آیتالله میرباقری: آیا سهم انسان در تحقق اراده جمعی حق یا باطل – سهم انسان در تحقق اراده جمعی حق یا باطل
متن زیر، بخشی از بیانات آیت الله سیدمحمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم میباشد که در جمع نخبگان استان البرز به تاریخ 14 بهمن ماه 95 – در تداوم مباحثی تحت عنوان «تبیین مبانی گفتمان تمدن نوین اسلامی» میباشد.
آیت الله میرباقری:
... یک بحث دیگری که شایسته است در منظومه فکری مورد توجه قرار بگیرد، بحث جامعه و بعضی از ابعاد، شئون و زوایای جامعه است. در اینکه جامعه و نظام جمعی بشر، واقعیت دارد یا اینکه واقعیتی نیست و یک امر صرفاً اعتباری و قراردادی است، گفتگوهای نسبتاً طولانی وجود دارد. بعضی برای جامعه، هیچ واقعیتی قائل نیستند؛ و معتقدند آنچه واقعیت دارد و اصیل است، آحاد بشر هستند و جامعه، یک امری است که ما آن را برای یک اغراض اجتماعی اعتبار میکنیم. بعضی هم به عکس، معتقدند که آنچه که پیش از آحاد انسانها واقعیت دارد، جامعه بشری است. و در واقع آحاد انسان، در ضمن یک جامعه تحقق پیدا میکنند.
شاید به طور اختصار اگر بخواهیم بحث کنیم، بتوان گفت که جامعه، یک امر واقعی است؛ یعنی این طور نیست که انسانها وقتی کنار هم قرار میگیرند و حیات اجتماعی شکل میگیرد، چیزی بر افراد و آحاد افزوده نمیشود و همان شخصیتها و انسانهای از هم مستقل هستند که هیچ وحدت حقیقیای بین آنها نیست و اگر وحدتی بین آنها در نظر گرفته بشود، صرفاً یک وحدت اعتباری و فرضی و قراردادی است که البته بر این قراردادها هم یک آثاری مترتب است.
این طور نیست که اعتبارات، اثر نداشته باشند. اعتبارات، منشأ آثار هستند؛ ولی امر اعتباری، غیر از امر واقعی و حقیقی است. بنابراین یک رویکرد، این است که مابازاء حقیقیای در قبال جامعه و مفاهیم اجتماعی وجود ندارد. مستندات کلامی هم در این مورد وجود دارند؛ یعنی به لحاظ علم کلام مستنداتی هم دارند که جامعه یک وجود حقیقی ندارد و آنچه اصل است، آحاد اجتماعی هستند، که تکلیف متوجه آنها است، و آنها مسئولیت دارند. هر کسی مستقل از بقیه آحاد جامعه، مسئولیتی دارد و در قبال مسئولیت خودش هم پاداش میبیند یا مجازات میشود. مقصودشان هم صرفاً در عرصه حیات اجتماعی نیست؛ یعنی در نظام آفرینش برای هر شخصی، یک پرونده مستقلی هست و هر کسی هم مسئول پرونده خودش هست و به فرموده قرآن «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى - هیچ کسی بار دیگری را به دوش نمی گیرد (انعام/164)». هر کسی مکلّف به تکالیف خودش هست. ولی شاید بتوان گفت ما یک حقیقتی به نام جامعه داریم که این هم برای خودش دارای احکامی است. کما اینکه بزرگوارانی مثل علامه طباطبایی و شاگرد بزرگوارشان علامه شهید مطهری معتقد هستند که جامعه هم دارای یک واقعیتی است. و باز آنها هم یک مستنداتی از نظر آیات قرآن و معارف دارند. مثل این آیه «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ – برای هر امتی، پایانی هست (اعراف/34) » که از امم و آجالی که امتها دارند، صحبت شده و نه اشخاص. کأنّه غیر از اشخاص، یک حقیقتی به نام «امم» وجود دارد که آنها دارای آجال و دورانی هستند و دوران شان که به سر می آید، اجل این امت فرا میرسد و دوران او تمام میشود و امت بعدی آغاز میشود.
همکاری مشترک در آحاد، برای اهداف واحد یک مجموعه
شاید تلقی که بشود از آن دفاع کرد این است که ما جامعه داریم و مقصود این نیست که غیر از آحاد، یک روح دیگری وجود دارد که در عرض آحاد مکلّف است؛ به این معنا که انسانها خودشان دارای تکلیفی هستند ولی یک روح بزرگتری است که از ترکیب اینها پیدا میشود و آن روح بزرگتر، در عرض تکلیف آحاد جامعه یک تکلیفی دارد؛ مقصود ما این نیست؛ ولی شاید بتوان گفت که انسانها یک روابط حقیقی با همدیگر دارند که این روابط، اصلاً اعتباری نیست؛ یعنی هم ارواح هم افکار و هم حوزه رفتار انسانها با هم مرتبط است و از ارتباط حقیقیای که بین اینها برقرار میشود، یک واقعیتی اتفاق میافتد.
به عنوان مثال فرض بکنید یک لشکر که یک کار جمعی را با هم انجام میدهند، ممکن است کسی تلقی بکند که آنچه که واقعیت دارد، آحادی هستند که کار میکنند و هر کسی برای خودش یک شخصیتی دارد و یک مأموریتهایی دارد و کارهایی را هم انجام میدهد و مسئول فعل خودش هم هست و چیزی به نام لشکر، یک مفهوم اعتباری است که ما در فضای حیات اجتماعی خودمان، این مفاهیم را ایجاد میکنیم؛ ولو یک کارآمدیها و یک اغراضی به دنبال آن باشد؛ اما واقعاً در خارج، چیزی به نام لشکر نداریم.
ولی اگر خوب دقت بشود، یک لشکرِ منسجم اولاً با همدیگر یک همدلیها و همگراییهایی دارند، دغدغههای مشترکی دارند که اگر آن دغدغههای مشترک وجود نداشته باشد، اینها را دور هم جمع نمیکند؛ و به یک امری تعلق دارند، فرض کنید به یک فرهنگ و به یک دین و آیین؛ و یا تعلق به یک مرز و خاک و جغرافیا و یا به یک نژاد و امثال اینها. این تعلقات و دغدغه های مشترک هست که اینها را گرد هم میآورد. یک همدلیهایی با هم پیدا می کنند، یک دغدغههای مشترکی پیدا می کنند و با همدیگر همفکری میکنند و یک اندیشههای مشترک و تفکر مشترک پیدا میکنند و همکاریهایی با همدیگر دارند؛ که حاصل این همدلی و همفکری و همکاری، یک کار بزرگی است که به صورت جمعی انجام میدهند که اگر شما این ترکیبِ کارها و هماهنگی و انسجام کارها را بردارید، آن کار بزرگ انجام نمیشود.
این طور نیست که ده هزار نفر به صورت جزیرهای کار کنند، هر کسی کارش مستقل از دیگران [باشد]؛ بلکه کارهایی را انجام میدهند که این کارها مکمّل همدیگر هستند و یک پازل بزرگ را شکل میدهند؛ به طوری که اگر یک واحدی در یک لشکر، منسجم با بقیه عمل نکند، کل لشکر شکست میخورد و عملیاتش متوقف میشود؛ نه اینکه فقط همان واحد عملیاتی لشکر متوقف شود. یک افعال منسجم و هماهنگی درست میکنند که یک منتجهای هم دارد. گرچه هر کدام ممکن است یک خصوصیاتی هم داشته باشند، یعنی مثلاً اگر شما یک لشکر را به دستههای مختلفی و با عناوینی که دارند تقسیم میکنید، مهارتهای خاصی که هر واحد دارد با مهارتهای خاص دیگری متفاوت است؛ یعنی اینها مهارتها و دانشهایی دارند که آن بخشهای دیگر ندارند؛ همچنین یک تعلقات و دغدغههای خاص خودشان را دارند که این دغدغهها را گروه دیگر ندارد.
شما در یک ارتش بزرگ و در یک لشکر، این را میبینید. هر کدام مهارت خودشان، دغدغههای خاص خودشان و عملیات خاص خودشان را انجام میدهند؛ اما در عین حال درونِ یک مجموعه بزرگتر، تعریف میشوند و یک برآیندی دارند که در یک حرکت نظامی از آن تعبیر به فتح و پیروزی و یا شکست میکنید.
این طور نیست که یک سلسله کارهایی کاملاً متساوی باشد. هر واحد یا هر شخصی یک کار مختص به خودشان را انجام میدهند و طبیعتاً یک مهارتهای خاص و آگاهیهای خاص و دغدغههای خاص نسبت به موضوع خودشان را دارند که دیگری نسبت به این موضوع دغدغه ندارد؛ اما در عین حال در یک ترکیب بزرگتری قرار میگیرند که یک منتجه و برآیندی حاصل میشود به طوری که اگر یک جمعیتی دور هم جمع شدند اما یک واحدی در بین اینها است که همدل با اینها نیست، ستون پنجم دشمن است. ولو به حسب ظاهر در بین اینها هم هست ولی عضو این لشکر به حساب نمیآید، چون همدلی، همفکری و به تعبیر دیگر این تولی و ولایتی که در یک لشکر وجود دارد، بین اینها نیست.
