ایرانپیان – یادداشت/سلیم: نه حساسیّت خاصی برای ریش وجود دارد و نه برای کلاه فرنگی. چرا که هر مردی ریش در میآورد و میتواند آن را به هر حدّی که دوست دارد بلند و آرایش کند. در ادبیات قدیم نیز به آن «محاسن» میگفتند، چرا که موجب زیبایی و حُسنهای دیگری برای مرد میباشد. هر کسی نیز میتواند با اراده یا بدون اراده، دانسته یا نداسته کلاه سرش بگذارد یا بگذارند. هر چند که «کلاه فرنگی» تاریخچهای «سیاسی – فرهنگی» نیز [به ویژه در کشورهای استعمارزده] داشته و دارد.
اما، مهم این است که چطور شده همزمان با رویکرد مشهورترین بازیگران مرد هالیوود و سینمای پیشرفتهی غرب به «ریش»، بازیگران ایرانی به «کلاه فرنگی» روی آوردهاند؟ و حال آن که ریش به آنها و هر مرد دیگری برازنده است و شاید سبب خوشتیپی و جاذبه بیشتری نیز بگردد، اما کلاه فرنگی اصلاً به این آقایان نمیآید و به هیچ برازنده نمیباشد.
میتوان طبق معمول سینماچیهای داخلی، هر خبطی را گفت: «چیز مهمی نیست و اتفاقی است و هیچ هدف، پیام، تبلیغ، و ضد تبلیغ خاصی در آن وجود ندارد»؛ و میتوان با نگاه هالیوودی و سینمایی غربیها گفت که در عالم هنر، به ویژه فیلم و تأتر، هیچ حرکتی، هیچ دیالوگی، هیچ پوششی، هیچ میمیک صورتی و هیچ حالتی همین طوری و اتفاقی نیست و حتماً هدف و پیامی دارد که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم و پنهان به مخاطب منتقل و البته القا میشود.
در گذشته رسم بر این بود که هر کس در هر صنفی که هست، هر چقدر محتوایش کمتر بود، ظاهرش را به اسطورهها شبیهتر میکرد. مثلاً کسی دوست داشت از مؤمنین شناخته شود، اما از اسلام، قرآن، معنویت و تقوا نصیب چندانی نداشت، ریش بلندتری میگذاشت و چندین انگشت عقیق و فیروزه به انگشتانش میکرد و دائم یک تسبیح در دستش میچرخاند – یا کسی که دوست داشت او را دست کم یک جوجه مارکسیسم بشناسند، اما حتی دو تا کتاب هم نخوانده بود و اگر میخواند نیز نمیفهمید چ نوشته است، موهایش را فِر میداد و سبیلش را کلفتتر میکرد تا به مارکس و لنین شبیهتر شود – کسی که دوست داشتن موسیقیدان شود، اما جز نواختن «باباکرم» یا «بادا بادا مبارک بادا» با پیانو یا اُرگ هنر دیگری نداشت، سعی میکرد که موهایش را تا شانه بلند کند، عینک بنددار از گردن آویزان کند، پیپ در دست بگیرد و ...، شاید شبیه بتهوون یا موتزارت یا سایر موسیقی دانان معروف گردد.
البته این تقلید فقط به بازیگران یا اهالی موسیقی محدود نمیشود، منتقدان، تحلیلگران، حتی اساتید و مجریان نیز هر چه از محتوا خالیتر بودند، سعی میکردند (و میکنند) تا ظاهرشان بیشتر شبیه مشاهیر صنفشان گردد.
این «تقلید کور» در میان جوانان نیز رواج داشته و دارد و اساساً «مُدگرایی» همان «تقلید کور» است که «ای دو صد لعنت بر این تقلید باد».
در هر حال میشد که باز بگوییم، این دو رویکرد متضاد همین طوری و تصادفی است و یا دست کم در عرصهی سینمای بیهدف ایران همینطوری و اتفاقی است؛ اما در ایّام دههی فجر که غالب برنامههای تلویزیونی نیز به «سینمای فجر» اختصاص داشت، بحثها و نقدهایی ارائه میشد که گویا همهی فیلم نامهنویسان، کارگردانان و بازیگران ما هر کدام یک هگل، کانت، دکارت ... یا فوکویاما، بودریار، بآومن یا هابر ماس معاصر هستند و نفسی نمیکشند، مگر آن که به فلسفهای مبتنی و متکی باشد!
در دهه فجر هر شب در چندین شبکه تلویویزنی بحث از سینما بود و هنوز هم ادامه دارد. چنان چه گویا انقلاب اسلامی هیچ دستآوردی جز سینما (که از همه عقب ماندهتر است) نداشته و مردم نیز دغدغهای جز فیلم ندارد و همه قرار است کارگردان و بازیگر شوند.
اهداف و پیام ریش و کلاه فرنگی:
کارگردان و بازیگر غربی، ریش میگذارد. خصوصاً اگر فیلمی چون «آرگو» علیه جمهوری اسلامی ایران بسازد تا برنده جایزه «BAFTA » در بریتانیا شده و خود را برای نامزدی اُسکار آماده کند.
نه فقط بن افلک (Ben Affleck) نویسنده، کارگردان و بازیگر فیلم آرگو، بلکه سایر برندگان جایزه بریتانیا مانند گرانت هلسُو (Grant Heslov) و جرج کلونی (george clooney) نیز ریش گذاشه بودند (عکس) و ساموئل جکسون (samuel l jackson) سیاه پوست نیز در حالت طبیعی مریش است(؟!) و جالب آن که همه با کُت و شلوار بسیار شیک و رسمی روی سن آمده و جایزه خود را دریافت کرده و پیامهایی دادند.
اهداف آنها مشخص است. انسان ذاتاً و فطرتاً الگوپذیر است و آنها نیز مرتب الگو میسازند.
اسلام عزیز نیز نه تنها این ضرورت، نیاز و کشش نوع بشر را نفی نکرده است، بلکه بسیار بر آن تأکید نموده است، لذا در قرآن مجید فرمود که برای شما «میزان» فرستادم و نیز فرمود که اشرف مخلوقات و انسان کامل، یعنی حضرت رسول اکرم (ص) بهترین الگوی شماست و البته تصریح مینماید که این الگوی برتر، فقط برای کسانی است که اهداف برتری دارند:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا» (الأحزاب، 21)
ترجمه: قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.
غرب نیز بر این باور است که «الگو» را باید خودش و منطبق با اهدافش بسازد و مطرح کند، وگرنه اذهان عمومی به سوی الگوهایی که با عقل و فطرت منطبق تر است روی میآورند.
زمانی ضد تبلیغ میکردند که «ریش» کثیفی است، شاخصه مردان سخیف، فقیر و یا خطاکار است؛ اما امروز جوّ برگشته است. موج بیداری، مبارزه، ظلمستیزی، حق طلبی و ... حتی در امریکا و اروپا بیداد میکند و پیشکسوت، مشهور و سمبل این مبارزه نیز مسلمانان – به ویژه مردان نامی و جوانان پرشور انقلابی ایران – هستند که غالباً ریش دارند. لذا هالیوودیها به این سمت سوق پیدا میکنند که اگر قرار است «ریش» یک نوع اعتبار، سمبل، جاذبه و ارزش باشد، الگوهایش را نیز خودمان میسازیم و به جهانیان ارائه میدهیم.
البته دقت داشته باشیم که این الگوسازی فقط در عرصه سینما نیست، بلکه از فوتبال گرفته تا سیاست نیز گسترش یافته است و بسیاری از مشاهیر سیاسی جهان و یا ستارگان فوتبال و ...، با ریش در صحنه حاضر میشوند.
بازیگران سینمای ما نیز اخیراً با «کلاه فرنگی» در صحنهها حضور مییابند و جالب آن که به رغم اصرارشان بر این فرهنگسازی، حتی به اصول اولیه آن نیز آشنایی ندارند. بالاخره کسی که اهل کلاه است، میداند که کسی در منزل، در محل کار، در جای سربسته، در استودیوی تلویزیونی، نشست و گفتگو با دیگران و ... کلاه سرش نمیگذارد و اگر در مقابل شخص محترمی قرار گرفت و یا در مقابل جمعی که به او احترام می گذارند قرار گرفت، یا برای دریافت جایزه روی سن قرار گرفت، حتماً کلاهش را به احترام بر میدارد.
اما، کلاهی که اخیراً سر این آقایان که الحمدلله هیچ کدامشان نیز الگو نیستند رفته، به این راحتی در نمیآید و جالب آن که اغلب کلاهشان هیچ هارمونی با لباسشان نیز ندارد و بر عکسِ مشاهیر هالیوود یا سینمای غرب، با لباسی غیر رسمی روی سِن حاضر میشوند و پس از اخذ جایزه نیز چند تا لیچار بار مسئولین ذیربط و سینمای ایران میکنند و پایین میروند!
جا به جایی جایگاه «ریش و کلاه فرنگی» در میان بازیگران مرد ایرانی و خارجی، ضرب المثل «زردی من از تو، سرخی تو از من» را یادآور میشود و البته باید از خودشان پرسید که «فلسفه، هدف یا پیام » شما از این کلاه فرنگی که سرتان رفته و بدان افتخار نیز مینمایید چیست؟