بسمالله الرحمن الرحیم – اللهم صل علی محمد و آله محمد و عجّل فرجهم. لا حول ولا قوّة الاّ بالله العلی العظیم
با اهدای سلام
در این بحث بنا بر این است که مطالب مختصری در موضوع «رابطه اراده و ولایت» بیان گردد و سپس هر که توفیق و فرصت پیدا نمود، آن را در ابعاد متفاوت گسترش دهد.
اختیار و اراده:
*- از یک سو میدانیم که عمده تفاوت انسان با سایر مخلوقات «اختیار» است که مستلزم «عقل و اراده» میباشد. خداوند متعال کمالِ «اختیار و اراده» را جز در انسان، در موجود دیگری تجلی نداده است و یا دست کم در آنها به این حدّ از کمال نمیباشد، لذا اشرف و اکمل مخلوقات و خلیفةاللهاش خواند. و از این رو در مقوله دین [جهانبینی و ایدئولوژی، یا اگر بهتر بیان کنیم هستیشناسی و بایدها و نبایدها] برای انسان فرمود، در اجبارش قرار ندادم، چرا که راه رشد از راه گمراهی را برایش مشخص و روشن نمودم و اختیار و اراده انتخاب به او دادهام:
«لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيّ - در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است» (البقره، 256)
*- از سوی دیگر میدانیم که اختیار و اراده را به کسی میدهند که از خود چیزی دارد، و حال آن که انسان «فقر محض» است و از خود هیچ ندارد که بخواهد مبتنی بر آن چیزی را اختیار و اراده نماید.
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر، 15)
ترجمه: اى مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست كه بىنياز ستوده است.
ایجاب و حکم عقل نیز مؤید و مصدق همین معناست که انسان ذاتاً قائم به خود نیست و همیشه و در هر موضوع و حالتی و در تک تک از عناصر وجودی و معنویاش، استقلال ذاتی ندارد، پس فقیر، محتاج و نیازمند به غیر است.
پس چه اختیار و ارادهای؟! اراده را به کسی میدهند که چیزی دارد. ما نمیتوانیم به کسی که چشم ندارد، بگوییم: «تو مختار هستی که اراده کنی ببینی یا نبینی» یا به کسی که دست ندارد بگوییم: «تو مختار هستی که اراده کنی چیزی را از زمین بلند کنی یا نکنی» و ...، چرا که اصلاً امکان و ابزارش را ندارد. حال انسانی که ذاتاً «فقیر، نادار و هیچ» است، چگونه میتواند اختیار و اراده نماید؟
فقر و ولایت:
معنای ولایت چه «دوستی» باشد و چه «نصرت» و چه سایر معانی متفاوتی که ارائه کردهاند، همه در یک معنی کلّی جمع و متجلی میگردد که آن «تصدی و صاحب اختیاری یک کار است». فرقی ندارد که ولایت پدر و مادر بر فرزندان باشد، ولایت کسی بر اموال شخصیاش مثل پول یا ملکش باشد، یا ولایت مالک و مدیر یک کارخانه یا شرکت بر زیر مجموعهاش باشد، یا ولایت شهردار در امور مربوطه در شهر باشد، یا ولایت رسول الله و ائمة المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین باشد و یا ولایت الله، جل جلاله.
انسان فقیر، یعنی انسان نیازمند و انسان نیازمند یعنی «خواهان و محتاج چیزی که آن را ندارد»، پس بدیهی است که انسان در آن چه ندارد، محتاج کسی میشود که نه تنها آن را دارد، بلکه امکان افاضه نیز دارد. پس آن شخص دارا و قوی، میشود «ولی – صاحب ولایت» یا صاحب اختیار او. خواه واقعاً و حقیقتاً غنی باشد، خواه خودش هم فقیر باشد، اما نیازمند او را غنی فرض کرده است. چنان چه کودک فرض میکند پدر و مادرش هیچ کم و کسری و نقصی ندارند و از عهدهی همه کار بر میآیند و او هر چه بخواهد، فراهم نمودنش برای آنها راحت است.
اختیار، اراده و ولایت:
پس، فقیر و ضعیف، همیشه به دنبال یک غنی است که سرپرستی، صاحباختیاری و ولایت او را بر عهده بگیرد و به نظر میرسد تنها اختیار و ارادهی انسان فقیر، همین انتخاب «ولی» و صاحب اختیار است و بس.
ولایت جاری است. مثل نور و مثل آب میماند. جریان و سریان دارد و طبعاً هر چه که جاری است، مجرا میخواهد. لذا انسان میشود «مجرای ولایت»، همان ولایتی که با اراده خودش آن را انتخاب نموده است. یا به تعبیر دیگری انسان میشود «مظهر و نمود» آن ولایتی که خودش انتخاب نموده است.
اگر «ولایت الله» را انتخاب نمود، از ظلمات وجود به سوی نور خارج میشود، یعنی نور ولایت الهی در او جاری شده و او را روشن میکند و بالا میبرد و اگر «ولایت شیطان یا طاغوت» را انتخاب نمود، نور وجود او، به جای آن که روشنتر و ساتع شود، بیفروغ شده و قهقرا که ظلمات است میرود و ظلمات در او جاری میگردد. ظلمت، خودش نیستی است، وقتی نور نبود، هستی نبود، ظلمتِ نیستی جاری میشود. لذا بلا فاصله پس از « لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ...» فرمود، فقط کسانی که آن هستی و غنای محض را «ولی» و صاحب اختیار خود انتخاب کردهاند، به ریسمان محکمی چنگ زدهاند، چرا که مابقی به فقیری چون خود و یا فقیرتر از خود تکیه نمودهاند:
«لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (البقره، 256)
ترجمه: در دين هيچ اجبارى نيست و راه رشد از گمراهی به خوبى آشكار شده است پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به يقين به دستاويزى استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست.
و در آیه بعد میفرماید، انسانها دو دسته هستند، یا مؤمن هستند، چون الله «ولی» آنان است و یا کافر هستند، چون ولایت طواغیت مختلف درونی و بیرونی را پذیرفتهاند. دسته اول به سوی نور میروند و دسته دوم به سوی ظلمات:
«اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»
ترجمه: خداوند سرور (دوست و صاحباختیار و نصرت بخش - پشتوانه) كسانى است كه ايمان آوردهاند آنان را از تاريكیها به سوى روشنايى به در مىبرد و[لى] كسانى كه كفر ورزيدهاند سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتاند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكیها به در مىبرند آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند.
پس به نظر میرسد که ما فقط یک «اختیار و اراده» داریم، و آن هم اختیار و ارادهی «انتخاب ولی نعمت» برای خود است و مابقی هر چه اراده میکنیم، جریان و تجلی همان ولایت است. حتی در انتخابها و ارادههای روزمرّه، مثل چه خوردن، چه پوشیدن، چگونه نیازهای مادی را رفع کردن، چگونه نیازهای معنوی را پاسخ دادن و ...، همه تجلی و جریان ولایت انتخاب شده در مجرای وجود خودمان است که از دو راه خارج نیست. یا یک «ولی» است که آن «الله» است و یا هزاران هزاران محتاج و فقیر دیگری که از مسیر بندگی خارج شده و طغیان کردهاند، لذا «طاغوت» نامیده شدهاند.
سفره طاغوتی، لباس طاغوتی، خانهی طاغوتی، حکومت طاغوتی، رهبر و امام طاغوتی و خلاصه سبک زندگی فردی و اجتماعی طاغوتی، همه به خاطر جریان و تجلی همان انتخاب و ارادهی انتخاب طاغوت به عنوان «ولی»، در شئون متفاوت زندگی است «وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»
اخلاق الهی، فرهنگ الهی، رفتار الهی، عبادت الهی، خلوص الهی ... و خلاصه «سبک زندگی به رنگ الهی» نیز همه تجلی و جریان همان انتخاب و ارادهی انتخاب الله جل جلاله به عنوان «ولی» و صاحب اختیار من و تربیت کنندهی امورم (ربّ)، میباشد. « اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ».
پس، مجدد تکرار میکنم که ظاهراً فقط یک اختیار و اراده داریم که عبارت است از: اختیار و ارادهی انتخاب «ولی امر» که یا در مجرای ولایت الله است و یا در مجرای ولایت طاغوت.
- تعداد بازدید : 3037
- 2 آذر 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت