ایکس - شبهه/ پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات/ نکتهها (به قلم شما)
هر گاه سخن از امام زمان علیهالسلام و مهدویت به میان آید، تصور ابتدایی این است که به صورت کلی، مقولهی اعتقادی کل مسلمین و به صورت ویژه، مقولهی اعتقادی جهان تشیع است و ربطی به دیگران ندارد؛ و حال آن که چنین نیست، بلکه هدف اصلی دشمنان «امام زمان و مهدویت» بوده و هست.
"حکومت واحد جهانی"، تئوری و سیاستی نیست که جدید مطرح شده باشد، بلکه در ادیان الهی، تمامی انبیا به آن بشارت دادند و در مکاتب بشری نیز از ابتدا مورد بحث و نظریهپردازی قرار گرفته است، منتهی در قرن اخیر و به ویژه در نیم قرن اخیر، تحولات به سوی عملیاتی کردن و تحقق این هدف پیش میرود.
بدیهی است که "حکومت واحد" مستلزم پذیرش "حاکمیت واحد" است؛ از این رو بحث "منجی"، به ویژه در آخرالزمان نیز در تمامی ادیان، اعتقادات و اندیشههای الحادی، یک اصل و ضرورت اجتناب ناپذیر میباشد.
نباید گمان نمود که مکاتب و اندیشههای الحادی، به صرف آن که مادهگرا (ماتریالیسم) هستند و شعار لائیسم و سکولاریسم و ... سر میدهند، از یک سو هیچ باوری به خدا، ماوراء و گرایشات اعتقادی ندارند و از سوی دیگر به طور کلی منکر "ظهور منجی" هستند. چنان چه میدانیم جهان به سلطه «فراماسون» در آمده است که اعتقاد محکم و متعصبانهای به پیروی از "ابلیس – شیطان" دارند و بازوی اقتصادی، نظامی و سیاسی آن نیز "صهیونیسم" میباشد.
در یک جمله، مثال آنها، مثال فرعون است که از یک سو خود را ابر قدرت و تربیت کننده امور (رب) میخواند و منکر خدا، رسول و هر گونه حقیقت و گرایش دینی بود، و از سوی دیگر نه تنها خودش بتپرست بود، بلکه به خوبی میدانست که حقایق غیر قابل انکاری وجود دارد. از این رو وقتی معبرین و منجمین، به او خبر از آمدن منجی دادند، دستور داد تمامی زنان متدین تحت کنترل باشند و حتی شکمها را پاره کنند، تا مبادا فرزند ذکوری (پسری) به دنیا آید و همان موسی علیه السلام باشد.
اگر به تاریخ تحولات جهان و به ویژه جهان اسلام که تحت سلطه و استعمار انگلیس و بعد امریکا قرار گرفته است توجه کنیم، به خوبی روشن میشود که همان نگرانی فرعون، در این فراعنه نیز وجود دارد، لذا همیشه «جنگ با امام زمان و مهدویت»، در سرلوحهی استراتژی سلطهی آنان بوده و هست. چرا که هم میدانند حقیقتی است که واقع خواهد شد و هم میدانند علت اصلی امید و انگیزهی اصلی پایداری و مقاومت مسلمانان [به ویژه شیعیان]، اعتقاد به مهدویت، حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، ظهور و قیام جهانی و سپس استقرار حکومت واحد جهانی به رهبری و حاکمیت ایشان میباشد.
نیمه دوم قرن 18 به بعد:
در قرن هفده، خیالشان از سلطه بر ممالک و ملتهای اهل سنت، راحت شده بود، چرا که انگلیس پس از ایجاد فرقه "وهابیت"، با پیوند دادن بین عبدالوهاب و آل سعود، و پس کشتارهای وحشتناک، و حلال شمردن قتل و تصرف نوامیس و اموال هر کس که وهابیت را نپذیرد، بر قلب جهان اسلام [مکه و مدینه]، سلطه یافت؛ اما جهان تشیع، با کثرت جمعیتی قابل توجه، آن هم در کشورهایی چون ایران، عراق، اردن، هندوستان و ...، قابل اغماض نبود.
در آن دوران (قرن هجده)، امثال سید علیمحمد شیرازی ملقب به "باب" را به میدان آوردند و فرقه بابیه را راه انداختند که بالاخره ادعای امام زمانی کرد و خبر از دین جدید داد. پس از او میرزا حسینعلی نوری ملقب به «بهاء» را به میدان آوردند تا بگوید: امام زمان که سید باب بود، آمد و رفت و دورهی اسلام به اتمام رسید، اما آن ظهوری که وعده داده شده، «مَن یُظهِرُهُ الله - کسی که خدا ظاهرش میکند) »، همین دین جدید بهاییت است، به پیشوایی من!
هم چنین "میرزا غلام احمد قادیانی" را برای منطقه هندوستان (که پاکستان بعداً از آن جدا شد) عَلَم کردند تا فرقه "احمدیه" را تأسیس کند و او را "مسیح موعود" ملقب کردند. وی در سن ۴۰ سالگی و بعد از مرگ پدر، ابتدا ادعا کرد که از طرف خداوند مستقیماً مامور شدهاست تا "اصلاحاتی" در دین اسلام به وجود آورد. بعدها ادعا کرد که برگزیده خدا و ناجی بشریت است و در آخر مدعی شد که وی همان مهدی موعود و عیسی مسیح است.
و همینطور امام زمانهای جعلی دیگری به سایر بلاد اسلامی فرستادند. وجه مشترک همه آنها انگلیسی (ماسون) بودن و ادعای امام زمانی آنهاست.
عصر امروز:
سیطره حکومت عثمانی از هم پاشید - سرزمین حجاز، عربستان سعودی شد – کشور فلسطین، به اشغال صهیونیستها درآمد – بسیاری از کشورهای اسلامی، از جمله سرزمین پهناور ایران، به صورت گستردهای تجزیه شدند ... و باقیمانده نیز تحت سیطره و سلطه کامل درآمد. مثل دورهی قاجاریه و پهلوی در ایران، یا حسن مراکشی، حسین اردنی، انورسادات، حسنی مبارک، آل سعود، قذافی و ... در کشورهای دیگر.
اما، انقلاب اسلامی «انفجار نور» بود. اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله، دوباره قد علم کرد و اینبار پرشکوهتر، جامعتر، حکیمانهتر و قدرتمندتر از قرون گذشته – و تفاوت اصلی در جمع شدن مردم، حول محور "حبلالله = ولایت" بود.
با استقرار قدرتمند نظام جمهوری اسلامی ایران و تجربهی شکستناپذیریاش در مقابل انواع و اقسام جنگهای داخلی، جنگ تحمیلی 8 ساله خارجی، تحریم اقتصادی، توطئه، ترور و فتنههای گوناگون، نام "اسلام" را در سرتاسر جهان بیشتر از هر زمان دیگری پرآوازه شد. نه تنها بیداری اسلامی در میان ملل مسلمان آغاز شد، بلکه غیر مسلمانان نیز در این عصر دیکتاتوری و خشونت و سلطه "رب النوع"های انگلیسی و امریکایی، متوجه اسلام شدند. اسلام ولایتی.
بارقهی ظهور و مقاومتها:
این همان بارقهی ظهور و مقدمه "حکومتی واحد" بود که از آن میترسیدند.
آری، جهان هفت میلیارد جمعیت دارد، اما جهان اسلام حدود یک سوم این جمعیت را تشکیل میدهد. پس اگر 35 میلیون نفر (جمعیت ایران در عصر انقلاب)، بتوانند حول یک محور جمع شوند و انگلیس و امریکا را به زانو درآورند، جمعیتی چهار صد میلیونی (تشیع) و شاید یک میلیاردی (تسنن)، با تجمع حول یک محور، جهان را متحول خواهند کرد.
ظهور گروههای تروریستی:
انگلیس و امریکا با بازوی اجرایی اسرائیل در منطقه، دست به کار شدند. اکنون باید همه سیاستها، تاکتیکها و تکنیکها، از قبیل: ازدیاد تئوریهای گوناگون، تحت عناوینی چون روشنفکری، قرائت جدید، اصلاحات و ... در میان مسلمانان - تشدید اختلاف بین مسلمانان – ایجاد جنگهای داخلی – کشتار مسلمانان در سرتاسر جهان (از بوسنی تا میانمار) – ترورهای کور – ایجاد رعب و وحشت ... را یکجا به میدان بیاورند، به اضافهی آن که استراترژی "اسلام هراسی" را با ارائهی تصویری زشت و ناپسند از اسلام به مردم جهان، به ویژه در امریکا و اروپا، بگویند: "این است اصل و آخر اسلام" که شما بدان راغب شدید.
تشکیل گروههای تروریستی به نام اسلام و سپس حمایت و تجهیز آنها، تا جایی که به یک گروه "شبهه نظامی" مبدل شوند، کار بدیعی نبود. سابقه آن را در سازمان منافقین (تحت عنوان سازمان مجاهدین خلق) داشتند و تجربه کرده بودند. اما ناگهان، در فاصله کوتاه [حدود دو دهه]، چندین سازمان مشابه، در سرتاسر جهان اسلام ظهور میکنند؛ و البته قویتر و مورد حمایت مالی، سیاسی، تسلیحاتی و تبلیغاتی بیشتر از سوی غرب و سران عرب.
طالبان، القاعده، سپاه صحابه ... و بالاخره داعش که غرب نامش را «دولت اسلامی – ISIS » گذاشت تا از جامعیت بیشتری برای سیاهنمایی علیه "اسلام" و "حکومت اسلامی" برخوردار گردد. گروههایی که کارشان فقط ایجاد جنگ داخلی و کشتار وحشیانه مسلمانان، هموار کردن راه و مساعد نمودن شرایط سلطه نظامی، به نفع امریکا و انگلیس میباشد.
جنگ با امام زمان علیهالسلام:
پس از ظهور مجدد مقولهی "اسلام و ولایت"، آن هم نه فقط در قالب تئوری و نظریه، بلکه عملی و در میدان سیاست و حکومت، علایم تحقق وعدههایی که باور نداشتند، اما میدانستند "حق" است، بیش از پیش نمایان شد؛ از این رو از یک سو کشتار مسلمانان و دریدن شکم زنان باردار، نسل کشی و کشتار کودکان مسلمان شدت گرفت و از سویی دیگر، تروریستهای دستساز امریکا و انگلیس، تحت پرچم اسلام و با القابی چون: «خلیفه» و شعایر مقدسی چون «جهاد» به میدان مسلمان کشی آمدند، تا دجال و سفیانی آخرالزمان شوند.
انگلیس و امریکا، که خودشان اینها را به وجود آوردهاند، خودشان نیز اینها را خواهند کشت، چنان چه صدام، قذافی، بن لادن و ... را کشتند و امروز داعیه کشتن البغدادی را دارند.
اهداف آنها چند منظوره است و از جمله آن که میخواهند القا کنند: بله، حکومت واحد جهانی باید محقق گردد – مستلزم تبعیت از یک حاکم جهانی هم هست – این حاکم باید منجی عالم بشریت باشد – اما او، نه حضرت مسیح علیهالسلام است و نه حضرت مهدی علیه السلام [که اهل تشیع میگویند به دنیا آمده و هست و اهل تسنن میگویند: روزی به دنیا میآید]، هیچ کدام نیستند، بلکه آن منجی، صلح طلب، حاکم قدرتمند، انسان کامل و ...، "ما" هستیم. و البته در کُنه باورهای اعتقادی شیطانپرستانهی خود، گمان میکنند که با این ترفندها، دست خدا را در تحقق اراده و وعدهاش بستند – اسلام و حضرت مهدی علیهالسلام را شکست دادهاند.
اللّهم صَلّ عَلی مُحمّد وَ آلِ مُحمّد وَ عَجّل لِوَلیّک الفَرَج؛ وَجعَلنا مِن خَيرِ أعوانِه وَاَنصارِه.
منبع:
پایگاه خبر و عکس ایران – ایرانپیان / یادداشت
- تعداد بازدید : 3766
- 23 آذر 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت جنگ و جهاد