَ فِى الاُسْوَةِ،
براى تو كافى است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله سرمشق تو باشد،
وَ دَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنْيا و عَيْبِها، وَ كَثْرَةِ مَخازيها وَ مَساويها،
و راهنمايى براى درك زشتى و عيب دنيا، و كثرت رسوايیها و بدىهاى آن،
اِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ اَطْرافُها، وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ اَكْنافُها،
زيرا دنيا از همه جانب از او گرفته شد، و اطراف و جوانبش به آسانى به غير او واگذار گرديد،
وَ فُطِمَ عَنْ رَضاعِها، وَ زُوِىَ عَنْ زَخارِفِها.
او را از دنيا چون كودكى از شير مادر بريدند، و از زر و زيورش دور كردند.
وَ اِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتَ بِمُوسى كَليمِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ،
●- و اگر بخواهى شخص دومى را مقتدا قرار دهى اين است موسى كليم اللّه ـ كه درود خدا بر او ،
حَيْثُ يَقُولُ: «رَبِّ اِنّى لِما اَنْزَلْتَ اِلَىَّ مِنْ خَيْر فَقيرٌ.»
آنجا كه گفت: «پروردگارا، به آنچه به من از خير عطا كنى نيازمندم.»
وَ اللّهِ ما سَأَلَهُ اِلاّ خُبْزاً يَأْكُلُهُ، لأَنَّهُ كانَ يَأْكُلُ بَقْلَةَ الارْضِ،
به خدا سوگند چيزى جز نانى كه تناول كند از خدا نخواست، زيرا مدتى بر اثر ندارى گياه زمين مىخورد،
وَلَقَدْ كانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرى مِنْ شَفيفِ صِفاقِ بَطْنِهِ، لِهُزالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ.
تا جايى كه سبزى گياه به خاطر لاغرى و كمى گوشت در بدنش از پرده نازك شكمش نمايان بود.
وَ اِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتَ بِداوُدَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ صاحِبِ الْمَزاميرِ وَقارِئ اَهْلِ الْجَنَّةِ،
●- و اگر بخواهى نفر سومى را سرمشق خود قرار دهى اين است داود ـ كه درود خدا بر او ـ صاحب مزامير، و خواننده اهل بهشت،
فَلَقَدْ كانَ يَعْمَلُ سَفائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ، وَ يَقُولُ لِجُلَسائِهِ: اَيُّكُمْ يَكْفينى بَيْعَها؟
او با دست خود از ليف خرما زنبيل مىبافت، و به همنشينانش مى گفت: كدام يك از شما مرا در فروختن اينها يارى مىدهد؟
وَ يَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعيرِ مِـنْ ثَمَنِها.
و از قيمت (درآمد) آن زنبيل قرصى نان جوين مىخورد.
وَ اِنْ شِئْتَ قُلْتَ فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ،
و اگر مىخواهى درباره عيسى بن مریم عليه السّلام بگو
فَلَقَدْ كانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ.
كه سنگ را بالش سر قرار مىداد، و جامه زبر و خشن مىپوشيد، و غذاى غيرلذيذ مىخورد.
وَ كانَ اِدامُهُ الْجُوعَ، وَ سِراجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ، وَ ظِلالُهُ فِى الشِّتاءِ مَشارِقَ الاَرْضِ وَ مَغارِبَها،
نان خورشش گرسنگى، و چراغ شب تارش ماه، و سرپناهش در زمستان مشرق و مغرب زمين [بود]،
وَ فاكِهَتُهُ وَ رَيْحانُهُ ما تُنْبِتُ الاَرْضُ لِلْبَهائِمِ.
و ميوه و سبزىاش گياهى بود كه زمين براى چهارپايان مىرويانيد.
وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ، وَ لا وَلَدٌ يَحْزُنُهُ، وَ لا مالٌ يَلْفِتُهُ، وَ لا طَمَعٌ يُذِلُّهُ.
نه زنى داشت كه او را فريفته خود كند، نه فرزندى كه او را به غصّه بنشاند، نه ثروتى كه او را از آخرت بازدارد، و نه طمعى كه او را به خوارى اندازد.
دابَّتُهُ رِجْلاهُ، وَ خادِمُهُ يَداهُ.
مركب او دو پايش، و خدمتكارش دو دستش بود.
●- فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الأَطْيَبِ الأَطْهَرِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ،
به پيامبر پاكتر و پاكيزه ترت ـ كه درود خدا بر او و آلش باد ـ تأسی (اقتدا و پیروی) كن،
فَاِنَّ فيهِ اُسْوَةً لِمَنْ تَاَسّى، وَ عَزاءً لِمَنْ تَعَزّى،
كه وجودش براى هركه بخواهد به او اقتدا كند سرمشق است، و براى آن كه تسلّى جويد در زندگى به آن حضرت تسلّى است،
وَ اَحَبُّ الْعِبادِ اِلَى اللّهِ الْمُتَاَسّى بِنَبِيِّهِ، وَالْمُقْتَصُّ لاِثَرِهِ.
و محبوبترين بندگان نزد خدا كسى است كه به پيامبر اقتدا كند و قدم جاى قدم او بگذارد.
قَضَمَ الدُّنْيا قَضْماً، وَ لَمْ يُعِرْها طَرْفاً.
از دنيا به حدّاقل قناعت كرد، و ديده براى تماشاى آن باز نكرد
اَهْضَمُ اَهْلِ الدُّنْيا كَشْحاً، وَ اَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيا بَطْناً.
لاغرترين اهل دنيا، و گرسنهترين آنان از دنيا بود.
عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيا فَاَبى اَنْ يَقْبَلَها،
دنيا به او ارائه شد اما از پذيرفتنش امتناع كرد،
وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ اَبْغَضَ شَيْئاً فَاَبْغَضَهُ،
چيزى را كه دانست خدا دشمن دارد او هم دشمن داشت،
وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ، وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ.
و هر چه را حق خوار و بى مقدار دانسته بود او هم خوار و بىمقدار دانست، و آنچه را پروردگار كوچك شمرده او هم كوچك شمرد.
اگر در وجود ما جز محبت آنچه كه خدا و رسول دشمن دارند نبود، و بزرگ شمردن آنچه را كه خدا و رسول كوچك شمردهاند وجود نداشت، همين براى ستيزگى ما با خدا و سرپيچى ما از فرمانش بس بود
وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فينا اِلاّ حُبُّنا ما اَبْغَضَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ،
اگر در وجود ما جز محبت آنچه كه خدا و رسول دشمن دارند نبود،
وَ تَعْظيمُنا ما صَغَّرَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ لَكَفى بِهِ شِقاقاً لِلّهِ، وَ مُحادَّةً عَنْ اَمْرِ اللّهِ.
و بزرگ شمردن آنچه را كه خدا و رسول كوچك شمردهاند وجود نداشت، همين براى ستيزگى ما با خدا و سرپيچى ما از فرمانش بس بود.
وَ لَقَدْ كانَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يَأْكُلُ عَلَى الاَرْضِ،
رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله ـ روى زمين غذا مىخورد،
وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ،
و مانند نشستن بندگان مىنشست، و با دست خود پارگى كفشش را مىدوخت،
وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ، وَ يَرْكَبُ الْحِمارَ الْعارِىَ، وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ.
و جامهاش را وصله مىكرد، بر مركب بى پالان سوار مىشد، و در رديف خود سوار مىكرد.
وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلى بابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فيهِ التَّصاويرُ
(دید) پردهاى همراه با نقش و نگار بر درِ خانهاش آويخته شده،
فَيَقُولُ يا فُلانَةُ ـ لإِحْدى اَزْواجِهِ ـ غَيِّبيهِ عَنّى فَاِنّى اِذا نَظَرْتُ اِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيا وَ زَخارِفَها.
به يكى از همسرانش فرمود: فلانى! اين پرده را از برابر ديد من پنهان كن، زيرا وقتى آن را مىبينم دنيا و زر و زيورش را به ياد مىآورم.
فَاَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيا بِقَلْبِهِ، وَ اَماتَ ذِكْرَها مِنْ نَفْسِهِ،
با عمق دل از دنيا اعراض كرد، و ياد اين سراى فانى را از خاطرش ميرانْد،
وَ اَحَبَّ اَنْ تَغيبَ زينَتُها عَنْ عَيْنِهِ،
دوست داشت که زر و زينت دنيا از برابر ديدهاش مخفى باشد،
لِكَيْلا يَتَّخِذَ مِنْها رِياشاً، وَ لايَعْتَقِدَها قَراراً، وَ لايَرْجُوَ فيها مُقاماً،
تا از آن جامه زيبا برنگيرد، و باورش نيايد كه سراى قرار و آرامش است، و اميدى به درنگ در آن نداشته باشد،
فَاَخْرَجَها مِنَ النَّفْسِ، وَ اَشْخَصَها عَنِ الْقَلْبِ، وَ غَيَّبَها عَنِ الْبَصَرِ.
علاقه به دنيا را از دل بيرون كرد، و از اين محل فانى دل برداشت، و از ديده خود پنهان نمود.
وَ كَذلِكَ مَنْ اَبْغَضَ شَيْئاً اَبْغَضَ اَنْ يَنْظُرَ اِلَيْهِ وَ اَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ.
آرى چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد بغض و نفرت دارد كه به آن نظر كند و در محضرش از آن ياد شود.
وَ لَقَدْ كانَ فى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِى الدُّنْيا وَ عُيُوبِها،
در روش رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله حالتى است كه تو را به زشتىها و عيوب دنيا رهنمون است،
اِذْ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتِهِ، وَ زُوِيَتْ عَنْهُ زَخـارِفُهـا مَـعَ عَظيـمِ زُلْفَتِـهِ .
زيرا آن حضرت با اهل بيتش دردنيا گرسنه بود، و بامنزلت وتقرب عظيمى كه نزد حق داشت زر و زيور دنيا از او دور داشته شده بود.
فَلْيَنْظُرْ ناظِرٌ بِعَقْلِهِ: اَكْرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بِذلِكَ اَمْ اَهانَهُ؟
پس دقت كننده با عقلش دقت كند كه خداوند با وضعى كه براى پيامبرش در برنامه دنيا به وجود آورد آيا او را اكرام كرد يا به او اهانت روا داشت؟
فَاِنْ قالَ: اَهانَهُ، فَقَدْ كَذَبَ وَ اللّهِ الْعَظيمِ، وَ اَتى بِالاِفْكِ الْعَظيمِ،
اگر بگويد: اهانت كرد، به خداى بزرگ قسم دروغ گفته و بهتان عظيمى به حق زده است!
وَ اِنْ قالَ: اَكْرَمَهُ، فَلْيَعْلَمْ اَنَّ اللّهَ قَدْ اَهانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيا لَهُ، وَ زَواها عَنْ اَقْرَبِ النّاسِ مِنْهُ.
و اگر بگويد: به او اكرام كرد، پس بايد بداند كه خداوند غير حضرتش را با ارزانى داشتن دنيا به او خوار نموده، و دنيا را از مقربترين مردم به درگاهش دور كرده است.
●- فَتَاَسّى مُتَاَسٍّ بِنَبِيِّهِ، وَاقْتَصَّ اَثَرَهُ، وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ، وَ اِلاّ فَلايَأْمَنِ الْهَلَكَةَ،
اقتداكننده بايد به پيامبرش اقتدا كند، و قدم جاى قدم آن حضرت بگذارد، و هر جا او درآمد درآيد، ورنه از هلاكت امان ندارد،
فَاِنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَماً لِلسّاعَةِ، وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ، وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ.
چرا كه خداوند محمّد ـ صلّى اللّه عليه وآله ـ را نشانه قيامت، و بشارت دهنده به بهشت، و ترساننده از عقوبت قرار داد.
خَرَجَ مِنَ الدُّنْيا خَميصاً، وَ وَرَدَ الاْخِرَةَ سَليماً.
او با شكم گرسنه از دنيا رفت، و با سلامت همه جانبه وارد آخرت شد.
لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلى حَجَر حَتّى مَضى لِسَبيلِهِ، وَ اَجابَ داعِىَ رَبِّهِ.
تا لحظهی از دنيا رفتن و اجابت دعوت كننده حق سنگى به روى سنگ نگذاشت.
فَما اَعْظَمَ مِنَّةَ اللّهِ عِنْدَنا حينَ اَنْعَمَ عَلَيْنا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ، وَ قائِداً نَطَاُ عَقِبَهُ!
خداوند با عنايت كردن چنين رهبرى چه منّت بزرگى بر ما گذاشت تا از او پيروى كنيم، و پيشوايى كه قدم جاى قدمش بگذاريم!
●- وَ اللّهِ لَقَدْ رَقَعْتُ مِدْرَعَتى هذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ راقِعِها.
به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمينه خود را وصله زدهام كه از وصله كنندهاش حيا مىكنم.
وَ لَقَدْ قالَ لى قائِلٌ: اَلاتَنْبِذُها عَنْكَ؟
و كسى به من گفت: اين لباس كهنه را دور نمىاندازى؟
فَقُلْتُ: اغْرُبْ عَنّى فَعِنْدَ الصَّباح يُحْمَدُ الْقَــوْمُ السُّــرى .
گفتم: از من كناره گير، كه به وقت صبح از رهروان شب تمجيد و ستايش مىشود.
[دقت شود که در معرفی الگوها، ابتدا و ختم به پیامبر اکرم صلوات الله و علیه و آله نمودند و در نهایت بسیار کوتاه، گذرا، ولی روشن برای اهل فهم، متذکر شدند که چگونه خودشان همان راه را میروند و الگو هستند].
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک مطلب، جهت ارسال گسترده به دوستان در فضای مجازی)
توکل به خدا و امید به خدا داشتنهای لفظی، خیالی و دروغین! – آیا اعطای دنیا کرامت است یا اهانت؟ – راهکارها و الگوهای برتر
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8715.html
- تعداد بازدید : 1880
- 30 تیر 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: نهج البلاغه