شهید آیت الله مهطری رحمة الله علیه:
... منطق امام حسین منطق شهید بود از نظر اینكه امام مهاجم و ثائر و انقلابی بود، منطقش با منطق مدافع و با منطق متعاون فرق میكند. منطق مدافع، منطق آدمی است كه یك شیء گرانبها دارد دزد میخواهد آن را از او بگیرد . بسا هست كه اگر كشتی هم بگیرد، دزد را به زمین میزند، ولی به این مسائل فكر نمیكند، آن را محكم گرفته، در میرود كه دزد از . او نگیرد كار ندارد كه حالا زورش كمتر است یا بیشتر . حساب اینست كه میخواهد آن را از دزد نگه دارد. ولی یك آدم مهاجم نمیخواهد فقط خودش را حفظ كند، میخواهد او را از بین ببرد و لو به قیمت شهادتش باشد. منطق امر به معروف و نهی از منكر، منطق حسین را منطق شهید كرد.
منطق شهید ماورای این منطقهاست. منطق شهید یعنی منطق كسی كه برای جامعه خودش پیامی دارد و این پیام را جز با خون با چیز دیگری نمیخواهد بنویسد. خیلیها در دنیا حرف داشتند، . پیام داشتند در حفریاتی كه دائما در اطراف و اكناف عالم میكنند، میبینند از فلان پادشاه یا رئیس جمهور سنگ نوشتهای در میآید به اینكه: منم فلان كس پسر فلانكس، منم كه فلان جا را فتح كردم، منم كه چقدر در دنیا زندگی كردم، چقدر زن گرفتم، چقدر عیش كردم، چقدر نوش كردم، چقدر ظلم و ستم كردم . روی سنگ مینویسند كه محو نمیشود. ولی در عین حال روی همان سنگها میماند، مردم فراموش میكنند، زیر خاكها دفن میشود، بعد از هزاران سال از زیر خاكها بیرون میآید، تازه در موزهها میماند.
امام حسین پیام خونین خودش را روی صفحه لرزان هوا ثبت كرد، ولی چون توام با خون و رنگ قرمز بود، در دلها حك شد.
امروز شما میلیونها افراد از عرب و عجم را میبینید كه پیام امام حسین را میدانند: «انی لا اری الموت الا سعاده و لا الحیوه مع الظالمین الا برما.»
آنجا كه آدم میخواهد زندگی بكند ننگین، آنجا كه میخواهد زندگی بكند با ظالم و ستمگر، آنجا كه میخواهد زندگی فقط برایش نان خوردن و آب نوشیدن و خوابیدن باشد و زیر بار ذلتها رفتن، مرگ هزاران بار بر این زندگی ترجیح دارد. این پیام شهید است. امام حسین كه مهاجم است و منطقش، منطق شهید، آن روزی كه پیامش را در صحرای كربلا ثبت میكرد، نه كاغذی بود، نه قلمی، همین صفحه لرزان. هوا بود ولی همین پیامش روی صفحه لرزان هوا، چرا باقی ماند؟ چون فورا منتقل شد روی صفحه دلها، در صفحه دلها آنچنان حك شد كه دیگر محو شدنی نیست. هر سال كه محرم میآید میبینیم امام حسین از نو طلوع میكند، از نو زنده میشود، باز میگوید : «خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه، و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف»، باز میبینیم پیام امام حسین است: «الا و ان الدعی ابن الدعی قد ركز بین اثنتین بین السله و الذله، و هیهات منا الذله، یابی االله ذلك لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت ». در مقابل سی هزار نفر كه مثل دریا دارند موج میزنند و هر كدام شمشیری به دوش گرفته و نیزهای در دست، در حالی كه همه اصحابش كشته شدهاند و تنها خودش است، فریاد میكشد: این ناكس پسر ناكس، این حرامزاده پسر حرامزاده، یعنی این امیر و فرمانده شما، این عبیداالله بن زیاد به من پیغام داده است كه حسین مخیر است میان یكی از دو كار، یا شمشیر یا ذلت، حسین و تحمل ذلت؟ «هیهات منا الذله» ما كجا و ذلت كجا؟ خدای ما برای ما نمیپسندد.
این پیام شهید است. خدای من برای من ذلت نمیپسندد. پیامبر من برای من ذلت نمیپسندد.
مومنین جهان، نهادها و ذاتهای پاك(تا روز قیامت مردم خواهند آمد و در این موضوع سخن خواهند گفت)، مومنینی كه بعدها میآیند، هیچكدامشان نمیپسندند كه حسینشان تن به ذلت بدهد. من تن به ذلت بدهم؟! من در دامن علی بزرگ شدهام، من در دامن زهرا بزرگ شدهام، من از پستان زهرا شیر خوردهام. ما تن به ذلت بدهیم؟ ! روزی كه از مدینه حركت كرد؛ مهاجم بود در آن وصیتنامهای كه به برادرش محمد ابن حنفیه مینویسد، میگوید: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنكر و اسیر بسیره جدی و ابی.»
مردم دنیا بدانند كه من یك آدم جاه طلب، مقام طلب، اخلالگر، مفسد و ظالم نیستم، من چنین هدفهائی ندارم. قیام من، قیام اصلاح طلبی است. قیام كردم، خروج كردم برای اینكه میخواهم امت جد خودم را . اصلاح كنم من میخواهم امر به معروف و نهی از منكر بكنم . در نامه به " محمد حنفیه " نه نامی از بیعت خواستن است، نه نامی از دعوت مردم كوفه، و اصلا هنوز مسئله مردم كوفه مطرح نبود. در این منطق یعنی منطق هجوم، منطق شهید، منطق توسعه و گسترش دادن انقلاب، امام حسین كارهائی كرده است كه جز با این منطق با منطق دیگری قابل توجیه نیست . چطور؟ اگر منطقش فقط منطق دفاع میبود، شب عاشورا كه اصحابش را مرخص میكند (به دلیلی كه عرض كردم) و بیعت را بر میدارد تا آنها آگاهانه كار خودشان را انتخاب بكنند، بعد كه آنها انتخاب میكنند باید اجازه ماندن به آنها ندهد و بگوید شرعا جایز نیست كه شما اینجا كشته شوید، اینها مرا میخواهند بكشند، از من بیعت میخواهند، من وظیفهام اینست كه بیعت نكنم، كشته هم شدم، شما كه نمیخواهند بكشند، شما چرا اینجا میمانید؟ شرعا جایز نیست، بروید نه. اینجور نیست در منطق ثائر و انقلابی، در منطق كسی كه مهاجم است و میخواهد پیام خودش را با خون بنویسد، هر چه كه این موج بیشتر وسعت و گسترش پیدا كند، بهتر است، چنانكه وقتی كه یاران و خاندانش اعلام آمادگی میكنند، به آنها دعا میكند كه خدا به همه شما خیر بدهد، خدا همه شما را اجر بدهد، ... خدا چرا در شب عاشورا " حبیب بن مظاهر اسدی " را میفرستد كه برو در میان بنی اسد اگر میشود چند نفر را برایمان بیاور.
مگر بنی اسد همهشان چقدر بودند، حالا گیرم حبیب رفت از بنی اسد صد نفر را آورد. اینها در مقابل آن سی هزار نفر چه نقشی میتوانستند داشته باشند؟ آیا میتوانستند مثلا اوضاع را منقلب كنند؟ ابدا امام حسین میخواست در این منطق كه منطق هجوم و منطق شهید و منطق انقلاب است، دامنه این قضیه گسترش پیدا كند. اینكه خاندانش را هم آورد، برای همین بود، چون قسمتی از پیامش را خاندانش باید برسانند.
خود امام حسین كوشش میكرد حالا كه قضیه به اینجا كشیده شده است، هر چه كه میشود داغتر بشود، برای اینكه بذری بكارد كه برای همیشه در دنیا ثمر و میوه بدهد. چه مناظری، چه صحنههائی در كربلا به وجود آمد كه واقعا عجیب و حیرت انگیز است ... .
(کتاب حماسه حسینی، ج1، ص 126 به بعد)
کلمات کلیدی:
در محضر استاد امام حسین(محرم) کربلا