بسمه تعالی
... روی سخن ما با کسانی است که بویی از معنویت به مشامشان رسیده است. اگر کسی بویی از معنویت برده باشد، میداند که تا انسان از قید هواپرستی آزاد نگردد، و تا طفل جان از پستان طبیعت گرفته نشود، و تا مسائل مادی از صورت هدف خارج نشود و به صورت وسیله در نیاید، سرزمین دل برای رشد نمو احساسات پاک و اندیشههای تابناک و عواطف ملکوتی آماده نمیگردد. این است که میگویند: «زهد، شرط اصلی معرفت افاضی است و پیوندی محکم و نا گسستنی با آن دارد».
"حق پرستی" به معنی واقعی کلمه، یعنی: «شور محبت و خدمت حق را داشتن، و با یاد او مأنوس بودن، و از پرستش او لذت بردن، و در حال توجه و حضور و ذکر دائم بودن ؛ [که] با خودپرستی و لذتگرایی و در اسارت زرق و برق مادیات بودن، به هیچ وجه سازگار نیست».
نه تنها خداپرستی، مستلزم نوعی زهد است، هر عشق و پرستشی، خواه در مورد وطن، یا مسلک و مرام، مستلزم نوعی زهد و بیاعنایی نسبت به شئون مادی است.
عشقها و پرستشها، بر خلاف علمها و فسلفهها، چون سر و کارشان با دل و احساسات است، رقیب نمیپذیرند. هیچ مانعی ندارد که یک نفر عالم یا فیلسوف، بندهی درم و دینار باشد و به موقع فکر و اندیشه را در مسائل فلسفی و منطقی و طبیعی ریاضی به کار اندازد. ولی امکان ندارد قلب چنین فردی، کانون یک عشق، آن هم عشق به یک معنی، از قبیل نوع انسان، و یا مرام و مسلک بوده باشد، تا چه رسد به این که بخواهند کانون عشق الهی باشد و از عشق الهی برافروخته گردد، و محل سطوع اشراقات و الهامات خدایی گردد.
پس، خانهی دل را از تعلقات مادی خالی و فارغ نگهداشتن، و بتهای سیم و زر را از کعبهی دل فرود آوردن و شکستن، شرط حصول کمالات معنوی و رشد شخصیت واقعی انسان است.
همانطور که بارهای گفتهایم، هرگز نباید آزادی از بندگی سیم و زر و بیاعتنایی به آن چه قابل تبدیل به این فلز است، با رهبانیت و ترک مسئولیتها و شانه خالی کردن از زیر تعهدات اشتباه بشود؛ بلکه مسئولیت و تعهد، تنها در پرتو چنین زهدهایی است که حقیقت خویش را باز مییابند و دیگر تلفظ توخالی و ادعاهای بیپشتوانه نمیباشند. هم چنان که در شخص علی علیه السلام، این دو، یعنی زهد و احساس مسئولیت، یکجا جمع بود. علی (علیه السلام)، اول زاهد جهان بود و در عین حال، حساسترین قلبها [را] نسبت به مسئولیتهای اجتماعی در سینه داشت.
او از طرفی میگفت: «مَالعَلیُّ وَالنَّعیمُ وُلدَة لا یَبغی – علی را نعمت و لذت ناپایدار چه کار؟!/ نهج البلاغه، خ 222»؛ از طرف دیگر، برای یک بیعدالتی کوچک و احیاناً به خاطر یک محروم، شب خوابش نمیبرد. او حاضر نبود شکم سیر بخوابد، مبادا در اقصی بلاد کشور، فردی گرسنه پیدا شود. «وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ - / نهج البلاعه، نامه 45».
میان آن زهد و این حساسیت، رابطهی مستقیم بود. علی چون زاهد و بیاعتنا و بیطمع بود، و از طرف دیگر قلبش از عشق الهی مالامال بود و جهان را از کوچکترین ذره گرفته تا بزرگترین ستاره، یک واحد مأموریت و مسئولیت میدید. او اگر فردی لذتگرا و منفعتپرست میبود، محال بود این چنین شخصیت مسئول و متعهدی پیداکند.
در روایات اسلامی، به این فلسفهی زهد تصریح شده است و در نهج البلاغه، بالخصوص بر آن تکیه شده است، و در حدیث از امام صادق علیه السالم رسیده است که:
«وَ كُلُّ قَلْبٍ فِيهِ شِرْكٌ أَوْ شَكٌّ فَهُوَ سَاقِطٌ. وَ إِنَّمَا أَرَادُوا الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا لِتَفْرُغَ قُلُوبُهُمْ لِلْآخِرَة» (الكافي : 2/16/5)
یعنی هر دلی که در آن شک یا "شرک" وجود داشته باشد، از درجهی اعتبار ساقط است؛ از این جهت زهد را برگزیدند که دلهایشان برای آخرت و از هر آرزوی دیگری خالی و فارغ باشد.
چنان که میبینیم، در این حدیث هر نوع هواپرستی و لذت پرستی، "شرک" و بر ضد خداپرستی خوانده شده است.
منبع:
سیری در نهج البلاغه، جاذبه و دافعه علی علیه السلام، شهید مطهری، ص 242
کلمات کلیدی:
در محضر استاد