بنابراین یک لشکر، در واقع یک مجموعه ارواحی هستند که با همدیگر تعلقات مشترکی دارند. به یک آرمان، به یک هدف، به یک امر واحدی تعلق دارند و حول یک اراده واحد جمع میشوند که آن اراده واحد، این لشکر را فرماندهی میکند و به خاطر تولی و تمسک و پذیرشی که نسبت به آن دارند، فرمان او در این اراده ها جاری می شود. او فرمان می دهد و اینها عمل می کنند. البته اعمالی که انجام میدهند، یک اعمال متعارض و متهافت نیست، یک اعمال کاملاً منسجمِ هماهنگِ مکملِ همدیگر است که یک کار بزرگ درست میشود.
با این نگاه، یک لشکر، یک وحدت حقیقیای پیدا می کند که اگر آن تعلقات و همدلیها و همکاریها از بین برود، آن لشکر از بین میرود و متلاشی میشود؛ و اگر آن همدلیها و همفکریها و همکاریها باشد، این لشکر، واقعیتِ حقیقی دارد و یک وحدت حقیقی است.
برای اینکه این وحدت حقیقی درک بشود، باید توجه داشته باشیم که ما نباید برای هر انسانی یک ذات و یک گوهر مستقل از همه موجوداتِ دیگر تصویر بکنیم که بدون ارتباط با بقیه موجودات، یک گوهر کاملاً مستقلی دارد؛ بلکه یک موجودی است که در ارتباط با بقیه موجودات دیگر است و فاعلی است که در ارتباط با بقیه فاعلهای دیگر است. و این روابط، حقیقی است، نه یک روابط قراردادی و اعتباری. واقعاً به هم مرتبط میشوند و واقعاً از همدیگر اثر میپذیرند و روی همدیگر اثر میگذارند. اثر پذیری و اثر گذاریشان هم به معنای نفوذ ارادهها در یکدیگر است؛ و به معنای قراردادی نیست که فرض می کنیم این فاعل در او اثر گذاشته باشد. البته باید تلقی ما از آحاد انسانها و از وحدت شان با همدیگر، متفاوت بشود.
تاثیر اراده جمعی در اتفاقات یک مجموعه واحد
بر اساس این نگاه، شما میتوانید یک جامعهای داشته باشید که یک مجموعهای از ارادهها حول یک ولیای جمع میشوند، به او تعلق خاطر پیدا میکنند، تولی به او پیدا میکنند، فرمان پذیری از او پیدا میکنند و حول محور او با همدیگر ارتباط برقرار کرده و همکاری و همفکری و همدلی پیدا میکنند. اینجا یک مجموعهی حقیقی اتفاق میافتد؛ و این تجمع حقیقی، اثر حقیقی هم دارد و همانطور که قبلاً عرض کردم، یک نوع مشارکت در امر پرستش هست. یک پرستش جمعی اتفاق میافتد که این پرستش و عبادت جمعی، موجب مشارکتِ همه در عبادات همدیگر میشود. شبیه نماز جماعت که البته یک امر ساده نسبت به این موضوع است. در نماز جماعت یک عبادت جمعی اتفاق میافتد که وقتی این عبادات روی هم جمع میشوند، دیگر جمع کمی عبادات نیست؛ یعنی این طور نیست که اگر دو نفر نماز جماعت بخوانند، ثوابش دو عدد از یک فرد است؛ بلکه میگویید اگر نماز جماعت به دو نفر رسید، ثوابش چند برابر میشود؛ تا وقتی به ده نفر میرسد، میگویید: ثوابش به حدی میرسد که دیگر حتی به وسیله ملائکه قابل محاسبه نیست؛ به خاطر اینکه یک عبادت جمعی بزرگی اتفاق میافتد که آثار و برکات فراوانی هم دارد؛ که در روایات آثارش را ببینید، از جمله اعتماد عمومیای که در این امر ایجاد میشود و بقیه آثار و برکاتی که بر آن مترتب هست.
اینجا هم همین طور است. یک جمعی حول یک محوری جمع میشوند، و به آن تعلق خاطر پیدا می کنند و بعد حول آن تعلق، بین خودشان یک روابط و تعلقاتی شکل میگیرد و یک منظومهای از ارادههای به هم مرتبط، متأثر، همراه، هماهنگ شکل میگیرد که یک عبادت جمعیای را با هم انجام میدهند. این عبادت جمعی و پرستش خدای متعال، حاصل این تجمع ارادهها است. و کاری هم انجام میگیرد که به صورت آحاد اگر بخواهند این کار را انجام بدهند، اتفاق افتادنی نیست.
کما اینکه در جبهه باطل هم همین طور است. حول ارادههای محوری در دستگاه باطل و حول طواغیت، یک ارادههایی با هم جمع میشوند؛ و بر محور آن اراده ها، با همدیگر همدلی و همفکری و همکاری می کنند، و یک کار بزرگی را انجام میدهند. و این ارادههایی که با هم متجمّع میشوند، هم یک ارادههای پشتیبانی دارند؛ مثل جامعههای باطل، که پشتیبانش دستگاه ابلیس است که یک دستگاهی در عالم است.
پشتیبان ارادههای حق، عالم ملائکه است که یک عالم حقیقی است. و یک فاعلهای مسخّری هم دارند، مثل اینکه نظام طبیعت و قوای طبیعی، تحت تسخیر این ارادهها قرار میگیرند. یعنی ارادههای جمعی، بر طبیعت نفوذ میکنند و طبیعت را متناسب با نظام نیازمندیهای خودشان، فرم و شکل میدهند؛ نیاز و ارضای خودشان به فاعلهای طبیعی شکل میدهند و در طبیعت یک ادامهای پیدا می کنند؛ و دستگاهی درست میشود که متصرف در طبیعت است، نظم اجتماعی ایجاد میکنند و غیر از نظم اجتماعی، یک فاعلهای مسخّری هم دارند، و یک تمدنی ساخته میشود؛ البته روی تعبیر تمدن هم خیلی نمیخواهم حساس باشم چون ممکن است کسی درباره مفهوم تمدن اشکال بکند؛ اما بالاخره یک جامعهای با روابط اجتماعی و کارکردهای مشترک درست میشود و یک فاعلهای مسخّری پیدا میکنند.
این جامعه یا حول پرستش خدای متعال اتفاق میافتد که حول امام حق و امام عدل و یا بر محور پرستش غیر خدای متعال و استکبار بر خدای متعال است؛ که معمولاً حول ارادههایی است که ارادههای ظلمانی و محور شیطنت و استکبار هستند؛ یعنی حول طواغیت یا به تعبیر قرآن اولیاء طاغوت، اراده ها جمع میشوند.
به این معنا جامعه، یک امر حقیقی است. آیات قرآن و روایات هم در این زمینه فراوان هستند. اگر بخواهیم به آنها استشهاد کنیم، دلالت میکند که یک حیات جمعی حول ائمه شکل میگیرد. «یوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»(اسراء/71)؛ یعنی در قیامت، مردم با امام خودشان وارد محشر میشوند و اصلاً به آن امام خودشان شناخته میشوند.
پس به این معنا ما یک جامعه حقیقی داریم که یک نظام پشتیبان و یک فاعلهایی دارد که مسخّر آن هستند و هر دو دستگاه هم در ربوبیت خدای متعال جا دارند؛ یعنی این طور نیست که بیرون از ربوبیت خدای متعال باشند.
ربوبیت خدای متعال، دائماً عالم را تدبیر میکند. هم دستگاه حق هم دستگاه باطل، از ربوبیت خدای متعال خارج نیستند؛ اگرچه قبلاً اشاره کردیم که دستگاه باطل، از ولایت خدای متعال برخوردار نیست و به تعبیر قرآن «اللَّهُ وَلِی الَّذینَ آمَنُوا»(بقره/257)، «وَ أَنَّ الْكافِرینَ لا مَوْلى لَهُمْ »(محمد [ص]/11)؛ ولی از ربوبیت خدای متعال خارج نیستند. خدای متعال «رَبُّ الْعالَمینَ » است. دستگاه حق و باطل، هر دو تحت ربوبیت خدای متعال هستند.
پس به این معنا جامعه، یک حقیقت و واقعیتی دارد و نتیجهاش هم پرستش مشترک، حالا پرستش حق یا باطل و عبادت خدای متعال یا عبادت نفس و شیطان و طواغیت است. عبادت مشترکی که یا عبادت طاغوت و به تعبیر قرآن «عَبَدَ الطَّاغُوتَ» و پرستش طاغوت و شیطان هست یا پرستش خدای متعال، محور شکلگیری جامعه است.
جامعه، بر محور پرستش شکل میگیرد، حالا یا پرستش حق یا پرستش باطل. یا جامعهای نورانی و یا جامعهای ظلمانی است؛ و لذا عبادت مشاع و ثواب مشترک و عقوبت مشترک مطرح میشود، در عین حال منافات هم ندارد؛ چنانچه قرآن می فرماید «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»(انعام/164).
سهم انسان در تحقق اراده جمعی حق یا باطل
آدم وقتی وارد یک جامعه شد، و در یک جامعه مشارکت کرد، بالاخره در فعل آنها سهم دارد؛ و به هر اندازهای که سهم دارد، مواخذه میشود. لذا در روز قیامت از همدیگر تبری میجویند و هر کدام بار را به دوش دیگری میاندازد؛ اما قرآن می فرماید «لِكُلٍّ ضِعْفٌ»(اعراف/38) همه شان عقوبت مضاعف دارند؛ و در عبادت همدیگر شریکند، با همدیگر کمک و شراکت کردند.
در روایات یک بحث مفصلی در روایات در پذیرش منصب از وُلات جور هست که مستقل باید به آن پرداخته بشود و میفرمایند که آدم حق دارد در یک دستگاه باطل مثل بنی العباس، منصب قبول کند. حضرت میفرمایند که اگر آنها کسانی را نداشتند که برایشان مالیات جمع کنند، یا ارتش آنها را شکل بدهند، اینها دولتی اینها نداشتند، و نمیتوانستند حق ما را غصب بکنند.
این یک کار جمعی است و یک تعاونی در آن شکل میگیرد، این تعاون و همکاری به یک عبادت بزرگ یا یک شیطنت بزرگ منتهی میشود؛ و به هر اندازهای که انسان در این جمع مشارکت میکند، در ثواب و عقوبت آنها به همان اندازه شریک می شود. البته پیدا است که بیش از مشارکتش مجازاتش نمیکنند «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»(انعام/164).
اگر در یک شرکت سهامی، مثلاً سهام من یک درصد پایینی است، خسارتی که وارد میشود به سهام من به اندازه سهامم است. آن کسی هم که سهام بیشتری دارد، خسارتش بیشتر است، کما اینکه سودش هم همین طور است. در یک شرکت سهامی هر کسی سود خودش را میبرد، کما اینکه زیان خودش را میکند اما معنایش این نیست که این سود و زیانها با همدیگر مشترک نیستند؛ بلکه یک سود و زیان مشترکی است که به نسبت، هر کسی به اندازه مشارکتی که میکند، سهم دارد.
بنابراین در جامعه، یک پرستش اجتماعی اتفاق میافتد و در این پرستش اجتماعی، خدای متعال به صورت مشاع عبادت و یا استکبار میشود و به صورت مشاع هم ثواب و عقاب وجود دارد.
در قیامت مردم هم حول امام خودشان جمع میشوند و با امام خودشان هم وارد محشر میشوند و با امام خودشان هم محشور میشوند و اطراف ائمه خودشان هستند. قرآن میفرماید «یوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ – [روزی که همگان با امامشان خوانده میشوند]»(اسراء/71).
امام حق و باطل، برای خودشان امت دارند و با امت خودشان میآیند و این امت، ثواب و عقاب مشترک دارند؛ البته معنای این حرف این نیست که انسانها هیچ هویتی از خودشان ندارند؛ هویت دارند اما این هویت، در عین اینکه دارای اختیار و مسئولیت است، مرتبط با فاعلهای دیگر است و در این ارتباط هم انسان دخیل است و سهم دارد. میتواند عضو یک جامعهای بشود، میتواند نشود؛ میتواند مشارکتی که با آن جامعه میکند، مشارکت فعال باشد یا مشارکت محدود، ولی به هر میزانی که ارادهی انسان با ارادههای دیگر پیوند میخورد و با آن ارادهها همدلی و همفکری و همکاری میکند، در مجموعه آن کار شریک است؛ و به اندازهای که در آن مجموعه شریک است، ثواب و عقاب مشترک دارد... .
منبع:
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سید محمد مهدی میر باقری
- تعداد بازدید : 1655
- 23 آذر 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد