ایرانپیان – یادداشت/ع. چینیچیان: در تقسیمبندی و صفکشی نامزدهای ریاست جمهوری پس از اعلام فهرست نهایی از سوی شورای نگهبان، قرار شد که دو جریان «هاشمی و اصلاحطلبها» به صورت جداگانه مطرح گردند و آقای حسن روحانی به عنوان جناح هاشمی و آقای دکتر عارف به عنوان جناح اصلاح طلب به میدان آمده و فعالیت کنند.
هر چند این دو جناح ظاهراً با یک دیگر وحدت دارند و باطناً محورهای مشترکی دارند، اما آقای هاشمی بیش از هر شخص دیگری میداند که جریان اصطلاحطلب نه تنها کمترین ارزشی برای وی قائل نیست، بلکه هیچ جریانی به اندازهی همین اصلاحات دست به تخریب شخصیت وی، به ویژه در کوران انتخابات دوم خرداد و پس از آن نزد و هنوز هم چنین است و اصلاحات نیز به وضوح (به ویژه در فتنه 88) نشان داد که برای هاشمی وقعی بیش از یک ابزار سیاسی قائل نمیباشد؛ اما در عین حال فعلاً اصلاح وضعشان به این است که با یک دیگر وحدت رویه داشته باشند، ولی به صورت صوری, مستقل در دو جناح متفاوت حضور یافته و عمل کنند. لذا روحانی به عنوان نمایندهی طیف هاشمی و عارف به عنوان نماینده طیف اصلاح طلب معرفی شدند.
دکتر عارف نیز مانند سایر نامزدها در برنامهی گفتگوی تلویزیونی (شبکه دو) حاضر شد و از همان سلام به زرتشیان، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان شیعه و سنّی، صفوف یکپارچه ملت در انتخابات ریاست جمهوری را جدا کرد.
احساس خطر!
اولین سؤال هماهنگ شده، علت و انگیزه شرکت در انتخابات بود که وی با عجله و در حالی که حقد گلویش را فشار میداد، دیکته نوشته شده را از روی کاغذ خواند و شعار میرحسین را تکرار کرد و گفت: «احساس خطر کردم».
این بدبینی، سیاه نمایی و القای خطر، تاکیتک مستمر و کهنه شدهی اصلاحطلبان است، وگرنه میتوانست به عنوان نامزد یک جریان سیاسی با بیان اهداف و امیدهای آینده خود را مطرح نماید.
وی سریعاً ادامه داد: «نگران یکپارچگی کشور هستم»!
گویا اگر اصلاحطلبها به قدرت نرسند، حتماً ایران تجزیه میشود و گویا وی فراموش کرده است که پس از انداختن شال سبز توسط خاتمی بر دوش موسوی، چه فتنهای برای تجزیه کشور برپا شد و چه امید و شعفی در دل پلید اوباما، سارکوزی، مرکل، نتانیاهو، کوردن انگلیسی و ... ایجاد شد و چگونه بهاییها، سلطنتطلبها، ساواکیها، مفسدین داخلی و خارجی و به قولی از سروش تا گوگوش به حمایت وی برخاستند؟!
دیکتهی نوشته شده و پر از غلط برای وی، بسیار کلیشهای بود. گویا فقط قرار بود وی (که میداند رأی نمیآورد) دوباره بر شعارهای انحرافی اصلاحطلبها تأکید کند، لذا بلافاصله پس از ابراز «احساس خطر و نگرانی» به سراغ شعار «مردم سالاری» زمان خاتمی رفت که انحراف بزرگ و پیچیدهای بود که شعار «مردم سالاری دینی» مقام معظم رهبری، آن را خنثی کرد، هر چند که دکتر عارف باز بر «مردم سالاری کشورمان» تأیید کرد و نه «مردم سالاری دینی».
محدود نمودن جایگاه و نقش رهبری:
وی گفت: «ما اعتقادمان بر این است که انقلابمان مردمیترین انقلاب دنیا بود؛ رهبری انقلاب از یک جایگاه بالای معنوی برخوردار بود...» و دوباره با تکیه بر مردم سالاری تأکید میکند که «رهبری انقلاب یک جایگاه معنوی و روحانی داشت».
