"فضیلت و فضیلتگرایی" – آیا "فضیلتگرایی خوب و مفید است، و یا بد و مضر" – با نگاهی به آموزههای اسلامی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ و صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ - اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ.
سلام؛
بحث از "فضیلت و فضیلتگرایی" که آغاز طرح و تبیین آن را به ارسطو نسبت میدهند، با رویکرد جماعتگرایان امریکایی که آغازش به دهه 1980 و 90 میرسد، و با نظریات اندیشمندانی چون چارلز تیلور و سندل؛ دوباره در سطح گستردهای مطرح شده است و البته امکانات تبلیغاتی رسانهای و نیز بازار برنامههایی چون [TED]، سبب گردیده تا تبلیغات نیز به کمک فلسفه و منطق بیاید.
معنی و مصداق فضیلت
اما، مهم این است که ابتدا به معنی "فضیلت"، چیستی و جایگاه آن توجه نماییم. "فضیلت" یعنی چه، چیست؟ کجاست و یا در چیست؟
"فضیلت" را در فارسی، به "برتری" معنا کردهاند و البته معنای نزدیکی هم هست؛ اما از همین معنا، سه نتیجه اخذ میشود:
1- "فضیلت" مانند علم، قدرت و ثروت نیست؛ و اساساً چیزی به نام "فضیلت" نه درون ما وجود دارد و نه در عالم بیرون از ما. یک شیء معین و مشخصی به نام "فضیلت"، وجود عینی و خارجی ندارد که بتوانید بگویید: «بروم آن را فرا بگیرم، بسازم و یا از بیرون بخرم» و شاید بیشتر یک مفهوم انتزاعی میباشد.
2- "فضیلت" به معنای برتری، نسبی است و حتماً در قیاس بین دو یا چند چیز مصداق پیدا میکند، مثل آن که بگویید: این خانه به لحاظ استحکام، افضل بر آن خانه است – یا – این جامعه به لحاظ قدرت، ثروت و یا مدنیت، افضل بر آن جامعه است. اما همین خانه یا جامعه، ممکن است نسبت به خانه یا جامعهای دیگر، پایینتر باشد.
3- "فضیلت = برتری"، الزاماً یک امتیاز مثبت تلقی نمیگردد؛ ممکن است یک شخصیت فاسد، در شناخته شدن، افضل بر مردمان عادی باشد، مانند یک سلبریتی یا بازیگر فاسد – یک رئیس دولت ظالم – یک نمایندهی مجلس یا شهردار و مدیر جاهل و برتری خواه و ... !
آیا فضیلت و فضیلتگرایی خوب است یا بد؟
مطلق فضیلت، نه خوب است و نه بد – باید دید که چه چیزی نسبت به چه چیزی، یا چه رفتاری نسبت به چه رفتاری، یا چه اخلاقی نسبت به چه اخلاقی، برتر شمرده شده است و چرا؟! اما روشن است که "فضیلتگرایی"، به معنای "برتری گرایی"، بدون تعریف مبدأ و غایت آن و تعیین چارچوبها و حدود آن، اصلاً چیزی خوبی نیست؛ چرا که همان "زیادهخواهی" و "برتری طلبی" میباشد.
بیتردید، "فضیلتخواهی" با اهداف و جهت متعالی خوب است و سبب رشد میگردد، اما مطلق "فضیلتگرایی" یا "برتری گرایی"، همان "استکبار" میباشد. ابلیس لعین، به خاطر همین گمان برتری، از اجرای فرمان الهی سربازد و از آن درجات اخراج و از آن مقامات هبوط یافت.
از اینرو، حتی ارسطو نیز فضیلت را به تنهایی مطرح نکرده است و برای مطلق "فضیلتگرایی" نیز ارزشی قائل نشده است؛ بلکه فضلیت را در "سعادت و کمال" طرح نموده است که آن نیز زیر مجموعهی "اخلاق" قرار میگیرد و حصولش مرهون "عدالت" فردی و اجتماعی میباشد. حال از نظر ارسطو، اخلاق طبیعی و اخلاق عقلانی چیست و حوزهی هر یک کدام است و ...، موضوع بحث ما نیست.
در دیدگاه اسلامی و قرآنی، صرف "فضیلتگرایی و برتری خواهی" بدون تعریف و جهتگیری درست و به حق، نه تنها خوب نیست، بلکه مضر به حال فرد و جامعه میباشد، تا جایی که خداوند منّان میفرماید، حتی "ارادهی این برتری خواهی" نیز مانع از رسیدن به سعادت، کمال و ورود به بهشت میگردد؛ چرا که ممکن است کسی به انجام کار باطل و ظلمی، اراده کند، اما به دلایلی موفق نشود؛ ولی این اراده است که به او هویت میبخشد. و البته کسی که ارادهی خوب مینماید، ولی موفق نمیشود، اجر خودش را دارد.
«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (القصص، 83)
- آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه ارادهی برتری خواهی در زمين و فساد ننمودهاند و فرجام [خوش] از آن پرهيزگاران است.
امروزه، امریکا [به حسب ظاهر] و به لحاظ قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی، "برتر" از سایر ملل شمرده میشود، تا آنجا خود و دیگران، امریکا را ابر قدرت مینامند؛ اگر چه به حسب واقعیت چنین نیست، اما آیا این "برتری و برتری طلبی" به نفع جوامع انسانی و ممالک تمام شده است و یا به ضرر آنها؟!
فضیلت، تکلیفآور است
در نگاه اسلامی، "فضیلت" مانند یک مدال نیست که کسی برگردنش بیاویزد و بگوید: «من چنین مدالی گرفتم» و یا مثل خانه و خودرو نیست که کسی بگوید: «این مال من است» و به آن ببالد و یا تکبر نماید؛ بلکه فضیلت، یک نوع برتری است که تکلیفآور و مسئولیتزا میباشد.
به عنوان مثال: پدر و مادر، بزرگتر و برتر از نوازد و کودک خود هستند، پس مکلف و موظف هستند که او را نگهداری و تربیت کنند - معلم، در علم خود برتر از دانش آموز است، پس مکلف است که به او علم بیاموزد – نویسنده به لحاظ نویسندگی، برتر از خواننده است، پس مکلف و مسئول است که خوب بنویسد - نوشتار قابل قسم خوردن است «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ – نون، سوگند به قلم و آنچه مىنويسند / القلم، 1» - پیامبران و امامان، حکام و مدیران، افضل بر مردمان و شهروندان عادی هستند، پس مکلف و موظف به هدایت، رهبری، مدیریت احسن و خدمتگزاری هستند و ... .
فاضل و فضیلت بخش کیست؟
ارسطو میگوید: «فضیلت فطری نیست، بلکه اکتسابی است»؛ به لحاظی درست هم میگوید. اما این پرسش مطرح میشود که آن را از کجا کسب کنیم؟ از کی بگیریم؟ کی فاضل است که بتواند به من فضیلتی ببخشد؟! چنان که علم بشر نیز ذاتی نیست و کسب آن، معلم میخواهد. حال چه کسی پاسخ این پرسشها را داده یا میدهد؟ ارسطو، تیلور، سندل و یا ...؟!
به جرأت میتوان اذعان نمود که نه در هیچ دین، آیین، مکتب و ایسمی، به اندازهی "اسلام" به مقولهی "فضیلت" توجه شده است و نه در هیچ کدام "فاضل" معرفی شده است؟ اما در قرآن مجید میفرماید که صاحب فضل (فاضل) فقط خداوند سبحان است، پس "فضل و فضیلت بخشی" نیز به دست اوست که از علم، حکمت، مشیّت و ربوبیّتش، به هر کس که بخواهد میدهد:
«لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَلَّا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» (الحدید، 29)
- تا اهل كتاب [که البته مسلمانان را نیز شامل میگردد] بدانند كه به هيچ وجه فزونبخشى خدا در [حيطه] قدرت آنان نيست و فضل [و عنايت آن تنها] در دست خداست؛ به هر كس بخواهد آن را عطا مىكند؛ و خداوند برخوردار از فضل عظیم میباشد.
بدیهی است که خداوند سبحان، هستی محض، کمال محض و "غنی و حمید" است، و به غیر از او هر چه هست [از جمله انسان]، مخلوقاتند که همه در اصل وجود خود و هر کمال دیگری، محتاج و فقیر به درگاه او هستند. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ - اى مردم! شما به خدا نيازمند (فقیر) خداوند هستید و خداست كه بىنياز ستوده است / فاطر، 15»
*- فضیلتی که خداوند متعال بدهد، حتماً حق و مفید است، اما همان نیز تکلیفآور و مسئولیتزا میباشد؛ لذا نه تنها الزاماً ماندگاری ندارد، بلکه در صورت عدم استفادهی بهینه از آن [شکر]، سبب نقمت و عذاب بیشتر نیز میگردد؛ چنان که ابتدا قوم بنی اسرائیل را فضیلت بخشید، اما چون آدم نشدند، قدر این فضیلت را ندانستند، خود را ممتاز، مدعی، متوقع و طلبکار از خدا و پیامبر قلمداد نمودند، همان فضیلت و نعمت، سبب نقمت و لعنت (دوری از رحمت) آنان گردید و به جای ورودی به سرزمینی آباد، به چهل سال سرگشتگی در بیایان محکوم و مجازات شدند و لعنت الهی گرفتار آمدند.
●- "فضیلت" و "فضایل" در قرآن کریم تعریف شده است. در یک آیه میفرماید که اسباب فضیلت قوم بنی اسرائیل، زیادی جمعیت، ثروت و یا قدرت نسبت به دیگران نبود، بلکه اولا قرار دادن نبوت و کتاب و حکمت در میان آنان بود، و ثانیاً احکام شریعت در حلال و حرام – پاک و ناپاک – مفید و مضر بود، که سبب سلامت روح و جسم انسان و جامعه میگردد:
«وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ» (الجاثیه، 16)
- و به يقين فرزندان اسرائيل را كتاب [تورات] و حكم و پيامبرى داديم و از چيزهاى پاكيزه روزيشان كرديم و آنان را بر مردم روزگار برترى داديم.
●- در آیهی دیگری، به قوم بنیاسرائیل میفرماید که "متذکر" این نعمات باشید. بدانید که این برتری (فضیلت) ذاتی شما نبوده است و خداوند منّان آن را به شما موهبت نموده است، پس شاکر باشید، یعنی هم نعیم را بشناسید و هم قدر (اندازهی) نعمت را بفهمید و هم آن را درست مصرف کنید و ضایع ننمایید:
«يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ» (البقره، 122)
- اى فرزندان اسرائيل! به یاد آورید (متذگر شوید) نعمتم را كه بر شما ارزانى داشتم [و اينكه] من شما را بر جهانيان برترى دادم [را از یاد نبرید].
«يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ» (البقره، 40)
- اى فرزندان اسرائيل نعمتهايم را كه بر شما ارزانى داشتم به ياد آريد و به پيمانم وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم و تنها از من بترسيد.
«وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ - به پيمانم وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم»، یعنی "فضیلتمندی"، یک رابطهی دو طرفه، بین فضیلتبخش و برخوردار شونده از این فضیلت میباشد. اول صاحب فضل و فضیلت بخش، فضیلت (برتری) میدهد، اما مقابلش تکلیف و مسئولیت قرار میدهد و برای تداومش شرط و شروطی میگذارد. پس یک عهد و پیمان دو طرفه میشود و میفرماید: حالا شما به عهد خود عمل کنید، تا من نیز به عهد خود عمل کنم، فضیلت را تداوم و برکت بخشم.
●- و در آیات دیگری میفرماید: چون رویکردشان جهالت، کفر، تنبلی، نافرمانی، ناشکری، ضایع کردن فضیلتها، تحریف، افترا و سایر رذیلتها بود، به لعنت (دوری از رحمت) گرفتار شدند:
«وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا – و يهود گفتند دست خدا بسته است، دستهاى خودشان بسته باد و به [سزاى ] آنچه گفتند از رحمت خدا دور شوند / المائدة، 64»
«لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ» (المائدة، 78)
- از ميان فرزندان اسرائيل آنان كه كفر ورزيدند به زبان داوود و عيسى بن مريم مورد لعنت قرار گرفتند اين [كيفر] به خاطر آن بود كه عصيان ورزيده و [از فرمان خدا] تجاوز میکردند.
فضیلت گرایی با جهانبینی مادی، بیمنطق است
تلاش جماعتگرایان معاصر، برای تزریق "فضیلت و اخلاق ارسطویی"، به کالبد بیجان و پوسیدهی "پست مدرنیسم، نئولیبرالیسم و یا هر ایسم دیگری؛ از آن جهت که در هر حال گرایشی به اخلاقیات [چه طبیعی و چه عقلی] میباشد، خوب است، اما یقیناً نتیجه نخواهد داد. ما میتوانیم بگوییم که "لیبرالیسم، به اضافهی اخلاق ارسطویی"، افضل از این لیبرالیسم بد اخلاق است؛ اما این تلاش به جایی نمیرسد، چرا که مبدأ و غایت این فضلیتگرایی نیز مادی و محکوم به فناست!
در جهانبینی مادی [ماتریالیستی]، نه عقلانیت معنا دارد و نه اخلاق، و نه فضیلت در هر ارزش دیگری، چنان که خودشان نیز تمامی ارزشهای انسانی را اعتباری و قراردادی میخوانند!
"مادهگرایی و مادی بینی"؛ یعنی "پوچ گرایی"، اگر چه اسمش را "نهیلیسم" نگذاشتهاند. در عالَمی که از جرم آمده و به سوی جرم میرود، از خاک آمده و به خاک میرود و در نهایت همه چیز مساوی و پوچ میشوند، سخن از اخلاقیات و فضیلتها یعنی چه؟! گفت: «دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ – ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ»!
اگر قرار است که "عقل و جهل" – "علم و نادانی" – "عدل و ظلم" – "پاکی و ناپاکی" و تمامی ارزشها و ضدارزشها، اعتباری و قراردادی باشند و در آخر مساوی شوند، دیگر سخن از فضایل اخلاقی، عدالت، سعادت و کمال، چه منطقی دارد و یعنی چه؟!
اگر قرار است که افلاطون، ارسطو، سقراط - یا حضرات ابراهیم، موسی، عیسی و محمد صلوات الله علیهم اجمعین – یا یزید، شمر، خولی لعنة الله علیهم و امام حسین، ابوالفضل العباس، زیبت کبری و ... علیهم السلام – یا فرعون و چنگیز و اوباما و ترامپ و متقابلاً امامان، یا رهبران عادل و مجاهد فی سبیل الله و ... همه بمیرند و خاک شوند؛ اخلاق و فضایل اخلاقی، یعنی چه و چه کاربردی [به جز نظمی بیثبات، برای کمی بهتر زیستن احتمالی در این چند روز] دارد؟!
در جهانبینی توحیدی و اسلامی، هر گرایشی به جز "خداگرایی و معادگرایی" که آن نیز خداگرایی است، باطل و مذموم است و سبب حبط اعمال خوب نیز میگردد؛ حال خواه مالگرایی باشد و یا "فضیلتگرایی"؛ چرا که هستی و حقیقتی جز او وجود ندارد؛ و هر چه در جهت او نباشد، فانی میگردد: «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ – همه چیز نابود شونده است، جز وجه او (آن چه در جهت او باشد / القصص، 88»
در جهانبینی اسلامی، فضایل با رذایل، مساوی نمیشوند
در جهانبینی توحیدی و اسلامی، مبدأ و غایت، الله جلّ جلاله میباشد «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»؛ پس نظام خلقت، برحق، علیمانه و حکیمانه میباشد، پس هیچ چیزی و هیچ امری و هیچ فضیلت و یا رذیلتی، "مساوی" نبوده، نیست و نخواهد شد، چنان که در عالم ماده نیز هیچ دو چیزی از هر لحاظ و هر حیث مساوی هم نیستند.
خداوند علیم و حکیم، عقول بشر را مخاطب قرار داده و یک سؤال عقلی مطرح کرده و دعوت به تفکر مینماید: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ – بگو: آیا کور و بینا (کور دل و بصیر) مساوی هستند، آیا تفکر نمیکنید / الأنعام، 50».
میپرسد: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ – آیا آنان که میدانند (علم دارند) با آنان که نمیدانند، مساوی هستند، این حقیقت را فقط صاحبان مخ، (خردمندان و متفکران) متوجه میشوند / الزّمر، 9».
و میپرسد: آیا کسی که خودش سربار و متحاج دیگران است، با فرد عادل و خیرخواه مساوی است؟!
«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (النّحل، 76)
- و خدا مثلى [ديگر] مىزند: دو مردند كه يكى از آنها لال است و هيچ كارى از او برنمى آيد و او سربار سرپرست (نگهدار) خویش مىباشد، هر جا كه او را مىفرستد، خيرى به همراه نمىآورد! آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مىدهد و خود بر راه راست است يكسان است؟!
افسوس
افسوس که این معارف، همه در قرآن کریم و آموزههای اسلامی (حدیث، تفسیر و ...)، همه به خوبی، روشنی و مبتنی بر منطقی استدلالی بیان شده است، اما اندیشمندان مسلمان، توجه لازم را ننمودند، تا آن که اندیشمندان کافر، [مانند کورهایی که عصازنان راه میروند و دستی بر شیءای میکشند و بر آن اساس تعریفش میکنند]، اندکی متوجه شده و به نام خود طرح میکنند و بعد اندیشمندان مسلمان، به فکر فراگیری، فرافکنی، تبعیت و یا احتمالاً نقد آن میافتند.
از افلاطون و ارسطو گرفته تا چارلز تیلور و سندل – از کتاب اخلاق ارسطویی [نيكوماخوس] گرفته تا کتب ایسمهای معاصر، کدام یک به جامعیت قرآن کریم، به بحث "فضیلت"، با تعریف مبدأ، غایت، فاعل و حدود، چند و چون و نتایج آن پرداخته است؟! «أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ - أَفَلَا تَعْقِلُونَ – آیا تفکر نمیکنید - آیا تعقل نمیکنید»؟!
مشارکت و هم افزایی / عنوان یادداشت و نشانی لینک متن، برای ارسال به دوستان در فضای مجازی
موضوع یادداشت:
"فضیلت و فضیلتگرایی" – آیا "فضیلتگرایی خوب و مفید است و یا بد و مضر" – با نگاهی به آموزههای اسلامی
متن یادداشت:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10112.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 3690
- 9 دی 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت