حجت الاسلام و المسلمین، سید محمد مهدی میرباقری - نگاهی به بحث شهادت و مبانی آن / ارتباط شهید با تولی و انتظار
آن چه ذیلاً ایفاد گردیده است، بخشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین، سید محمد مهدی میرباقری، در موضوع نگاهی به بحث شهادت و مبانی آن / ارتباط شهید با تولی و انتظار میباشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
... انسان خدای متعال را در سلوك خود «انتخاب» می كند، یعنی از بین محبوب ها و معبودها، رو به خدای متعال می آورد و به سمت اوحركت می كند. و در قدم اول با سرمایه هایش، با فكر و روحش و با ریاضت ها، مراقبه ها، محاسبه هایی كه می كند، در طریق دستیابی به هدفش - خدای متعال- حركت می كند. او با این گامها به دركی از حقیقت، حضرت حق، دنیا و ما سوی الله می رسد كه در این مرحله، همه مسیرها را بن بست می بیند و تنها راه را همان راه خدای متعال می بیند. بی قراری ها و اشتیاق ها برای چنین انسانی، امكان بازگشت به دنیا و با دنیا و با دیگران زندگی كردن از بین می رود و دیگر نمی تواند در دنیا قرار بگیرد که «لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی كَتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب»
انسانی كه به این مقام می رسد در عین حال كاملاً متوجه است كه با توان و سرمایه خود امكان رسیدن به محبوب را ندارد؛ نه راه معرفت به او و نه راه وصول به او. او می فهمد كه راهها برای سلوك تنگ هستند. شهود، تجربه، عقل، ریاضت، راه هایی نیستند كه ما را به كمال محبوب برسانند چرا که همه ریاضت ها و بقیه راه های ما به اندازه خود ما و ظرفیت ماست و این برای چنین راهی کارگشا نیست. حتی احساس میكند كه همه اهل سلوك در دامنه این قله های بلند زمین گیر شده اند. پس طبیعی است که آن چه را كه طلب می كند این است «فَاسلُك بِنَا سُبُلَ الوُصُولِ اِلَیكَ وَ یسِّرنَا فِی الطُّرُقِ الوُفُودِ عَلَیكَ. عزد عَلینَا البَعید و سِّهل عَلینا العَسیر الشدید»
مسیر پر بلای سالکین الهی
تعبیری در مناجات خمس عشر که انسانی كه به این جایگاه می رسد قاعدتاً آن چیزی كه دست او را می گیرد جذبه های الهی است که معمولاً این جذبه ها در متن بلا متوجه سالك می شوند، یعنی از این به بعد سالك با «بلای الهی» سیر می كند که ظاهرش بلا است و باطن اش جذبه های محبت خدا که: «البلاء للولاء». ریشه بلا در محبت خداوند متعال است. شاید این تعبیر را بتوان اینگونه معنا كرد که رشته ولاء خداوند است كه این بلا را رقم می زند و انسانهای سالكِ طالب، آنچنان به اضطرار می رسند که فریاد استغاثه شان بلند می شود و با جذبه های بلای الهی به سمت خدای متعال حركت می كنند. این جاست كه آن انسان هایی كه واقعاً اهل راه و طالب هستند، محبت الهی در دل آنها شعله ور شده و آنها را بی قرار كرده است، به مقام «طلب بلا» می رسند. یعنی مشتاق بلا میشوند چرا که در باطن بلا آن جذبهها و نردبان سلوك را میبینند و میفهمند كه فقط با این مَركب می توان به طرف خدای متعال حركت كرد، لذا مشتاق و طالب بلا میشوند.
گرچه به ما گفتند که از خداوند عافیت بخواهید، اما كسی كه به این مقام می رسد در یك منزلتی قرار می گیرد كه دیگر مشتاق بلا می شود و آرزوی بلا می كند. بلایی كه او را ازخودش عبور بدهند واز موانع و سدها و مراحل گذر بدهند و او را به وصال برساند. این ها هستند كه مهمان بلای خدا می شوند و با این مركب به سوی خدا حركت می كنند. برای آنها رنج ها پیام محبت دوست و پیام دعوت دوست به سوی خود «او» است. در متن بلاها جذبه ها و محبت ها را و الطاف پنهانی را و رحمت الهی را مشاهده می كند؛ بلاهایی همچون بیماری، فقر، گرفتاری، از دست دادن امكانات که «و لنبلونكم بشیء من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات»(بقره/155). این بلاها نردبان سلوك هستند و لذا «فبشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون»
یعنی اگر نتوانستند در سلوک ابتدایی رجوعی به سمت حق داشته باشند، در متن بلا می توانند به سوی خداوند متعال رجوع كنند آنهایی كه ظرفیت رجوع در بلا دارند آنها صابر هستند و در بلا، رجوع به سوی حضرت حق را پیدا می كنند. لذا بشارتی که در ادامه آیه است برای ایشان است که «اولئك علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون»
بنابراین وقتی انسانی اولاً در مسیر سلوك حركت می كند و ثانیاً به مقام طلب واحد می رسد، تركیب این دو مقام «اضطرار» خواهد بود. این اضطرار او را به روی آوردن، اعتصام به حضرت حقه، مطالبه دستگیری او، استغاثه می کشاند و طبیعتاً پس از آن نیز به استدعای بلا و درك بلا و بعد درك رحمتی كه در متن آن بلاست می رساند. همه اهل بلا و بلاكشان این گونه بودهاند.
مقام شهادت نصیب سالکین بلا
شهادت یكی از اقسام بلاهایی است كه اهل سلوك را سالك می كند که «ان الجهاد باب من ابواب الجنه». البته بر طبق معانی که از آیات و روایات برداشت می گردد، جنت همان درجات قرب است پس جنت نیز دارای درجاتی است و جهاد دربی است که به یکی از این درجات می رسد و البته این درب برای همگان نیست که «ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصّه اولیائه» این ها آن اولیائی هستند كه به مقام ولایت رسیدند و باب این بلا به رویشان گشوده شده است. وقتی به آیات قرآن در مورد داستان جنگ های سنگینی همچون احد نظاره می کنیم مشاهده می شود که داستان بلا و ابتلاء الهی راه بری کرده است. «و لیبتلی الله ما فی صدوركم و لِیمَحِّصَ ما فی قلوبكم»(آل عمران/154) شما با این جنگ (احد) و با این صحنه سنگین، قلب هایتان زیر و رو شد و شما راه یافته ها و انتخاب شده ها به تمحیص قلب رسیدید.
جهاد یك بابی است كه ظاهرش باب بلا است و به سوی اولیائی كه به چنان مرحله ای می رسند گشوده می شود و آن كسانی كه اهل راه هستند و جذبه های خدای متعال را از این راه آورده است از این در سالك می شوند و وارد وادی بلا می شوند.
از طرف دیگر حقیقت شهادت، آن عهدی است كه انسان سالك باخدای متعال بسته است عهدی که «و من اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعكم الذی بایتهم به»(توبه/111) عهدی که بسته است تا از خود عبور كند تا بتواند وارد این میدان - و به تعبیر بزرگان- وارد نار عبودیت شود و در این نار بسوزد و از او هیچ چیز نمایند جز محبوب!
در روایات عالم میثاق است که وقتی میثاق ها گرفته شد، خدای متعال آتشی ایجاد کردند و فرمود که وارد شوید. اصحاب یمین وارد شدند و اصحاب یسار نپذیرفتند و این آتش برای اصحاب یمین به گلستان بدل گردید. این همان نار عبودیت است كه بعضی گفتند عبودیتی كه ظاهر آن آتش است و باطنش سوختن انانیت، تفرعن، حجابها و درك حقیقت و رسیدن به قله وصال.
بنابرین اهل شهادت محور عبور از خود در راه رسیدن به محبوب هستند. شهادت عهد تحمل این بلاست، اما با بلاهای دیگری همچون بیماری، فقر، گرفتاری و ... تفاوتهایی دارد. اول اینکه معمولاً اهل شهادت اهل اختیار هستند. که به گمان من می توان از برخی از ادله برای توضیح آن استفاده کرد که ریشه این موضوع در عوالم قبل است. بر اساس تصریح منابع روایی ما برخی از شهادت ها پیمان هایی هستند که در عالم قبل بسته شده اند. یعنی عده ای عهدی داده اند و با اختیار خود وارد به این میدان بلا شده اند. اینگونه نیست که این بلایی که در دنیا به آن مبتلا میگردند از قبل در انتخاب آن تاثیر گذار نبودهاند حالا باید بر آن صبر کنند تا به مقام آن بلا برسند. بلکه عهدی است که پیش از این بستهاند و قراری است که پیش از این گذاشته اند و حالا در این دنیا به این قرارها در این دنیا عمل میكنند. پس شهادت یك عهد اختیاری است.
دوم اینکه شهداء نردبانِ سلوك دیگران هستند. شهادت یك ضلع و یك بعدش این است كه انسان سالك می خواهد قربانی شود و از خودش عبور كند تا او را دریابد. اما ضلع دیگری نیز وجود دارد! در عهد شهادت او عهد می بندد که خود نیز وارد به این میدان بلا شود. این غیر بیماری است كه انسان حاضر می شود 20 سال بیماری را تحمل كند تا با بیماری سالك شود و گرفتاریها و موانع او را به سوی راه عبور دهند. شهید به مقامی می رسد که به آن چنان تعلقی به محبوب می رسد كه می خواهد برای اعلام نام او از خود نیز عبور كند. مسئله فقط نثار خودش نیست، او آنچنان غیرتی نسبت به محبوب در وجودش شعله ور شده است كه می خواهد خودش نباشد تا نام او باشد. او می خواهد که این موانع، حُجُب و ظلمت هایی که اراده های باطل و ظلمانی انسانهای طاغی ایجاد کرده اند و یک نظام باطل ایجاد کرده اند، نباشد تا حجاب ظهور حقیقت برداشته شود. آن غیرتی كه پیدا می كنند موجب می شود كه حاضر شوند وارد این میدان شوند، این بلا را تحمل كنند و ازخود عبور كنند تا نام محبوبش احیا شود. لذا این بلا از این زاویه از بلاهای دیگر ممتاز است.
شهادت عهدی است كه یك انسان به مقام محبت رسیده می بندد. مسئله این نیست كه می خواهد خودش به وصال برسد بلكه می خواهد نام محبوب او، یاد او زنده باشد و حجاب ظهور حقیقت برداشته شود. بنابراین تفاوت این عهد با عهد دیگر اینچنین است.
مقام حیات ازلی شهداء
اما انسانی که از خود عبور كند باقی خواهد بود. چرا که «ما عندكم ینفد و ما عندالله باق»(نحل/96) و نیز داریم که «كل شیء هالك الا وجهه».(قصص/88) انسان تا تبدیل به وجه نگردد باقی نخواهد ماند چرا که بر اساس روایات، انسان تا متوجه خود است باقی نیست، اما انسانی كه از خود عبور می كند متوجه او می گردد و همه وجودش ذكر گردید این حقیقت باقی خواهد بود.
البته قدم بعد آن است که وجه الله، اولیای معصوم هستند و انسانی كه فانی در آستان ولایت آنها می شود به مقام بقا می رسد. بنابراین اگر بقایی هست یک حیاتی باقی است، در سایه عبور از خود و نفسانیات است. البته گفته شد که بالاترین درجه عبور از خود، از آن شهداست. چرا که گاهی یك انسان از خود عبور می كند تا به محبوب برسد، گاهی نیز از خود عبور می كند تا نام محبوب زنده بماند. آدمی در قدم اول می گوید «چرا من نباشم كه او می باشد؟» در حالیکه این همان حجاب انانیت است و تا از این عبور نكند نخواهد فهمید كه چرا من نباشم كه او باشد. وقتی از خود عبور كرد خواهد فهمید که اصلاً خیال می كرد كه منی هست. اصلاً من در كار نیست و هر چه هست اوست. انسان تا وقتی از خود عبور نكرده است می گوید «چرا بگویم بأبی انت و امی؟» تا این انانیت هست نه وصولی هست و نه درك آن حاصل می شود كه «چرا بابی أنت و امی و نفسی؟». بت نفس نمی گذارد كه انسان بگوید كه چرا او باشد و من نباشم، اما وقتی از خود عبور كرد می فهمد كه اصلاً خبری نبوده و این طرف یك توهم بود و شیطنت.
در هر صورت شهید تفاوت هایی كه با بقیه بلا كش ها دارد این است كه عهدی كه با خدا بسته است، عهدیست كه از یكسو عهد عبور از خود برای رسیدن به محبوب است. شهید حقیقتاً انسانی است كه طالب رسیدن به شهود است. او می خواهد به شهود حقیقت برسد و این غیر از با عبور از خود ممكن نیست. پس حاضر می شود، این صحنههای سنگین را تحمل كند و میدان جنگ و عبور از عزیزان و همه تعلقات را پشت سر بگذارد تا بتواند به شهود برسد و حقیقت را دریابد. وقتی که رسید واقعاً شهید میشود، یعنی شاهد حقیقت میشود.
رابطه انتظار و شهادت
... اکنون که این حقیقت را در ارتباط با شهادت بررسی کردیم که حقیقت شهادت ارتباطی است كه بین روح بلند شهید با آن سرچشمه نور برقرار می شود، اشاره ای نیز به رابطه شهادت و انتظار نیز داشته باشیم. شهید کسی است كه معنی عصر ظهور را می فهمد. که عصر ظهور، «عصر ظهورِ حقیقت» و عصر ظهورِ ولایت است لذا داریم «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون»(صف/9) در کتاب شریف کافی «دین الحق» به ولایت امیرالمؤمنین(ع) تفسیر شده است یعنی حقیقت دین، چیزی جز ولایت حق و كلمه ولایت نیست و «شریعت» مناسك ولایت و تولی یا مناسك تبری از ولایت باطل است (محرمات). بنابراین آن حقیقتی كه در عصر ظهور واقع می شود ظهور حقیقت توحید و ولایت است و برای اینکه حقیقت ظاهر شود باید كلمه باطل جمع گردد که داریم «اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْكُفْر»(17) یعنی ابتدا باید ریشه جبابر كفر و ظلمت و نار آنها از ابتدا تا انتهای تاریخ قطع شود و دامنه آنها از عالم جمع شود. و سپس «و أملا به الارض عدلا و قسطا» كه عدل حقیقت توحید و ولایت است و آن گاه «و اظهر به دین نبیك» که ظهور دین و حقیقتی كه خدای متعال بر نبی اکرم(ص) عطا و هدیه كرده است، امری قراردادی نیست بلكه یک حقیقت ولایتی است كه خدا به ایشان داده است و از طریق ایشان در عصر ظهور واقع می شود.
اینکه داریم «اشرقت الارض بنور ربها»(زمر/69) آن حقیقت و كلمه نور در عالم شروق و طلوعی دارد كه همه عالم را روشن میکند. به نحوی که در برخی روایت آمده است که آن قدر این کلمه عالم را روشن می کند كه مردم مستغنی از نور ماه و شمس می شوند. یعنی با ظهور حقیقت ولایت این عالم، عالم دیگری می شود؛ كما اینكه بهشت با ظهور ولایت سیدالشهداء(ع) بهشت شده است. و نیز زمین زنده می شود که «اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها»(حدید/17) و در روایات داریم که «یحْییهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْقَائِمِ ع بَعْدَ مَوْتِهَا بِمَوْتِهَا كُفْرَ أَهْلِهَا وَ الْكَافِرُ مَیتٌ»(18)
ممکن است سوال شود که «كسی كه به مقام شهود می رسد دیگر نباید نیازی به انتظار امام زمان(ع) داشته باشد؟» لکن باید گفت برعکس است! كسانی كه كامل هستند باید دوباره در رجعت برگردند تا بتوانند بهره مند گردند. دقت داشته باشید که درست است که حقیقت دوران غیبت و عصر ظهور و برزخ و قیامت و ... همه و همه چیزی غیر از حقیقت ولایت نیست اما ظهور و جلوه ولایت در هر کدام متفاوت از دیگری است. حتی در عصر ظهور که عالم به نحوی دگرگون می شود که «اشرقت الارض بنور ربها» یا «و وضع الكتاب و جی بالنبیین»(زمر/68) و یا «و یحیی الارض بعد موتها» اما باز هم همه حقیقت توحید ظهور پیدا نمی كند، چرا که ظرف دنیا گنجایش ظهور تام توحید و ولایت نیست. كلمه نور و روح طلوع و ظهوری دارند که در عصر ظهور نیز به نقطه تمام آن نمی رسد چرا که ظرف دنیا ظرف ظهور تام این حقایق نیست.
بنابراین انتظار یعنی انتظار ایجاد ظرف جدید برای بهره های جدید. شهید كامل آن شهیدی است كه می خواهد فدا شود كه هم خودش حقیقت ظهور را درك كند و هم حجاب ها برداشته شود تا دیگران هم به این حقیقت برسند. لذا این انتظار یعنی دلدادگی به حقیقت ولایت و امید به تجلی و ظهور او در عالم. فداكاری در راه تحقق این حقیقت در عالم نیز، نقطه استشهاد است، انسانی كه به نقطه انتظار می رسد مستشهد است.
پس انسانی كه حقیقت ولایت را می فهمد یعنی چه؟ کسی که می خواهد آن حقیقت بر خودش و بر همه عالم ظهور پیدا كند؛ کسی که می خواهد همه عرصه حیات بشر مظاهر آن حقیقت شوند؛ کسی که می خواهد حجب ظلمانی و بساط طغیان اولیای طاغوت برچیده شود؛ كسی كه در انتظار آن حیقت است همگی یعنی اولاً آن حقیقت را فهمیده است. ثانیاً مشتاق و بیقرار آن است و از یك سو می خواهد برای رسیدن بخودش به آن حقیقت فانی شود و از سوی دیگر میخواهد فانی شود تا آن حقیقت ظهور پیدا كند. انسان مستشهد یعنی این تعبیر والمستشهدین بین یدیه به این مقام اشاره دارد. پس او می خواهد که به اندازه خودش مجرا و مجلای تحقق ولایت شود؛ می خواهد مشعل آن چراغ پرفروغ و فروزان شود.
لذا رابطه بین انتظار و استشهاد نیز اینگونه معلوم میشود که انسان منتظر، انسان مستشهد است که شاید این استشهاد [و طلب شهادت] از شهادت نیز بالاتر باشد. انسان مستشهد انسانی است كه به طلب فنا میرسد. او عهدهایی را می بندد و طالب وفای به آن عهدها است در حالی که «فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر». یعنی ممكن است به كسی بگویند دوره تو نیست و باید صبر كنی، اما اصل استشهاد است كه من گمان می كنم استشهاد كه در باطن انتظار است بالاتر از خود شهادت است. والمستشهدین بین یدیه یعنی همین. انسان مستشهد آن انسانی است كه می خواهد برود به شهود ولایت برسد و به تعبیر دیگر می خواهد برود و احاطه این حقیقت به ظاهر و باطن خودش را شهود كند. پس به هر جا که نگاه می كند نیز «سنیرهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»(فصلت/53)
او شهود اصل حقیقت در باطن و ظاهر وجود خودش را میخواهد آنه هم نه فقط در 4 جانب و 6 جانب، از هر طرف و در باطن و ظاهر. فقط برای خودش نیز نمی خواهد، بلكه می خواهد این حقیقت در عالم ظهور پیدا كند و همه مؤمنین و موحدین به این شهود برسند و باطنی و ظاهر حیات آنها - چه اجتماعی و چه فردی- تحت احاطه این نور قرار گیرد. او می خواهد مسیر همه مسیر نور باشد، همانگونه که خوردن، خوابیدن، پوشیدن، نكاح و ... در عصر ظهور همین است.
خب شهادت و شهدا با این معارف و درجات را یک بچه روستایی نوجوان که این معارف را ندارد، چطور طلب می کند؟ در واقع ممكن است چیزی که می فهمد اجمالی از حقیقتی باشد که ما به آن دست پیدا نکرده باشیم! به او بگویی چه می خواهی؟ بگوید: می خواهم اسلام در عالم حاكم شود. او تعلقی نسبت به اسلام دارد و اسلام همان نور ولایت است. او بالاجمال این حقیقت را می فهمد، اما حجاب ها بعد از شهادتش برطرف می شود. تا آن زمان به تفصیل این حقیقت دست پیدا کند که آن اسلامی كه به اجمال می خواست چه حقیقتی است.
البته این ترفیع درجه و اشراف جدید به حقایق امری نیست که فقط برای اینگونه افراد قابل تصور باشد. شهدای كربلا نیز پس از شهادت به درجاتی می رسیدند كه قبل از آن برای ایشان ممكن نبود. اگرچه شب عاشورا شب ظهور حققت بود، اما حقیقت توحید از طریق شهادت ایشان در عالم ظهور پیدا كرده است. شهادت طریق ظهور ولایت است.
اگر سوال شود :آیا می شود گفت که این شهید قبلا یك عمل صالحی انجام داده است که آن عمل صالح این تاثیر را داشته است که توفیق و فرصت فهم حقایق را هرچند اجمالی یافته است؟» جواب بلی است. اما آن عمل صالح پذیرش ولایت بوده است. و البته آن عمل اول عمل اختیاری، باعث نمی شود که بقیه مسیر برایش جبری بشود. دلیل اول اینکه چیزی که به آن فضل و پاداش می دهند جبری نیست. دلیل دیگر آنکه او باز هم می تواند بر عهدی که بسته است نایستد. حتی به عهدی که در عالم ذرّ بسته است هم می شود وفا نکرد. یعنی مقداری از راه را وفا کند اما در میانه راه و یا در اواخر راه پا پس بکشد.
پس مستهشد مقام طلب است. در روایت ما آماده است که اگر می خواهید در ثواب شهدای كربلا شریك شوید بگویید «یا لیتنی كنت معكم و فافوز فوزاً عظیما» یعنی اگر انسانی مستشهد است و می خواهد خونش را پیش روی سیدالشهداء بدهد، این آرزو را بکند. مستشهد یعنی کسی که بگوید «یا لیتنی كنت معكم فافوز فوزاً عظیما»
رویکرد درست برای توشه برداری شهداء
کسانی که علاقه مند هستند که در این باب از معارف، راهی گشوده شود، باید دقت کنند در عین پذیرش سبک هر کس، اما نباید تحلیل ها، تحلیل های ظاهری باشد. بلکه اول باید وادی های عرفانی گفته شده شود، درجات شهداء، عبور ایشان از دنیا، آثار عبورشان از دنیا، بركات شهادت ایشان را گفت. باید برای جامعه این نکته را جا انداخت که آنها چگونه ولایت حقه را در عالم بسط می دهد. این كه شهادت ایشان مجلای ظهور ولایت است و الان نشر معالم و معنویت و تشیع و نام ائمه از مجرای خون آنهاست را باید گفت و فداکاری ایشان در راه بسط ولایت را باید برای جامعه باز کرد.
دوم اینکه پس از آن سعی كنیم مردم را در این راه به یک نگاه تطبیقی برسانیم. سخن گفتن از درجات شهداء بحث پردامنه ای است، اما ما بیشتر تلاش خود را مصروف به آن داریم که مومنین و طالبین شناخت شهداء را به یک نگاه تطبیقی برسانیم، چنان كه در باب عاشورا همین طور است. خدا رحمت یکی از بزرگان و اساتید گذشته که از جمله مباحث جدی و تاثیرگذار ایشان این بود که همیشه بر این نگاه تطبیقی تأكید میكردند كه بالاخره عدهای خودشان را به سیدالشهداء(ع) رساندند و عدهای نرساندند؛ عده ای اهل سرعت سبقت بودند، عده ای آمدند اما دیر آمدند، عده ای از قافله جا ماندند، عدهای بیتفاوت ماندند، عدهای هم با سیدالشهداء(ع) درگیر شدند تا خون حضرت را ریختد و اسب تاختند. ما در كدام جبهه ایم؟ یعنی وقتی احساسات ایشان را نسبت به شهدا و درجات، مقاماتشان زنده می کرد که آنها واقعاً فائز بوده اند، چه دادند و چه ها گرفتند، حال ما در کجاییم؟ شهدای كربلا اگر می خواستند كربلا نیایند چقدر بعد عاشورا زندگی می كردند؟ آیا الان نامی از آنها بود؟
اگر ما توانستیم این توجه را نسبت به شهدای جنگ، ایجاد کنیم که آنها فائز بودند، پس از آن باید مردم را به این نگاه تطبیقی برسانیم، كه چه نوع برتری داشتند كه به این سرعت آمدند و به شهادت رسیدند؟ چگونه از تعلقاتشان عبور كردند تا به مرز حقیقت رسیدند؟ آنهایی كه دیر آمدند، جا ماندند و یا حتی درگیر با این جبهه بودند، آنها چه کسانی بودند؟ در تمام این نگاه ها باید نقطه نظر تطبیقی حاکم باشد تا ایشان نیز بتوانند نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند؛ نقطه ضعف هایی كه مانع حركت ایشان است و نقطه قوت هایی كه انسان را در این مسیر رهبری می كند؛ مثل تعلق به دنیا و بالعكس آن عبور از دنیا.
بالاخره باید جامعه را به یك نگاه تطبیقی رساند كه خودشان را ارزیابی كنند، كه كجایید؟ واقعاً اگر سال 59 بود و جنگ آغاز می شد جزء كدام طایفه بودند؟ حال آن 8 سال تمام شده است، آیا جزء كسانی هستیم كه «یالیتنی كنت معكم» بگوییم؟
سوم اینکه بعد از این كه توانستیم نگاه درست به شهداء و نگاه تطبیقی به آنها را در جامعه زنده کینم، اگر اشتیاقی در آنها ایجاد شد باید تلاش کرد که در جامعه به توفیر در نیت برسد. توفیر نیت یعنی در نیت خود به مرحله همراهی با شهداء برسد. نیت شهادت در دلشان زنده شود و مستشهد شوند. مؤمن باید وفور نیت داشته باشد چرا که وفور در عمل ممکن نیست و بالاخره ما در عمل محدودیم. با توفیر در نیت در ثواب همه اعمال خوب شریک می شویم. توفیر در نیت مبدأ مشاركت در ثواب و فضیلت است «وفِّر بلطفك نیتی»
یک معنای این خصلت را بزرگان در توضیح مکارم اخلاقی آورده اند. معنای دیگر آن این است كه نیت انسان این باشد كه بهترین اعمال را انجام دهد. اگرچه قدرتش بهترین قدرت نیست، اما نیت او این باشد كه همه اعمال خیر را انجام دهد. ما نمیتوانیم همه اعمال را انجام دهیم بالاخره یا جهاد را انجام میدهیم و یا انفاق. حتی انسان اگر در كربلا بود دیگر در صفین نبوده است و یا اگر در صفین بود دیگر نمی توانسته است که در احد باشد. اما می تواند با آرزو در همه این جنگ ها باشد و به شهادت رسیده باشد این توفیر در نیت است. یک معنای نیته المؤمن خیر العمله همین است.
متن کامل و ادامه بحث- تعداد بازدید : 2112
- 29 آبان 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد