آیت الله حاج میرازا جواد ملکی تبریزی، رحمة الله علیه:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
... بالجمله، اگر در راه دوست، از دنیا هم نگذشتهای، لا محالة در تحصیل دنیا، راه راست برو؛ خَسُر الدّنیا و الآخرةگی را بر خود نپسند و بگو:
به جد و جهد چو کاری نمیرود از پیش
به کردگار رها کرده به مصالح خویش (حافظ)
در اخبار صریحه وارد است که هر کس توکل داشته باشد، خداوند، او را به اسباب واگذار نمیکند. و در حدیث قدسی وارد است و این حدیث را ثقة الاسلام کلینی در کافی از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده:
«أَنَّهُ قَرَأَ فِي بَعْضِ اَلْكُتُبِ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي وَ مَجْدِي وَ اِرْتِفَاعِي عَلَى عَرْشِي لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ [مِنَ اَلنَّاسِ] غَيْرِي بِالْيَأْسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ اَلْمَذَلَّةِ عِنْدَ اَلنَّاسِ وَ لَأُنَحِّيَنَّهُ مِنْ قُرْبِي وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِي أَ يُؤَمِّلُ غَيْرِي فِي اَلشَّدَائِدِ وَ اَلشَّدَائِدُ بِيَدِي وَ يَرْجُو غَيْرِي وَ يَقْرَعُ بِالْفِكْرِ بَابَ غَيْرِي وَ بِيَدِي مَفَاتِيحُ اَلْأَبْوَابِ وَ هِيَ مُغْلَقَةٌ ...» (اصول کافی / ج 3، ص 109)
(ترجمه مؤلف): امام صادق علیه الصلوة و السلام در یکی از کتابها خوانده که خدای تعالی میفرماید: به عزّت و جلال و بزرگواری و جایگاه مرتفع عرشم سوکند که امید هر کسی را که به جز من امیدوار باشد، حتماً و حتماً به وسیلهی ناامیدی خواهم بُرید و لباس مذلت و خواری در نزد مردم را حتماً و حتماً به او خواهم پوشانید و او را از نزدیک شدن به بارگاهم حتماً و حتماً دور خواهم ساخت (یا او را از وصال خودم حتماً و حتماً دور خواهم کرد)، آیا در سختیها، جز مرا آرزو میکند؟! و حال آن که سختیها همه به دست من است و [او] به جز من امید بسته؟ و با حلقهی فکر، در خانهی غیر مرا میزند؟!
و حال آن که کلید درهای بسته به دست من است و درخانهی من به روی هر کس که مرا بخواند باز است؛ و کیست آن که در مصیبتهایش مرا آرزو کرد و من رشتهی اتصال او را با خودم در آن مصیبتها [را] بُردیم؟! و کیست آن که در مقصودی که داشت، امید به من بست و من امیدش را قطع کردم؟! نگهداری آرزوهای بندگانم را خودم به عهده گرفتم، ولی آنان به نگهداری من راضی نشدند! و آسمانهایم را از فرشتگانی که از تسبیخخوانیِ من ملالتی به خود راه نمیدهند، پُر کردم و دستورشان دادم که درهای میان من و بندگانم را نبندند، ولی بندگانم به گفتهی من اعتماد نکردند!
آن کس که مصیبتی از مصیبتهایش، شب هنگام به سراغش میآید، مگر نمیداند که به جز من هیچ کس بر برطرف نمودن آن، مصیبت را مالک نیست؟!
آیا بندهی من، مرا چنین میبیند که پیش از سؤال کردن، آغاز عطا کنم، سپس از من سؤال کنند (بخواهند)، اجابتشان نکنم؟! مگر من بخیلم که بندهی من، مرا به بُخل نسبت میدهد؟! مگر بخشایش و کرم از آن من نیست؟! مگر گذشت و رحمت به دست من نیست؟! مگ من محل آرزوها نیستم؟! پس چه کسی رشتهی آرزوها را به جز من میتواند قطع کند؟!
آنان که آرزومنداندند، مگر نمیترسند از این که به جز من آرزو میبندند؟ اگر همهی اهل آسمانهایم و اهل زمینم، همگی آرزوها داشته باشند، آن گاه من به هر یک از آنان، به اندازهی آن چه همگی آرزو دارند بدهم، به قدر ذرهای مِلک [= داراییِ] من کم نمیشود؛ و چگونه ممکن است کم شود ملکی که من خودم قیم و بر پا دارندهی آن هستم؟!
از بدا به حال آنان که از رحمت من ناامیدانند، و ای بدا به حال آن که معصیت مرا بکند و احترام مرا نگه ندارد!
●- و باز از آن حضرت علیه السلام روایت کرده:
«أَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَا اِعْتَصَمَ بِي عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي دُونَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِي عَرَفْتُ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ ثُمَّ تَكِيدُهُ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ اَلْمَخْرَجَ مِنْ بَيْنِهِنَّ وَ مَا اِعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِي عَرَفْتُ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ إِلاَّ قَطَعْتُ أَسْبَابَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ مِنْ يَدَيْهِ وَ أَسَخْتُ اَلْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ لَمْ أُبَالِ بِأَيِّ وَادٍ هَلَكَ». (الکافي، جلد 2، صفحه 63)
(ترجمهی مؤلف): هیچ بندهای از بندگان من دست به دامن ن (نه به دامن یکی از مخلوقات من) نزند (و من نیت او را در این دست به دامن زدن، شناخته باشم)، سپس آسمانها و زمین و هر که در آنهاست به دشمنی او برخیزند، مگر آن که برای او از میان همهی این دشمنان، راه فراری قرار میدهم؛ و هیچ بندهای از بندگان من، دست به دامن یکی از مخلوقات من نزند (و من نیت او را در این کار شناخته باشم)، مگر آن که سببهای آسمانی را از او بِبَرم و زمین را در زیر پای او بر او خشمناک کنم و در غم آن نباشم که در کدام بیابان به هلاکت رسید!
و میفرماید: «إِنَّ الغِنی وَ الْعِزَّ یَجولانِ فَإِذا ظَفِرا بِمَوْضِعِ التَّوَکُّلِ أَوْطَنا / مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، ج 1، ص 19».
(ترجمهی مؤلف): همانا بینیازی و عزّت، همواره در گردشاند و همین که به جایگاه توکل برسند، در آنجا جایگاه منزل گزینند.
●- و بالجمله، اگر نباشد در این باب مگر آیهی مبارکهی «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ – آیا خداوند، بندهی خودش را کافی نیست / الزمر، 36»؟ بس است برای اهل ایمان که بگویند: «بلی، اللهُ یَکفی»، آری، الله (تبارک و تعالی) کافی است و آسوده بشوند و همّشان را مقصور به حضرت او جلّ جلاله نموده و حزن دائم از این جهت در دلشان جایگیر شود که مبادا از رسیدن به مقامات عالیه محروم بمانند؛ زیرا مادامی که در دنیا هستند، راه ترقی برای آنان باز است و از مقامات معرفت و قرب، به هر درجه از حال که برای ایشان دست دهد، باز فوق آن متصور است.
بلی، از مختصات حضرت ولایت پناه (امیرالمؤمنین علیه السلام) است که فرمودند: «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً». اگر همهی حجابهای ملک و ملکوت و ظلمانی و نورانی، برداشته شود، بر یقین من چیزی زیادت نخواهد شد.
منبع:
رسالهی لقاء الله
آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی "قدس سره"؛
ترجمه: سید احمد فهری
صفحات: 111 تا 115
کلمات کلیدی:
در محضر استاد