بیایید کمی هم برای خودمان اهمیت قائل شویم و دربارهی "خود" بیندیشیم. هر کسی کمی به خودش فکر کند – سبب این خودفراموشی عمیق چیست؟!
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ و صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ - اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ.
سلام دوستان؛
همگان خویشتن را دوست دارند و از آنجا که به قول عرفا «مُحبّ مایل به لقاء محبوب است» و عاشق دوست دارد که مستمر معشوق خود را ببیند، بیشتر مردم دست کم روزی یکبار (صبحها) و به هنگام شستن دست و صورت، خود را در آینه میبینند و چه بسا در شبانهروز چندین بار این دیدار را تجدید نمایند و چقدر هم از دیدن خود راضی شده و لذت میبرند، چرا که محبوب را میبینند! و اگر بخواهند به دیدار محبوبی، بزرگی، محترمی و یا برای شرکت در مجلسی حاضر شوند، خودبینی در آینه را با دقت و حوصلهی بیشتری انجام میدهند، وقت بیشتری به این دیدار اختصاص میدهند و به غیر از صورت، به آرایش و پوشش خود نیز دقت مینمایند.
دیدن کمترین نقص و عیبی، چه در صورت و چه در آرایش و چه در پوشش (لباس)، آنها را مکدر و ناراحت میکند و اگر قابل رفع باشد، سریعاً اقدام میکنند و اگر نباشد (مثل جوش یا ...)، سعی میکنند با انواع کرمها و پودرها، آن را بپوشانند و ... .
مردم، با دیدن خود در آینه، سعی میکنند که خود را زیباتر کنند و زیباییهای خود را بیشتر جلوه دهند تا مورد پسند مخاطبِ محبوب، مخاطبان و حتی همگان و رهگذرانِ غریبه نیز قرار گیرند! تا آنجا که برخی از این هم فراتر رفته و سعی میکنند جلوهای داشته باشند که جلب توجه کنند و به چشم بیایند! آدمی دوست دارد که نظرها را به خود جلب نماید، آن هم به گونهای که هر کس او را میبیند، بگوید: بهبه، چه زیبا، چه جذاب، چه با عظمت و شکوه، چه دوست داشتنی!
اما، اینها همه نگاه به ظاهری است که متغیر میباشد، گاهی یک ساعت هم پایداری ندارد. یک باد ملایم، یک گرد و خاک اندک که بر سر و صورت نشیند، کمی خستگی، نگرانی و یا ناراحتی و عصبیت، این ظاهر را به هم ریزد و اگر کمی بیخوابی، سرما خوردگی و تب نیز بر او عارض شود که دیگر واویلا. کلاً از ریخت میافتد!
●- نکتهی قابل تأمل و پرسش اصلی اینجاست که «چرا انسانی که اینقدر خود را دوست دارد، کمتر به خویشتن خویش توجه میکند و کمتر خودش را میبیند؟!» تا آنجا که به طور کلی از خودش غافل شده و خود را فراموش میکند!
اگر از او بپرسی: اسم تو چیست؟ چند سال داری؟ اهل کدام شهری؟ سطح تحصیلی تو چیست؟ شغل تو کدام است؟ زبان مادری تو چیست و ...؟ سریع میتواند پاسخ بگوید، اما اگر بپرسید" «تو کیستی؟» و بگویی: «خودت را برای من تعریف کن»؛ از پاسخ عاجز میماند، چرا که جز همین مشخصات ظاهری، چیزی از خود نمیشناسد، پس نمیتواند چیزی بگوید!
دلیل اصلی این ضعف، این کاستی و این "خودفراموشی"، چیزی نیست به جز "ظاهربینی و سطحینگری" و یا همان "بیبصیرتی" در اعلا درجهاش!
او، صورتش را در آینه میبیند، اما اصلاً نمیداند که "صیرت" هم دارد و آن را در کدام آینه باید ببیند و غافل است از آن که صورتش در نهایت و برای همیشه به شکل صیرتش میشود. یا زیبا و نورانی و یا زشت و سیاه! «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ - روزى كه [در آن] چهرههايى سپيد و چهرههايى سياه گردد / آل عمران، 106».
●- بیایید کمی هم برای خودمان اهمیت قائل شویم و دربارهی "خود" بیندیشیم. هر کسی کمی به خودش فکر کند. و البته بدانیم که آینهی دیدن خویشتن خویش، یا حقیقت خویش، یا درون و صیرت خویش، "توجه و تفکر" است.
من کیستم؟ که باید باشم که نیستم؟ از کجا آمدهام؟ در کجا هستم؟ چه موقعیتی دارم؟ امکانات و محدودیتهای من چیست؟ استعدادها و قوههای من کدام و به چه مقدار است؟ چگونه میتوانم آنها را شکوفا و متجلی نمایم؟ حبّ و بغض من به کی یا چیست و چرا؟ خوشانیدها و یا ناخوشایندهای من کدام است و چرا؟ کدام معقول و مفید به حال من هستند و کدام مضر؟ کمال من در چیست و چه میزان رشد یافتهام و برای رشد بیشتر، چه باید بکنم؟ چه چیز یا چیزهایی را هدف قرار دادهام و چرا؟ به کجا میروم و چگونه باید بروم که سالم و رشد یافته و دست پُر به مقصد برسم و ...؟
تفکر در این پرسشها، همان تفکر در خوشناسی است و پاسخ این پرسشها، مُعرّف خویشتن حقیقی به خویش است. در نگاه به این آینه است که آدمی میتواند زیباییهایش را ببیند و آنها را بیشتر جلوه دهد، عیبها و یا زشتیهایش را ببیند و آنها را برطرف ساخته و بپوشاند و یا حتی بیماریهایش را ببیند و بشناسد و برای مداوایش اقدام نماید.
علت خودفراموشی:
تا "علت" این غفلت بزرگ و خودفراوشی را نیابیم و ندانیم، نمیتوانیم برای بهبودش اقدامی نماییم. مگر ممکن است که یک پزشک، بدون شناختن بیماری، اقدام به مداوای بیمارش نماید؟! بیتردید اگر پزشکی چنین نماید، پزشک نیست، بلکه دیوانهای است که هم خودش مرتکب جرم شده و مجرم شناخته میشود و هم بیمارش را به هلاکت میکشاند!
"غفلت از خود و خود فراموشی"، ذاتی و فطری آدمی نیست، بلکه معلولی است که حتماً علتی دارد و باید آن را شناخت؛ تا علت باقی باشد، معلولش هم باقیست.
"غفلت از خود و خود فراموشی"، فقط سبب بیتوجهی و ندیدن خود نمیگردد، بلکه بدتر از آن، سبب "خود دگر بینی" میشود، همان که در اصطلاح غربی به آن "الیناسیون" یا "الینه شدن" میگویند.
سبب اصلی تقلید کورکورانه از مُد [خواه در آرایش و پوشش باشد و یا حتی نحوهی نشستن، برخاستن، سخن گفتن و هر گونه تعامل با دیگران]، چیزی جز میل به "خود دگر بینی" نیست که البته از بیخِردی (جهل) و نادانی نشأت میگیرد.
یکی میخواهد خود را شبیه به فلان بازیگر فیلم و سریال ببیند – دیگر میخواهد خود را شبیه به فلان بازیگر فوتبال یا بوکس ببیند – آن یکی میخواهد خود را شبیه فلان به اصطلاح روشنفکر یا مدرن ببیند – یکی دیگر میخواهد ادای اهل علم را در بیاورد ... و در سطح کلان و زیرساختی نیز به تناسب جهانبینیها، یکی خود را ابزار تولید میبیندد، دیگری ابزار قدرت و دیگری ابزار شهوت! و نتیجه آن که همه "الینه" میشوند و هیچ کدام خودشان نیستند!
●- قرآن مجید و قرآن کریم، هم کتاب توحید، نبوت و معادشناسی است، و هم کتاب "انسانشناسی و خودشناسی".
انسان، موجودی عظیم و پیچیده است، لذا بدیهی است که نه ما میتوانیم بدون هیچ تعریف درستی از انسان، خود را بشناسیم و نه هیچ کس دیگری میتواند خودش و ما را بشناسد و به خودمان معرفی نماید؛ الاّ کسی که ما را خلق کرده است «نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ – ماييم كه شما را آفريدهايم/ الواقعة، 57» - کسی که از تمامی حالات، امیال و وساوس ما خبر دارد و از همه به ما نزدیکتر است.
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق، 16)
ترجمه: و همانا ما انسان را آفريديم و آنچه را كه نفس او [او را] بدان وسوسه مىكند مىدانيم، و ما از رگ گردنش به او نزديكتريم.
خداوند علیم چه میفرماید؟
خداوند متعال میفرماید: وقتی تو هستی و کمال محض نیستی، وقتی از خودت هستی و کمالی نداری و هستی تو قائم به غیر است، وقتی سراسر فقر و نیاز هستی، پس حتماً "با غیر" تعریف میشوی؛ لذا تعریف از تو، متناسب با وابستگیها، تعلقات، اهداف و غایتی است که برای خودت در نظر گرفته و بر میگزینی!
اگر در رشد و تکامل، از جمود نگذری، جماد میشوی، مانند سنگ: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ... - سپس دلهاى شما بعد از اين [واقعه] سخت گرديد همانند سنگ يا سخت تر از آن ... / البقره، 74».
پس از جمادی، نوبت به حیات نباتی میرسد و اگر در رشد و کمال، از حیات نباتی نگذری، و تمام همت خود را صرف مو و ناخن و اندام نمایی، یک مجموعه (کلمهی) نباتی هستی، مثل یک درخت، اما درختی زشت، بیفایده و حتی مضر و البته بیقرار:
«وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ» (ابراهیم علیه السلام، 26)
ترجمه: و مثل کلمه (یک مجموعه یا بستهی) ناپاك چون درختى ناپاك است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد.
و اگر انسان با گذر از حیات جمادی و نباتی، قدم به عرصهی حیات حیوانی بگذارد، ولی از آن نگذرد، فقط یک حیوان است. اگر چه او به حسب ظاهر، نه تنها چشم و گوش دارد، بلکه بسیار عاقل و فهیم نیز به نظر میآید، اما هم چنان یک حیوان است:
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» (الفرقان، 44)
ترجمه: آيا مىپندارى [ظاهرشان چنان است که پنداری] بيشترشان مىشنوند يا تعقّل مىكنند؟ آنان جز مانند دام ها نيستند، بلكه گمراهترند.
به قول امام خامنهای: «جنتلمنهای پشت میز مذاکره، همان تروریستهای فرودگاه بغداد هستند.» بیشتر سران، مقامات و دیپلماتهای نظام سلطه، حیواناتی وحشی بیش نیستند.
اما اگر از حیات حیوانی نیز عبور نمودی، تازه وارد عرصهی حیات انسانی میشوی که این دیگر انتها و پایانی ندارد؛ چرا هدف و غایت تو، محدود نیست و انتهایی ندارد! تو میخواهی به دیدار محبوب حقیقی برسی که البته سختیهایی دارد؛ بدیهی است که رشد و تکامل، زحمت دارد:
«يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» (انشقاق، 6)
ترجمه: اى انسان! حقا كه تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد.
پس این ملاقات برای همه هست، حالا چه کسی با چه صورتی و در چه مقام و جایگاهی، نظر به کدام وجه الهی میکند؟ مؤمن است و با صورتی نورانی، نظر به رحیمیت خداوند سبحان مینماید و یا کافر، مشرک، منافق و ظالم است و با صورتی سیاه، وجه قهر و غضب او را میبیند؛ مقولهی دیگری است.
●- پس انسان، خودش هیچ نیست، و تعریفی هم ندارد؛ در نتیجه با هدفش، با وابستگی و تعلقش و با محبوبش تعریف میشود؛ و تعریف حقیقی انسان وقتی به دست میآید، که به محبوب حقیقی دلبسته و وابسته باشد و او را هدف بگیرد.
از اینرو فرمود: علت اصلی غفلت از خود، خودفراموشی، خود دِگر بینی و الینه شدن، چیزی نیست به جز فراموشی معبود و محبوب حقیقی. او را که فراموش کنی، خودت را فراموش میکنی و به خاطر نمیآوری که در حقیقت کیستی و که باید باشی؛ پس از پوسته و مسیر خود [آدمیت]، خارج (فاسق) میگردی. لذا فرمود:
«وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (الحشر، 19)
ترجمه: و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى كرد؛ اينان همان فاسقاناند.
●- پس، بیاییم اینقدر نسبت به خود غفلت و بیتوجهی ننماییم؛ اینقدر به خود بیوفایی، بیمهری و ظلم نکنیم؛ کمی هم به خود بیندیشیم، خود را بشناسیم، آیا جماد هستیم یا گیاه؟ آیا حیوان هستیم و یا انسان؟ و برای طی مراحل رشد و کمال انسانی، و دیدار محبوب، با صورتی زیبا و دلی شاد و مطمئن، باید چه کنیم؟ «فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا - پس هركس به لقاى پروردگارش اميدوار است، بايد كارى شايسته كند و هيچ كس را در عبادت (بندگی و پرستش) پروردگارش شريك نسازد».
امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام:
«أفضَلُ العَقْل مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ، فمَن عَرَفَ نَفسَهُ عَقَلَ، و مَن جَهِلَها ضَلَّ» (غرر الحكم: ۳۲۲۰)
برترين خرد ورزى، خود شناسى انسان است. پس، هركه خود را شناخت خردمند شد و هركه خود را نشناخت گمراه گشت .
مشارکت و هم افزایی – موضوع و نشانی لینک یادداشت، برای ارسال به دوستان در فضای مجازی
موضوع یادداشت:
بیایید کمی هم برای خودمان اهمیت قائل شویم و دربارهی "خود" بیندیشیم. هر کسی کمی به خودش فکر کند – سبب این خودفراموشی عمیق چیست؟!
متن (نشانی لینک)
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10170.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 989
- 11 مهر 1399
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت