«Iranpn - یادداشت»: برقراری نظم نوین جهانی که از آن به «جهانی شدن – Globalization » یاد میکنند [و البته آن چه در حال وقوع است «جهانیسازی» است و نه «جهانی شدن»]، مستلزم گردآمدن حول یک «محور» یا یک «قدرت» است. در این معنا فرقی نمیکند که به جهانیشدن یا جهانیسازی و یا در یک کلمه «حکومت واحد جهانی»، از چه منظری نگاه شود، در هر حال وجود محور و قدرت مرکزی لازم است. اما این محور بر اساس هدف تعیین میگردد.
در نظام الهی و حکومت جهانی از نگاه اسلام، هدف «الله جل جلاله» است و «محور» حجت او در زمین و بالتبع «مکتب»، دین مبین اسلام میباشد، اما از نگاه نظام سلطه، هدف «سرمایه»، محور «سرمایهداران» و مکتب «نظام سرمایهداری» میباشد که در انحصار سرمایهداران کلان غربی «فراماسون» و شعبهی اصلی آن «صهیونیسم بینالملل به مرکزیت امریکا و انگلیس» قرار دارد. و تمامی سرمایهگذاریها، بورسها، تعاملات بانکی، روابط سیاسی و حتی جنگهای گرم، سرد، سخت و نرم نیز به خاطر همین تسلط بر ثروتها و منابع پولی و اقتصادی جهانیان صورت پذیرفته و میپذیرد.
قدرتهای اقتصادی مزاحم تحقق کامل نظام تکقطبی:
در گذشته جهان و ثروتش به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شده بود. شرایط برای دو طرف که دو لبهی یک قیچی بودند قابل قبول و مورد رضایت بود، اگر چه غرب سعی در حذف رقیب داشت و شرق
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در قلب خاورمیانه از یک سو و سپس فروپاشی نظامهای کمونیستی و سوسیالیستی به محوریت شوروی سابق از سوی دیگر، جغرافیای سیاسی و اقتصادی جهان را متغیر نمود
نیز برای حفظ خود و تداوم حیات دست و پا میزد. اما پیروزی انقلاب اسلامی ایران در قلب خاورمیانه از یک سو و سپس فروپاشی نظامهای کمونیستی و سوسیالیستی به محوریت شوروی سابق از سوی دیگر، جغرافیای سیاسی و اقتصادی جهان را متغیر نمود.
ابتدا به نظر میرسید که فروپاشی نظامهای کمونیستی و سوسیالیستی تماماً به نفع امپریالیسم غرب و صهیونیسم بینالملل خواهد بود و نظام تک قطبی به سرعت بر جهان مستولی خواهد شد، اما استقلال کشورها سبب شد تا منابع ثروت در جهان از مالکین و مدعیان جدیدی نیز برخوردار گردد.
اگر قرار باشد کشورهای نفتخیز خاورمیانه چون جمهوری اسلامی ایران، سعودی، مصر و ... مستقل و مالک ثروتها و منابع زیر زمینی خود باشند، اگر قرار باشد بزرگترین آبراهها و بنادر اقتصادی جهان در اختیار کشورهای مستقل (عمدتاً اسلامی) باشد، یا تولید و بازرگانی در انحصار کشورهای خاور دور مانند چین، ژاپن و کره قرار گیرد، کشورهایی چون هندوستان و سنگاپور بخش عمدهای از بازار جهانی الکترونیک را در اختیار داشته باشند و ...، برای جهان غرب و به ویژه امریکا و انگلیس که درآمد ملیشان مبتنی و متکی بر استعمار خارجی بود، چه باقی میماند؟!
روی آوردن عجولانه به جنگ:
تحولات جهانی که بدون استثناء در جهت مخالف جهانیسازی به محوریت امریکاست از یک سو و سیر نزولی و روز افزون قدرت اقتصادی امپریالیسم غرب (امریکا و اروپا)، سبب گردید تا تصمیمگیران اصلی و پشت پردهی جهانی سازی، فرصت را برای ترفندهای سیاسی و اقتصادی سلطه سوخت
«جنگ» را به عنوان سریعترین راه رسیدن به سلطهی جهانی برگزینند.
شده قلمداد کنند و «جنگ» را به عنوان سریعترین راه رسیدن به سلطهی جهانی برگزینند. مضاف بر این جنگ و بدین بهانه القای تهدید به کشورهای همسایهی منطقهی جنگی، به غیر از درآمد سازی برای کارخانجات تسلیحاتی غرب، میتوانست با ویرانی شهرها و کشورها و بالتبع ضرورت نوسازی از یک سو و تحمیل هزینهی جنگ به کشور درگیر از سوی دیگر، کلیهی بانکها و شرکتهای ورشکسته را مجدداً فعال و درآمدزا نماید (مثل آن چه در عراق، افغانستان، لیبی و ... اتفاق افتاد) و کلید این استراتژی بر تحمیل جنگ هشت سالهی حکومت بعث عراق (صدام) با جمهوری اسلامی ایران زده شد.
اما این استراتژی نیز نه تنها فایدهای نبخشید، بلکه باعث غوطهورتر شدن نظام امپریالیستی در منجلاب بحرانهای سیاسی و اقتصادیاش گردید. و به جرأت میتوان اذعان نمود که قدرت روز افزون سیاسی، اقتصادی و علمی ایران و نقشآفرینی این نظام در کلیهی تعاملات سیاسی – نظامی و اقتصادی جهان و به ویژه منطقهی خاورمیانه و کشورهای حاشیهی خلیج فارس، که در نهایت منجر به بیداری اسلامی در کشورهای تونس، مصر، بحرین، لیبی، یمن و ... گردید، مهمترین و مؤثرترین عامل شکست استراتژی جنگ و سلطهی نظامی بوده و میباشد.
استراژی تحقق نظم نوین جهانی با کنترل مالی ملتها و اخذ مالیات از تمامی مؤسسات جهانی به سود امریکا
اگر چه بحران اقتصادی و پولی در تمامی نظامهای امپریالیستی یک بحران جدی بوده و به هیچ وجهی قابل کنترل، مدیریت و بهبود نیست، اما امریکا، انگلیس و صهیونیسم بینالملل به مرکزیت اسرائیل سعی دارند دهها هزار میلیارد دلار بدهی خود را با فرمولهای اقتصادی و تحمیل آن به جهانیان جبران کنند.
تحقق این معنا مستلزم کنترل ثروتها و سیاستهای مالی و اقتصادی جهان، بدون هیچ هزینه، جنگ و یا سرمایهگذاری و تعاملات تجاری و اقتصادی میباشد.
هدف اول سرازیر کردن بدهیها از رأس هرم به بدنه اقتصاد جهانی بود که با گسترش دامنهی سونامی اقتصادی از امریکا به اروپا و از اروپا به خاورمیانه و خاور دور تحقق یافته و مییابد. در این استراتژی ابتدا باید «یورو» قربانی دلار ورشکستهی امریکا گردد و پس از آن باید یک نظام مالی و پولی و اعتباری واحد به محوریت دلار آمریکا استقرار یافته و بر جهان حکومت نماید.
از این رو، امریکا و انگلیس تصمیم گرفتهاند که با تقویت بادکنکی و کاذب صندوق بینالمللی پول و یا تأسیس یک بانک جهانی نوین، اعلام کنند که نظر به پیوستگی تمامی تعاملات پولی جهان به یک دیگر و بحرانی که تمامی جهان را تهدید مینماید، لازم است «صندوق یا بانک واحدی» تمامی ثروتها و تعاملات پولی را کنترل و نظارت نماید.
در نظر دارند این استراتژی را با مشارکت اولیه امریکا، انگلیس، اسرائیل و سپس کشورهای عضو اتحادیه اروپا و پس از آن کشورهای نفتی جهان، به ویژه در خاورمیانه [مانند: سعودی، کویت، لیبی، امارات متحده، قطر، اردن و...] و نیز کشورهای تأثیرگذار منطقه مانند ترکیه، محقق کنند. بدیهی است که در چنین شرایطی کشورهایی چون ژاپن، کره جنوبی و به دنبال آنها چین و روسیه نیز ناچار میشوند بپیوندند. این مشارکت سبب خواهد شد تا کشورهای ناراضی دیگر چون جمهوری اسلامی ایران یا مصر، سوریه، لبنان و ... نیز ناچار از پذیرش و عضویت گردند.
ابلاغ تصمیم در نشست 2010 بیلدربرگ:
بیلدربرگ (Bilderberg )، کنفرانسی است که سالانه یک بار با شرکت مؤثرترین شخصیتهای اقتصادی، بانکی، سیاسی، نظامی و رسانهای جهان برگزار می گردد . سنگینترین وزنههای امریکایی شرکت کننده در کنفرانس 2010 عبارت بودند از: بیل گیتس (Bill Gates ) مالک و مدیر مایکروسافت – اریک اشمیت (Eric Schmidt ) مدیر عامل شرکت گوگل – ریچارد هولبروک (Richard Holbrooke ) نماینده ویژه اوباما در امور افغانستان و پاکستان – هنری کیسینجر (Henry Kissinger ) معاون رئیس جمهور وقت و مشهورترین سیاستگذار و سیاستمدار غرب – پاول فولکر (Paul Volcker ) مشاور اول اقتصادی اوباما – لورنس سومرس (Lawrence Summers ) رئیس سابق خزانهداری امریکا – روبرت روبین و ریچارد پرله (Robert Rubin, and Richard Perle ) که به عنوان طراحان اصلی و مغز متفکر حمله امریکا به عراق در 2003 شناخته شدهاند. البته حدود یکصد و بیست شخصیت دیگر جهانی نیز در این کنفرانس شرکت داشتند. (1) و (2)
در این کنفرانس هیچ موضوعی مصوب نمیگردد، بلکه مصوبات رأس هرم ماسونی جهت پیاده
سازی در سرتاسر جهان، به شخصیتهای مؤثر ابلاغ میگردد.
در بند 4 این ابلاغیه تصریح شده است: صندوق بینالمللی پول و یا یک بانک قدرتمند جهانی به عنوان مرجع نظارتی مالی در سرتاسر جهان عمل خواهد نمود. قدرت این بانک جهانی با ایجاد نرخ
مصنوعی ارز حاصل میگردد. این نهاد جدید تأسیس خواهد شد و مالیاتهایی را نیز بر تمامی مؤسسات مالی جهان وضع و اخذ خواهد نمود. تصویب یا پذیرش این مالیاتها (به بهانهی جهانی بودن) در اختیار حاکمیت ملی هیچ کشوری نبوده و به مصوبهی ملی (مجلس در هر کشور) نیازی ندارد.
و در بند 5 تصریح شده است که این مالیاتها از تولید کنندگان و صاحبان صنایع نیز اخذ خواهد شد و به وسیلهی آن تعاملات اقتصادی موازنه و بحرانها کنترل میگردد و به تناسب ضرورت افزایش خواهد یافت.
بدینوسیله تمامی فعالیتهای اقتصادی در جهان تحت کنترل در میآید:
This will make all nations subject to economic control by this body
این طرح جدید است که سرمایهداران امریکا، انگلیس، هلند، اسرائیل و صاحبان صنایع کلان در جهان، نظام آن را کنترل و اداره خواهند کرد.
That is the plan. American, British, Dutch and Israeli Financiers and Industrialists will control this new system
پایان.