شهید آیت الله دکتر بهشتی رحمة الله علیه: ایده آلیسم و رئالیسم - آیا این جهان یک واقعیت عینی است یا نه؟
بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحیم
آنچه ما جهانش مینامیم، واقعیتی است عینی و مستقل از ذهن انسان و انسانها، بخشی از این واقعیت عینی گستردهاند که میتوانند بر خود و بر امور دیگر آگاه گردند. مسئله اولی که یک انسان در تعیین نظام ارزشی با آن برخورد میکند این است که آیا این جهان یک واقعیت عینی است یا نه؟
کُلُّ ما فِی الکَونِ وَهمٌ اَو خِیالٌ اَو عُکوسٌ فِی المَرایا اَو ضِلالٍ،
[این جهان] چیست؟ آیا این جهان یک واقعیت عینی مثل خود من است؟ یا نه؟ همان طور که آدم در خواب خیلی چیزها را میبیند، این هم یک خوابی است که ما میبینیم. الان اینجا نشستهام و شما بنده را میبینید که حرف میزنم. مثل اینکه در خواب گاهی کسی را میبینید که حرف میزند، درحالی که واقعاً حرف نمیزند. یا بنده که شما را و این در و دیوار و چراغها و اشخاص و این صندلیها و این میز و میکروفون را اینجا میبینم مثل این است که آدم گاهی خواب میبیند. آیا آنچه ما به نام جهان میبینیم یک رویا و یک خواب طولانی است یا یک واقعیتی است که ما با آن سروکار داریم؟
ایده آلیسم و رئالیسم:
یکی از معانی ایده آلیسم همین است، البته ایده آلیسم از نقطه نظرهای گوناگون معانی محتلف دارد و یک معنایش چنین است. یعنی اعتقاد به اینکه آنچه واقعیت دارد ایدهها و صور ذهنی هستند و نه غیر آن.
چون بنا نداریم در این دوره بحثمان در هر جایی آنقدر درنگ کنیم که شش ماه فقط روی یک چیز بحث کنیم، اجمالاً عرض میکنم که ایده آلیسم هگل، ایده آلیسم افلاطون و ایده آلیسم بسیاری از افراد دیگری که به عنوان ایده آلیست شناخته میشوند بدین معنا نیست؛ آنها یک معنی دیگری را در نظر دارند ولی در اینکه یک عدهای در تاریخ بشر فکر میکنند که چنین برداشتی هم از انسان و جهان وجود دارد تردیدی نیست؛ حال این ها چه کسانی هستند؟ بحث نمیکنیم، میگوییم یک عدهای هستند. پس یک عدهای فکر می کنند الان که شما اینجا را نگاه میکنید و در برابر خودتان این تابلو را میبینید و یک تخته سبز رنگ میبینید این ها همه خیال است، نظیر وقتی است که خواب می بینید، و در مقابل، کسانی دیگر میگویند خیر این تابلو که ما میبینیم یک واقعیت عینی است و اگر هم موقع نگاه کردن شک کردیم، (چون گاهی یک چیزی جلو چشم ما آمده و بعد معلوم شده است که اشتباه دیدهایم مثل سراب، مثل آنکه آدم در بیابانی تشنه به دنبال آب است در فاصله دوری آب میبیند، وقتی جلو میرود میبیند آب نبود و سراب بود)، از آنجا که چنین تجربههایی شده است، اگر حالا که من به این تابلو نگاه میکنم شک دارم که آیا این واقعاً تخته است یا نه، یک کار دیگری انجام میدهم و آن است که میروم جلو، چشمهایم را می بندم دستم را بر روی آن می کشم، نتیجه :
اینجا چیزی هست، یعنی یک حس دیگر را به کمک حس بینایی میآورم تا شکی که برایم پیدا شده برطرف گردد. اگر در این حس دومی هم شک کردم حس سوم را به کار میگیرم و بالاخره مطمئن میشوم که درست دیدم، اینجا یک چیزی هست که من به آن تخته میگویم، یک چیزی هست که من به آن گُل میگویم، نگاه میکنم که این شاخه گل به این دیوار سنجاق زده شده، فکر میکنم که نکند اشتباه میبینیم؟ جلو میروم میبینم انگار گل است، بو هم میکشم، متوجه بوی عطرش هم میشوم، بیشتر مطمئن میگردم، بنابراین اجمالاً واقعیتهای عینی در جهان وجود دارد.
●- مسئله اول اینکه ما معتقدیم جهان واقعیتی است عینی. این یک موضع گیری است در برابر موضع کسانی که فکر میکنند جهان یک پندار است و آدم خیال میکند که جهان هست.
آنچه ما جهانش مینامیم، واقعیتی است عینی و مستقل از ذهن انسان. اگر غیر از رویا و اندیشه ما چیزی نباشد، پس وقتی انسان میمیرد و نابود میشود، دیگر جهانی هم وجود ندارد، ولی اگر جهان یک واقعیت عینی باشد، از ذهن ما مستقل است، یعنی خواه ذهن من باشد خواه نباشد جهان هست.
قبل از این هم که انسانی به وجود آید زمینی، درختی، سنگی وجود داشت، پس واقعیتی است عینی و مستقل از ذهن انسان یعنی خواه انسانی باشد یا نه، خواه ذهن انسان توجهی به اینجا داشته باشد یا نه اینجا هست. مثلاً قبل از اینکه شما به اینجا تشریف بیاورید و این اتاق و این سالن را ببینید اینجا وجود داشت، یا قبل از آنکه توجه شما به اینجا جلب شود و تصویری از آن در ذهن شما بیاید این سالن وجود داشت، پس واقعیتی است عینی و مستقل از ذهن انسان.
فعلاً ما درباره جهان یک موضع گرفتیم و آن اینکه جهان یک واقعیت عینی مستقل از ذهن انسان است.
موضع دوم:
انسانها بخشی از این واقعیت عینی گستردهاند. ما به عنوان انسان بخشی از این جهانیم. از بس گفته شده انسان و جهان، گاهی ممکن است چنین در ذهنها آید که انسان یک چیزی است برای خودش و جهان هم چیزیست برای خودش؛ درحالی که این طور نیست و انسان یک قسمتی از این جهان است. مقابلهی انسان و جهان و نام بردن آنها در مقابل هم نباید این اندیشه و ذهنیت غلط را برای ما به وجود آورد که جهان یک چیز است و انسان چیزی دیگر، خیر انسان بخشی از همین جهان است.
درست است که انسان یک تافتهی جدا بافته است و امتیازی دارد که ان شاءالله این امتیاز را بیان خواهیم کرد، اما این تافته بخشی از همین مجموعه است، چنان نیست که خارج از این مجموعه باشد. انسانها بخشی از همین واقعیت عینی گستردهاند نه چیز دیگر.
امتیاز انسانها این است که انسان یک واقعیت عینی است که هم خودآگاه است و هم میتواند بر اشیاء دیگر آگاهی پیدا کند، واقعیتی است با قدرت آگاه شدن بر خویشتن و آگاه شدن بر بیرون خویش
امتیاز انسانها این است که انسان یک واقعیت عینی است که هم خودآگاه است و هم میتواند بر اشیاء دیگر آگاهی پیدا کند، واقعیتی است با قدرت آگاه شدن بر خویشتن و آگاه شدن بر بیرون خویش.
در اینجا بازمی گردیم به مسئله ایده آلیسم و رئالیسم.
یک معنی دیگر ایده آلیسم این است که انسان تصوراتی از این جهان دارد، ما نمیگوییم که بیرون از تصورات ما هیچ نیست بلکه میگوییم ما جز خودمان و تصوراتمان آگاهی و خبری نداریم، نمیگوییم غیر از انسان و ذهن او هیچ نیست بلکه میگوییم خارج از انسان و ذهن او ممکن است چیزی باشد ممکن هم هست نباشد، خبر نداریم، ما در مقابل این گروه دوم از ایده آلیستها که شکاکها هستند موضع گرفتهایم و می گوییم خیر انسان میداند که غیر از خودش واقعیت دیگری هم هست.
گروه سوم از ایده آلیستها میگویند: انسان هست، بیرون از انسان و ذهن انسان هم چیزهایی هست، اجمالاً میدانیم هست، اما آگاهیهای بیشتری درباره آن نداریم. انسان نسبت به خودش و ذهن خودش هم آگاهی دارد و میداند که یک تصورات ذهنی دارد. سوم، انسان میداند که غیر از خود و ذهن خودش یک چیزهایی هست اما این چیز چیست؟ و چگونه است؟ از چگونگی آن هیچ اطلاعی ندارد، این هم یک گروه از «لاادریون» هستند که نسبت به اصل هستی جهان جزء «ادریونند» یعنی میگویند اصل جهان را میفهمیم و مییابیم (در اینجا رئالیستند؟!) اما این اتاق واقعاً اتاق است یا نه نمیدانم، در اینجا قدرت آگاهی من کارآئی و بُرد ندارد!
در مقابل ما میگوئیم نه! ما میتوانیم نسبت به این جهان آگاهیهایی به دست آوریم. بنابراین: این گروه از ایده آلیستها و شکاکان را هم با این بیانات کنار گذاشتیم.
در فراز اول (چهار سطر اول) ما در زمینه مسئله انسان و جهان و مسائل مربوط به شناخت، موضعمان را روشن کرده ایم:
۱- جهان یک واقعیت عینی است و ما خبر داریم که جهان یک واقعیت عینی است.
۲- ما از عینیت داشتن جهان آگاه شدهایم.
۳- می توانیم آگاهیهای بیشتری هم درباره این جهان به دست آوریم.
اینکه یک عدهای به صرف اینکه آدم چهار تا اشتباه میکند یا دو تا خطا در کار انسان میبینند میگویند انسان اصلاً نمیتواند بر آگاهیهای خودش تکیه کند و هر آگاهی قابل شک و تردید است! ما این را انحراف و کژاندیشی میدانیم. صرف آنکه یک بار چیزی را از دور شبیه آب دیدی و بعد فهمیدی سراب است نمیتوانی آگاهیهای انسان را منکر شوی تا بدان جا که هرچه هم به تو بگویند در این لیوان آب است میگویی این هم شاید سراب است!
ما این تجربهها را داریم، گهگاهی وقتی در جاده آسفالته نشیب و فرازی که صیقلی است با ماشین حرکت میکند، خیال میکنیم که در فاصلهای از ما آب است، اما جلو که میرویم میبینیم آب نیست. این تجربه را در اینجا هم یادآوری کردیم، حال با تمام این حرفها آیا هیچ یک از شما یک درصد هزارم هم تردید دارید که این لیوان داخلش آب است؟ احدی از شما چنین تردیدی ندارد.
●- بسیار خوب، اگر کسی دچار بیماری وسواس شده و میگوید نه شاید هم واقعاً من اشتباه میکنم، ما میگوییم لطفاً تشریف بیاورید جلو تا بفهمید که آب است یا نه؟ آیا بعد از اینکه یک جرعه از آب لیوان نوشید باز هم شک میکند که آب است؟ دیگر شربت بودن یا آب بودن آن مهم نیست بحث در این است که اینجا یک مایع قابل نوشیدن هست، از جلو هم آن را امتحان میکنیم، دیگر ما خصوصیات این مایع را کار نداریم اما این لیوان خالی نیست و در این لیوان مایعی هست شبیه آب، حال یا خود آب است یا شربت است یا چیز دیگر، شاید هم بنزین سفید است، بالاخره یک چیزی در اینجا هست. آیا در این امر میتوان تردیدی داشت؟ حداقل میتوان این لیوان را کمی حرکت داد معلوم شود یک چیزی در این لیوان هست، با همه این تجربهها آیا باز یک آدم سالم پیدا میشود که با همه شکهایی که به او القاء شده است باز هم بگوید نه شاید هم لیوان خالی باشد؟!
●- با توجه به این مسائل میگوییم خیلی راحت میتوان به این نتیجه رسید که انسان موجودی است که میتواند نسبت به واقعیت عینی مستقل از ذهن خود آگاهیهایی به دست آورد، بنابراین انسان از اینکه جهان عینیت مستقل از ذهن است خبر دارد.
انسان میتواند بیش از این خبر داشته باشد، یعنی آگاهی و خبر دارد بیش از این هم میتواند به دست آورد. اینها از مسائلی است که برای همه روشن است و ما در جهان بینی خودمان در این رابطه موضع مشخصی انتخاب کردهایم، و در این موضعگیری مشخص بر این سه مقطع تردیدی نداریم. البته بحث شناخت را نمیخواهیم همین جا تمام کنیم، کسانی که علاقه دارند میتوانند کتابهای مفصل و یا همان جزوه شناخت را که در یک وقتی در اینجا برای خواهرها و برادرها گفتیم مطالعه کنند، الان برای موضع گیریمان فکر میکنیم همین مقدار کافی باشد. (20/1/1360)
- تعداد بازدید : 1172
- 14 آذر 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد اندیشه و مباحث نظری