معتقد بوده و هستند «ولایت فقیه» و رهبری فقط باید از یک جایگاه مقدس، معنوی و روحانی برخوردار باشد و اصل با «جمهوریت» است
شاید این بیان به ظاهر ساده باشد و برخی نیز خوششان بیاید و یا بگویند دست کم این جمله خطا یا انحرافی نمیباشد؛ اما واقع مطلب این نیست. اولاً افعال وی همه ماضی و مربوط به گذشته بود تا القا کند که اکنون چنین نیست، ثانیاً تأکید بر جایگاه «معنوی و روحانی» حضرت امام خمینی(ره) در این انقلاب و رهبری، به دیدگاه قدیمی این جناح بر میگردد که معتقد بوده و هستند «ولایت فقیه» و رهبری فقط باید از یک جایگاه مقدس، معنوی و روحانی برخوردار باشد و اصل با «جمهوریت» است و رهبری نیز باید تابع آرای جمهوری و اکثریت باشد.
در حالی که نه جایگاه و نقش امام(ره) صرفاً معنوی و روحانی بود و نه آن که ایشان (و هیچ عاقل و مسلمان دیگری) تابع جمهوریت و اکثریت به هر قیمتی نگردیده و نمیگردند.
چنان که وقتی بنیصدر من – من کرد و به اکثریت آرای خود بالید و گفت مردم با من هستند، امام فرمودند: اگر همه یک طرف باشند و من یک طرف، به راه خود ادامه میدهم و متذکر شد که این آرای اکثریت مردم به خاطر آن است که تو را مسلمان و ملتزم شناختهاند.
وی سپس بین اسلامیت، رهبری و جمهوریت نظام تفکیک قائل میشود و با تأکید دوباره میگوید:
«از یک طرف اسلامیت نظام به عنوان یک اصل مطرح است – رهبری انقلاب یک جایگاه معنوی و روحانی داشت و از یک طرف جمهوریت نظام».
و البته همگان میدانند که نقش ولایت فقیه چه در شرع مقدس و چه در قانون اساسی و چه در اندیشه و عملکرد حضرت امام خمینی(ره) و بالتبع حضرت امام خامنهای، محدود به معنویت و روحانیت و تقدس نمیباشد و اصول نظام جمهوری اسلامی ایران، تفکیک پذیر نیست.
تخریب و سیاهنمایی:
وی سپس با نگاهی به دیکته، سریعاً به همان شیوهی ناپاک و فسادآور همیشگی جناح اصلاحات متمسک شده و به جای معرفی خود و برنامههایش که باید ایجاد انگیزه، هدف و امید کند، تحت عنوان «امروز چه وضعیتی داریم» سریعاً قمهی پوسیدهی اصلاحات را بیرون کشید و افزود:
«وضعیتی که با آن روبرو هستیم، ناشی از حاکمیت یکپارچه و کامل جریان اصولگرا در هشت سال گذشته است»
و البته هیچ اشارهای نکرد که گفتار، رفتار، عملکردها و فتنهها و توطئههای اصلاحطلبها و درگیر کردن ذهن مردم با عقدهها و اختلافات داخلی و بالتبع عقب افتادگی از رشد و اصلاحات سبب گردید تا مردم همه اصلاحطلبها را یکپارچه کنار بگذارند.
بالاخره اصولگراها با رأی همین مردمی که شما برایشان احساس خطر و نگرانی میکنید بر سر کار آمدند.
وی سپس تحت این عنوان که ببینیم چه اتفاقاتی در این هشت سال افتاده است افزود:
«بنا بر این بود که سیاست ما اخلاقی شود، اما اخلاق را سیاستزده کردیم».
اصلاحطلبها که هیچگاه اخلافی جز سیاستزدگی از خود نشان ندادهاند، همان اخلاقی که عین دیانتشان است، نباید از اخلاق و سیاستزدگی آن چیزی بگویند
این بیان ناشی از ضعف علمی و نیز اخلاق سیاستزدهی ایشان است. وارد بحث حِکَمی یا فلسفی نمیشویم که «اخلاق، همان سیاست است و سیاست نیز همان اخلاق است و هر دو به معنای چگونگی موضعگیری فرد در قبال تمامی مسائل فردی و اجتماعی است» و بر همین اساس فرمود «سیاست ما عین دیانت ماست».
اما اصلاحطلبها که هیچگاه اخلاقی جز سیاستزدگی از خود نشان ندادهاند، همان اخلاقی که عین دیانتشان است، نباید از اخلاق و سیاستزدگی آن چیزی بگویند.
آیا یک شخص اخلاقگرا در میان تمامی اصلاحطلبها وجود دارد، یا از اخلاق چیزی جز همین سیاستزدگی و از سیاست نیز چیزی جز قدرت نمیدانند؟!
وی هم چنین با وقاحت تمام که سیرهی همه اصلاحطلبان است، به عنوان نقاط ضعف دوره گذشته گفت: «انتخاباتی که باید به یک جشن ملی تبدیل میشد، متأسفانه به یک بازی باخت باخت تبدیل شد!»
وی نمیگوید که چه کسانی سران و بدنهی این فتنه بودند و سعی کردند تا شیرینی انتخابات را به کام مردم تلخ کنند و در ضمن برای خود امتیاز کسب کرده و میگوید: «به بازی باخت باخت تبدیل شد»
وی نمیگوید که چه کسانی سران و بدنهی این فتنه بودند و سعی کردند تا شیرینی انتخابات را به کام مردم تلخ کنند و در ضمن برای خود امتیاز کسب کرده و میگوید: «به بازی باخت باخت تبدیل شد»، در حالی که اولاً ملت بازی نکردند و ثانیاً حکومت را بازی نمیدانند و ثالثاً در این فتنه نباختند، بلکه پیروز شدند و دشمنان خود را که پشت نقابهای القاب و اصطلاحات مخفی شده بودند و سنگ «مردم سالاری» به سینه میزدند را بهتر، بیشتر و عمیقتر شناختند و این خود پیروزی بزرگی بود، هر چند که با زحمت به دست آمد و خاطرهی تلخش از یاد نمیرود و حوادثش در تاریخ مثبوت میماند.
سالها پیش در تظاهرات سالروز 22 بهمن، آقای کروبی را دیدم و در همان خیابان آزادی به او گفتم: هر گاه شماها و عملکردتان را میبینم، به یاد سیاستمداران صدر اسلام و سیاستهایشان در مخالفت و مقابله با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میافتم؛ و امروز میگویم: هر گاه اسم بی مسمای جبههی «اصلاحات» و مدعیان «اصلاحطلبی» را میبینم و دوباره (البته از روی اجبار و اکراه) به حرفها و شعارهایشان گوش میدهم، به یاد آیه ذیل میافتم:
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِن لاَّ يَشْعُرُونَ»
(البقره، 12)
ترجمه: و چون به آنان گفته شود در زمين فساد مكنيد مىگويند ما خود اصلاحگرایانيم * به هوش (آگاه) باشيد كه آنان فسادگرانند؛ ليكن (خود) نمىفهمند.
توصیه:
به جناح اصلاح طلب توصیه میشود که اولاً دیگر برای مردم ما «احساس خطر و نگرانی» نکنند، همان یک بار بس است و بدانند که این مردم هر وقت احساس خطر کردند، خودشان میدانند چه کنند، چنان چه با جبهه اصلاحات کردند.
به جناح اصلاح طلب توصیه میشود که اولاً دیگر برای مردم ما «احساس خطر و نگرانی» نکنند، همان یک بار بس است و بدانند که این مردم هر وقت احساس خطر کردند، خودشان میدانند چه کنند، چنان چه با جبهه اصلاحات کردند.
ثانیاً برای نامزد خود چند مشاور تبلیغاتی بگذارند تا اذهان عمومی را جذب کند، نه این که با مَنِشی تند، بداخلاقی و حقد آنها را متنفرتر کند.
مردم ما آرمانها، اهداف و امیدهای کوتاه مدت و بلند مدتی دارند و دیگر حوصلهی اختلافافکنی، درگیری داخلی، انداختن مردم به جان هم و مساعد سازی زمینه برای دشمنان خارجی و این کوتاهبینیهای توأم با حقد، کینه و البته تکبر را ندارند.