این که بدانی "چه میخواهی"، برای رشد و سعادت کافی نیست، بلکه همچنین باید بدانی که "چه نمیخواهی" و هر دو نیز درست و برحق باشد؟!
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ - اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أبا صالِحَ المَهدی.
سلام دوستان؛ ماه رمضان مبارک باد و عبادتهایتان قبول درگاه حق قرار گیرد.
آدم، با امید زنده است و امید پس از پیدایش اهداف، آمال و آرزوها ایجاد میگردد. کسی که نسبت به چیزی شناخت و گرایشی ندارد، آن را دوست ندارد و اصلاً در ذهنش، حتی به عنوان دشمن نیز مطرح نیست؛ به امید رسیدن به آن نیز نمیباشد.
یک محصل دبیرستانی، امید دارد که با موفقیت دیپلم بگیرید و وارد دانشگاه شود - یک دانشجو امید دارد که فارغ التحصیل گردد – یک جوان امید به آینده [اشتغال، ازدواج و زندگی موفق] دارد – یک بیمار، امید به بهبود دارد و ...؛ اما هیچ گاه یک بازرگان، امید به اخذ مدرک دکتری در فیزیک، یا فلسفه را ندارد، چرا که نه فقط این مدارج را دوست ندارد، بلکه اصلاً به آنها فکر هم نمیکند، تا لازم شود به دنبالش رود و امید به رسیدن را داشته باشد.
"امید"، یعنی آرزوی رسیدن به آن چه میخواهیم و البته رسیدن به آن را نیز نه تنها محال نمیدانیم، بلکه هم محتمل میدانیم و هم ممکن؛ لذا تلاشمان در جهت مساعد نمودن زمینهها برای رسیدن شکل میگیرد. حال فرقی ندارد که امید مقطعی باشد یا دائمی، به چیزی از نیازهای دنیوی باشد، یا امید به "لقاء الله"؛ منتهی هر کدام، تلاش متناسب با خود را میخواهد؛ اگر علم میخواهی، باید تحصیل کنی – اگر مال میخواهی، باید تلاش کنی – اگر لقاء الله میخواهی، باید معرفت و ایمان را تقویت و عمل صالح و با اخلاص را افزونتر نمایی؛ و این قاعده، بین آحاد بشر، در سطوح متفاوت یکسان است، حتی اگر پیامبر خدا باشند:
« قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یوحَى إِلَی أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ یرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا » (الکهف، 110)
ترجمه: بگو: «همانا من [نیز] بشری هستم مثل شما؛ (از جنس، ملک، یا جن نیستم، اما امتیازم این است که) به من وحی میشود؛ به درستی که تنها إله شما، همان معبود یگانه است؛ پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!
●- بنابراین، بسیار مهم است که بدانیم "چه میخواهیم"؛ چه اهداف، آمال و آرزوهایی داریم؛ به چیزهایی میخواهیم دست یابیم؛ دوست داریم به کجا برسیم و ...؟! اگر ندانیم که سرگشته میمانیم و البته امیدی نیز نخواهیم داشت.
باید بدانیم چه نمیخواهیم؟
اما، این که بدانیم "چه میخواهیم"، فقط یک طرف قضیه است، و طرف دیگرش این است که بدانیم "چه نمیخواهیم"؛ چرا که مقابل حبّ انسانی، بغض انسانی وجود دارد – مقابل شهوت حیوانی، غضب حیوانی وجود دارد – مقابل قطب مثبت، قطب منفی وجود داد – مقابل دوست، دشمن وجود دارد...، و نزدیک شدن به یک نقطه، مستلزم جدایی از نقطهی فعلی و دور شدن از آن میباشد. مِثل کسی که صبح پس از بیدار شدن از خواب شبانه، دوست دارد به محل تحصیل یا کار خود برود، پس دوست ندارد که در خانه و رختخواب خود باقی بماند. از این جدا و دور میشود و به آن نزدیک شده و میرسد.
مردم از این منظر و در این قاعدهی کلی، به چهار دسته تقسیم میشوند:
یک – کسانی که نه میدانند چه میخواهند و نه میدانند چه نمیخواهند؟! اینها گمشدههایی هستند که خود را به دست حوادث میسپارند، به قول امیرالمؤمنین علیه السلام، از اعضای حزب باد و حزب پاندول هستند، به هر طرف باد بوزد میروند و همیشه بین این طرف و آن طرف، مذبذب هستند، چرا که علم محکم و مشخصی ندارند:
«اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانی وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ كُلِّ ناعِقٍ یمیلونَ مَعَ كُلِّ ریحٍ لَمْ یسْتَضیئوا بِنورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یلْجَؤُوا اِلی رُكْنٍ وَثیق» . (نهج البلاغه، حکمت 147)
ترجمه: مردم سه گروهند: دانشمند خداشناس، دانش جوی در راه رستگاری و فرومایگانی بی اراده و سرگردان كه هر دعوتی را اجابت می كنند و به هر طرف كه باد بیاید به همان طرف می روند، از نور دانش روشنایی نمی گیرند و به پایگاه محكمی پناه نمی برند.»
دو – کسانی که میدانند "چه چیزی را نمیخواهند"، اما نمیدانند "چه چیزی را میخواهند"؟! این گروه، ضمن سرگشتگی و آوارگی، دلمرده و افسرده نیز هستند؛ چرا که بسیاری از آن چه دارند را نمیخواهند، ولی در ضمن نمیدانند چه میخواهند.
صادق هدایت - برخی میگویند: این آقای صادق هدایت، کمی به بی ارزشی دنیا و متاع دنیا، برای هدف قرار دادن و دلبستن پیبرد، اما ندانست که محبوب کیست و کجاست؟ چه چیزی را باید بخواهد و به آن دل ببندد و به رسیدنش امیدوار باشد و در راه وصالش بکوشد؛ لذا به پوچی رسید و خودش را کُشت.
جلیقه زردها – به این تظاهرات مردمی فرانسه، تحت عنوان "جلیقه زردها" دقت کنید؛ ابتدا فقط میخواستند که نخست وزیر مکرون استعفا دهد، حالا سطح ناخواستههایشان فرا رفته و با صراحت و روشنی میگویند: «ما نظام سرمایهداری را نمیخواهیم»! خب این گام مقدماتی، بسیار بزرگ و ارزشمند است، اما هنوز به طور مشخص نمیدانند که "چه میخواهند"؟! لذا کارشان به درازا خواهد کشید، و البته اگر خسته نشوند، کم کم به این میرسند که پس "عدل و قسط اجتماعی" را میخواهند؛ آن وقت حرکتشان کامل و هدفدار میگردد.
سه – کسانی که میدانند "چه چیز را میخواهند"، اما نمیدانند "چه چیزی را نمیخواهند و یا نباید بخواهند"؟! مثال کلی این گروه، اکثریت جامع مردمان در جهان هستند؛ همه عدل و قسط را میخواهند، اما نمیدانند که زیر چکمههای نظام سلطه، محقق نخواهد شد. مثال دیگرش به اصطلاح روشنفکرانی هستند که خواهان رشد فرهنگ عمومی و مدنیت هستند، اما نمیدانند که در "غربزدگی"، به دست نمیآید. مثال بارز دیگرش، اهل کتاب و به ویژه مسلمانان هستند که در عین خداخواهی و معادخواهی، امید به لقاء الله و استقرار در جنت رضوان و قرب الهی، به بندگی ذلتبار طاغوتهای زمان خود تن داده و به وعدههای آنان دلخوش کرده و از وعیدهایشان هراسناک میشوند و برخورداری از رنگ و لعاب آنها را افتخاری برای خود میدانند!
حکایت – درباریان و مشاوران و کارگزاران معاویه لعنة الله علیه، پس از پیروزی و صدرات او بر تمامی سرزمینهای اسلامی، از او پرسیدند: «با مساجد و منابر چه کنیم؟ آیا تعطیلی اسلام را اعلام کنیم، یا اجازه مسلمانی، مسجد و منبر بدهیم که به ضرر ما خواهد بود؟!» او گفت: «خیر، تعطیل نکنید، بلکه تشویق هم بکنید، مسجد و منبر بسازید، به عُلما اجازه دهید که بر منبر روند و هر چه دلشان میخواهد از توحید و معاد بگویند، اما حق ندارند که از کفر و شرک بگویند!» یعنی مردم بدانند که چه میخواهند و باید بخواهند، اما ندانند که چه نمیخواهند و نباید بخواهند؟! یعنی یک بال رشد بشکند، تا همه زمینگیر شده و مجبور به تسلیم گردند!
مثل امریکا و نظام سلطهی امروز که میگوید: ما با دین مردم و نماز و روزهی مسلمانان کاری نداریم، تا دلشان میخواهد نماز بخوانند و خم و راست شوند، آنقدر روزه بگیرند که جانشان درآید، به حج بروند و دور یک خانهای از سنگ، نه هفت بار، بلکه هفتاد دور بچرخند، اما حق ندارند که با دشمنی کرده و مقابل سلطهی ما مقاومت کنند و مرگ بر امریکا و انگلیس و اسرائیل را حتی به حد شعار و در زبان بگویند!
چهار – اما یک گروه، هم میدانند چه میخواهند و باید بخواهند، و هم میدانند که چه نمیخواهند و نباید بخواهند. مثل کسی که با عقلانیت موافق و با جهل و بیخردی مخالف است – یا کسی که با علم و دانایی موافق و با نادانی مخالف است – یا با مدنیت موافق و با عقبافتادگی و وحشیگری [ولو به سبک غربی و به نام لیبرالیسم] مخالف است – یا کسی که با وفاداری موافق و با خیانت مخالف است ... .
مقدم بودن مخالفت با آن چه نمیخواهیم:
"امید" یعنی راضی و قانع نشدن به وضع فعلی و فزون خواهی؛ این امید است که حرکت و رشد را در پی خواهد داشت.[البته به شرط عقلانیت، و منظور فزونخواهی هوای نفس نمیباشد].
کسی که به دیپلم راضی شده، دیگر برای ورود به دانشگاه تلاشی نمیکند، و امیدی هم به پایان موفق تحصیلات دانشگاهی ندارد. کسی که به دنیا و اندک متاع قلیلی که از آن گیرش آمده، راضی شده، دیگر امیدی برای سعادت در حیات باقی ندارد و برای آن نیز تلاشی نمیکند.
●- از آنجا که ما همه در چارچوب وضعیت حاضر گرفتاریم و در زندان "اوضاع فعلی" محبوس شدهایم، نخواستن وضعیت فعلی، در راستای آن چه که باید بخواهیم و میخواهیم، مقدم است. تا از این زندان خلاص نگردیم، این زنجیرها را پاره نکنیم و خروج ننموده و به راه نیفتیم، به مراحل بعدی رشد و کمال نخواهیم رسید.
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید (مولوی)
چنان که گفته میشود: «هر چند که ملت و مملکت ما، نسبت به زمان استعمار در رژیم طاغوت، بسیار پیشرفت کرده است، اما هنوز از آن چه میخواهیم و میتوانیم به آن برسیم، خیلی عقب هستیم»! این نگاه و تحلیل، امید، حرکت و رشد میآورد؛ وضعیت حاضر به رغم رشدش نسبت به گذشته، نامطلوب و گذرکردنی به نظر میآید و اهداف بالاتر در نظر گرفته میشود.»
●- از اینرو "لا إله" و نفی تمامی معبودها و الههای کاذب درونی و برونی، مقدم بر "الاّ الله" بیان شده است. تا طاغوتهای درونی (هوای نفس) و بیرونی (قدرتهای مسکتبر و کافر در نظام سلطه) نفی نشوند، ایمان به الله جلّ جلاله، محقق نشده و نور افشانی نمیکند، پس تکفیر طواغیت، مقدم است: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا - بنابر این، کسی که به طاغوت [= بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست / البقره، 256».
تا خانهای که امانت الهی و جای محبت خداوند متعال است را طویله و آخور حیوان کردی باشی، صاحبخانهی عزیز و مکرم، وارد آن نمیشود و مهیمانان عزیز خود را برای ملاقات، به آن خانه دعوت نمینماید؛ پس بیرون کردن حیوانات، بتها، مجسمهها و لوگوهای شرک و خرافه، مقدم است؛ خانهی دل را که که تمیز کردی، بزرگان و پاکان میآیند و چه شور و غوغا و جلال و جبروت و سروری برپا میشود، و چه لذتها میبری:
« وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ » (الحج، 26)
ترجمه: (به خاطر بیاور) زمانی را که جای خانه (کعبه) را برای ابراهیم آماده ساختیم (تا خانه را بنا کند؛ و به او گفتیم:) چیزی را همتای من قرار مده! و خانهام را برای طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوعکنندگان و سجودکنندگان (از آلودگی بتها و از هر گونه آلودگی) پاک ساز!
*- این قصهی بناکردن خانه در جایی که خدا محل آن را تعیین کرده و نشان داده است، و سپس پاک کردن آن از تمامی مظاهر شرک و سایر آلودگیها، برای آمد و شد و طواف، رکوع و سجود پاکان، قصهی همه ما، و قلوب ماست، که «القَلبُ بیت الله – القَلبٌ حَرم الله». باید ابراهیم سرزمین وجود خودت باشی، از یک سو خدا را بخواهی و از سویی دیگر غیر او را نخواهی، به امر الله، باذن الله و بحول و قوهی الهی قیام کنی، بتها و منیّتها را با "الله اکبر" و "لا إله الاّ الله" بشکنی و بیرون بریزی، تا دلت خانهی خدا شود.
مشارکت و هم افزایی (موضوع یادداشت و نشانی لینک متن، جهت ارسال به دوستان)
موضوع:
این که بدانی "چه میخواهی"، برای رشد و سعادت کافی نیست، بلکه همچنین باید بدانی که "چه نمیخواهی" و هر دو درست باشد؟!
نشانی لینک:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9774.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2028
- 24 اردیبهشت 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت