IRANPN - یادداشت: جناب آقای اصغر فرهای! این جایزه و اسکاری که آن را با افتخار تقدیم مردم کشورتان مینمایید، تقدیم خودتان و همسنگرانتان باد و البته بر بخشی از جامعهی سینمایی ایران و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (؟!) نیز مبارک خواهد بود.
گویا امر مشتبه شده و گمان مینمایید که فیلمی در خور دریافت جایزه گرفتهاید؟! و حال آن که خود بهتر از دیگران میدانید که فیلم «جدایی نادر از سیمین»، نه به خاطر فیلمنامه، نه کارگردانی، نه بازیگری، نه فیلمبرداری، نه موسیقی، نه لباس و نه ...، بلکه فقط به خاطر «اسلام و ایران ستیزی« و آن هم تحت عنوان «بهترین فیلم زبان خارجی» مستحق چنین اسکاری شد. البته لازم به ذکر است که در این زمینه نیز هنری نداشتید، بلکه این جایزه یک کار سیاسی و تشویق «شجاعت» برای تهاجم علیه فرهنگ اسلام و ایران اسلامی بوده است.
تاریخ اسلام، ایران و بشریت، از این قبیل شجاعان و شجاعتهای ممدوح دشمنان بسیار دیده است.
تاریخ اسلام، ایران و بشریت، از این قبیل شجاعان و شجاعتهای ممدوح دشمنان بسیار دیده است.
چون مبرهن است که هیچ اطلاعاتی از اسلام و تاریخ اسلام ندارید، لازم دیدم فرازی را بسیار مختصر بیان دارم. در صدر اسلام و دوران حکومت خلیفای اول، دوم و سوم، عدم بیعت با خلیفه را خروج از اسلام تلقی و تبلیغ کردند، اما همین که نوبت به حکومت حضرت علی علیهالسلام رسید، عدم بیعت نوعی شجاعت محسوب شد. در میان این شجاعان، پسر خلیفهی دوم به نام «عبدالله بن عمر» به خاطر نام و سابقهی خلافت پدرش زبانزد بود. او در تمامی 5 سال حکومت آن حضرت، حاضر به بیعت نشد و میگفت: هنوز دارم فکر میکنم و تصمیم نگرفتهام. تا آن که پس شهادت ایشان و گذشت چند دهه، جلادی به نام «حجاج بن یوسف» والی شد. وی قتل عام بسیاری کرد و حمام خونی به راه انداخت. یاران و شیعان علی (ع) و به ویژه سادات را سر سفره غذا گردن میزد و سپس فلزی داغ بر رگها میچسباند تا خون خارج نشود و شهید دست و پا بزند و میگفت: حالا به اشتها آمدم، غذا را بیاورید.
عبدالله بن عمر که شدید وحشت کرده بود، شبانه به خانه او رفت و با اصرار و التماس به محضرش رسید. او که مشغول عیش و نوش بود، پرسید: برای چه این وقت شب مزاحم شدی. گفت: ای خلیفهی خدا! آمدهام بیعت کنم. حجاج گفت: شبانه؟! خوب صبح میآمدی. پاسخ داد: قربان، اگر تا صبح زنده نمانم، جواب خدا را در قیامت چه دهم؟! حجاج هم برای تحقیر بیشتر او گفت: حال ندارم بلند شوم و دست بدهم، با پایم بیعت کن – و پایش را به سوی او دراز کرد. او شصت پای حجاج را بوسید و پس از حمد و خوشحالی از حصول توفیق بعیت، خارج شد. و از آن پس معروف شد که «هر کس با دست علی (ع) بیعت نکند، عاقبت با پای حجاج بیعت میکند».
حالا این قصهی شماهاست. گرفتن جایزه اسکار به خاطر همسویی با اهداف دشمنان این کشور و ملت در لوسآنجلس و از دست یکی از اسطورههای فساد و فحشای هنر غرب، ساندرا بلوک (Sandra Bullock)، ذلیلانهتر و رقتبارتر از بوسیدن شصت پای حجاج است.
البته در دنیایی که جایزه نوبل صلح را به اوباما میدهند و امثال هاله اسکندری، شیرین عبادی، زهرا رهنورد و ... را از ایران بر میگزینند و جایزه میدهند و امثال سروش، مهاجرانی، نوریزاد و ... در آغوش اولیای خود مورد لطف و تقدیر قرار میگیرند، اهدای این «اسکار سیاسی» به شما نیز دور از انتظار نمیباشد.
چقدر شرف دارد مارلون براندو که در سال ۱۹۷۲ به عنوان بهترین بازیگر به خاطر بازی در فیلم پدرخوانده در مراسم اسکار اعلام شد اما او به جای خود یک دختر سرخپوست را روی صحنه فرستاد. این دختر سرخپوست اعلام کرد که مارلون براندو در اعتراض به تصویر منفی سرخپوستان آمریکا در هالیوود این جایزه را نمیپذیرد. هدف براندو اعتراض به تصویر منفی و غیرعادلانهای بود که سینمای آمریکا از سرخپوستان ارائه داده است. او نپذیرفت تا از مظلومیت آنان دفاع کند و فریاد خاموش آنان را در این جهان ظلم و خفقان امریکایی – انگلیسی به گوش جهانیان و جامعهی هنرمندان برساند.
اما از دریافت اسکار دریوزگی بدتر، اظهار فضلهای شماست که گمان میکنید افتخاری برای سینمای ایران آوردهاید و لابد حتماً باید حرف هم بزنید و چند پیام سیاسی نیز بدهید؟!
گفتهاید:
«با افتخار این جایزه را به مردم کشورم تقدیم میکنم که به تمام تمدنها و فرهنگها احترام میگذارند و هر گونه خصومت و خشمی را خوار میشمارند»!
لازم است بدانید که تعداد چنین مردمی در کشور ما (نه شما) خیلی اندک هستند و اکثرشان به خارج از کشور فرار یا عزیمت کرده و در آنجا پناهندگی و یا دست کم اقامت گرفتهاند. این مردمی که در ایران هستند و اکثر آنها را در حساسترین صحنههای دفاع از اسلام، انقلاب، کشور و مقابله با دشمنان در عرصههای متفاوت فرهنگی، اقتصادی، نظامی، سیاسی و ... حاضر میبینید، به هیچ وجه نمیتوانند به «تمامی فرهنگها» احترام بگذارند. چرا که اساساً فرهنگ خودزنی، دریوزگی، غربزدگی، استثماری و ستون پنجمی را نه تنها در خور احترام نمیدانند، بلکه نسبت به زدودن آن بسیار جدی هستند و تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی را خوب میشناسند. و البته هر گونه خصومت و خشمی را نیز خوار نمیشمرند. چرا که ایمان و حیات چیزی نیست به جز «حب و بغض». و تفاوت در علایق و وابستگیهای ما (مردم ایران) با شماست. فرهنگ ما «رحماء بینهم و اشداء علیالکفار» است و نه بالعکس و یا دست کم بیتفاوت.
گفتهاید:
«فرهنگ غنی و باستانی کشورم زیر گرد و غبار سنگین سیاست پنهان شده است»!
نمیدانیم کشور و وطن اصلی شما کجاست؟! اما اگر منظور کشور ما ایران است، باید بدانید که اولاً
«کوزه و کاسه گلی» نیست که باستانیاش بیشتر بیارزد و اگر پویا نباشد به تحجر کشیده شده و میپوسد فرهنگ، «کوزه و کاسه گلی» نیست که باستانیاش بیشتر بیارزد و اگر پویا نباشد به تحجر کشیده شده و میپوسد و ثانیاً این ملت برای احیای فرهنگ غنی اسلامی و ایرانی خود که به ویژه در دو قرن اخیر توسط استعمارگران و استثمارگران روس، انگلیس، امریکا و اسرائیل مورد هجمه و ترور قرار گرفته بود، الله اکبر گویان قیام کرده و هم چون سابقه و فرهنگ دیرینه خود، اسلام را به غربزدگی و دریوزگی و جیرهخواری فراماسونها و صهیونیستها ترجیح دادند.
وقتی این جملهی شما را خواندم، کمترین تردیدم نیز برطرف شد و یقین کردم که شما نه از «فرهنگ» چیزی میدانید و نه از «سیاست». چرا که تفکیک این دو نشان از بیاطلاعی کامل است. اگر باور نمیکنید، از هالیوودیها بپرسید که به نقش فرهنگ و فرهنگسازی در پیشبرد اهداف سیاسی کاملاً واقفند و اهدای این گونه جوایز نیز در همین راستا است. چنان چه نقش «همجنسباز» نیز به خاطر ترویج این فرهنگ [که اوباما بیش از اسلاف بر آن اهتمام ورزید] اسکار گرفت.
البته شما که نان «سیاست» را در قالب فرهنگ خورده و میخورید، اصلاً نباید چنین حرفی را بزنید. مگر همین «اسکار» به خاطر همسویی با اهداف سیاسی غرب در اسلام و ایران ستیزی به شما اهداء نشد؟!
چه میشود که ناگهان فیلمی در خور جوایز خرس طلا و خرس نقرهای - گلدن گلوب - سزار و اسکار میشود. بهترین فیلم خارجی سال از نگاه انجمن ملی منتقدین آمریكا و انجمن منتقدین فیلم نیویورك و جوایز فیلم مستقل بریتانیا شده و در جوایز سالانه آسیا ـ پاسیفیك نیز بهترین فیلم سال 2011 شناخته میشود؟؟!!
باور بفرمایید اگر فیلمی مستند یا ناطق از نقش فرهنگ غنی اسلام عزیز در نجات این مردم از یوق بندگی امریکا و انگلیس میساختید، یا اگر فیلمی از مظلومیتهای این کشور و این ملت، به ویژه در 33 سال گذشته میساختید و به جنگها، تحریمها، ترورها ... و نیز به بصیرت و استقامت این ملت اشارهای هر چند کوتاه مینمودید، و یا اگر به جنایات امریکا و انگلیس و اسرائیل در کشورهای خودشان و علیه مسلمین و به ویژه علیه ملت ایران اندک توجهی میکردید، حتی جایزهی بدترین فیلم را هم به شما نمیدادند، چه رسد به اسکار و آن هم به بهانهی «بهترین فیلم زبان خارجی»!
9 سال قبل، یعنی در سال 2003 مایکل مور وقتی برای دریافت جایزه خود روی استیج رفت، حرف های بوداری زد که باعث شد مسئولان آکادمی دستپاچه شوند و در میان حرف های مور، صدای موسیقی را بالا ببرند. مایکل مور که می دانست در آن لحظه میلیون ها بیننده دارد، فرصت را مغتنم شمرده و رو به بوش، رئیس جمهور وقت امریکا گفته بود: «ما مخالف جنگیم. آقای بوش، حیا کن».
بعد از آن بود که مسئولان واحد پخش آکادمی تصمیم گرفتند مراسم را با 10ثانیه تاخیر روی آنتن بفرستند تا در صورت نیاز صحبت های شرکت کنندگان را سانسور کنند.
پس آقای فرهادی این اسکار سیاسی مبارک خودتان باد.