آیت الله حائری شیرازی رحمة الله علیه:
... اگر دشمن در درونت است و تو بیرون را لعن میکنی، به خطا رفتهای. تا وقتی این خطا را میکنی، این آتشبار مرتب بر تو میبارد؛ مگر این که موضع آتش را کشف کنی که از کجا میآید، همانجا را بکوبی.
میگوید: این رفیق تو نیست که تو را خوار یا معتاد میکند؛ چیزهایی در درون تو هست که زمینهی رفاقت تو با چنین فردی است؛ و از اینجاست که ضربه میخوری و آسیب میبینی.
یعنی محور دوستهای بیرونی انسان، ریشههای اخلاقی درون انسان است و دوستان داخلیِ وجود انسان هستند که زمینهی دوستیهای بیرون را فراهم میکنند. من با یک سلسله صفات و اخلاق و عادات دوست شدهام. اینها زمینهای است برای این که من به ردیف آنها و بر طبق آنها هم نشین انتخاب کنم؛ یعنی من هم با همه کس توافق اخلاقی پیدا نمیکنم. با کسی جوش میخورم که گم شدهی خود را در او میبینم. وقتی من نمونههای آن چه میپسندم در شخص دیدم، او را میپسندم و با او معاشرت میکنم. بعد افساد من مزید میشود. یعنی دقیقاً این است که اگر فسادی درون من باشد، طبق آن انتخاب رفیق میکنم، و بعد با پیدا شدن این رفیق، فساد درونی من موضع پیدا میکند و شعله میکشد.
در حقیقت، این رفیق مانند تنورهای است که بر آتش درونی خود قرار میدهیم. همانند روشن کردن زغال که روی آن یک لوله میگذارید که اختلاف فشار ایجاد کند و شعله بکشد و آتش را گسترده کند. شما اگر زغال را بگذارید و حبّهی آتشی میان آن نگذارید، حتی اگر تنوره هم باشد، این شعله نمیکشد.
صفات درونی انسان، همانند حبّهی آتش و درست مانند لولهی تنوره است که اختلاف فشار ایجاد میکند. اگر حبّهی آتش باشد ولی تنوره نباشد، دیرتر شعله میکشد و هر چه باد نزنی، دیرتر شعله میکشد.
دوست باد میزد و تنورهای است برای انسان که آتش درون انسان را شعلهور میکند. شیطان عیناً چنین است که بر روی آتش درون انسان باد میزند؛ حال اگر این آتش نباشد، هر چه میخواهد باد بزند، یا هر چه هم تنوره بلندتر باشد، نمیتواند شعله بکشد.
دنیا و زمینهها و جلوههایی که در دنیا هست، باد به آتش نهاد انسان میزند. "خودپسندی" در درون انسان است، باید با آن درآویخت. جاه و مقام و دوست و دشمن هم به این آتش درونی باد میزنند و آن را شعلهور میکنند؛ یعنی اساس آتش در وجود انسان است و آن را باید خاموش کرد.
علی علیه السلام که اعتراض میکند، میگوید: سر این آتشخاموشکن را بیرون نگیر، رو به ریاست و شیطان نگیر، رو به خودت بگیر! تو این را خاموش کن، او دیگر نمیتواند کاری بکند. در قرآن این مطلب را به صراحت دربارهی شیطان میگوید که بزرگترین لوله است:
«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ» (النّحل، 99 و 100)
ترجمه: همانا او هیچ تسلطی بر کسانی که ایمان آورده و به ربشان توکل مینمایند ندارد * تسلط (سلطه) او فقط بر کسانی است که [خودشان] سرپرستی (ولایت) او را پذیرفتهاند، و کسانی که به او [خدا] شرک میورزند.
شیطان استیلایی ندارد بر کسانی که ایمان آوردهاند. تنها تسلط شیطان، بر کسانی است که شیطان را میپسندند؛ یعنی درون خود آنها چیزهایی است که شیطان با آنها جوش میخورد و شرک یا شیطان را ایجاب میکند و میگوید: « وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ ».
یعنی فاعل این اشتراک، خود انسانها هستند و این معامله و قرارداد از طرف انسان صورت میپذیرد. پس ریشهی آن، علاقه به دنیاست که مذمت میشود؛ یعنی همان "حبّ الدنیا"ست که مورد مذمت قرار گرفته، نه زندگی و فعالیت. هیچ یک از اینها مذموم نیست. علی علیه السلام میگویند: «دَوَاؤُكَ فِيكَ وَ مَا تَشْعُرُ وَ دَاؤُكَ مِنْكَ وَ مَا تَبصرُ (تَنْظُرُ) - دوای تو، در خود تو موجود است، ولی به آن آگاهی نداری؛ درد تو نیز از توست، ولی آن را نمیبینی (دیوان منسوب به امیرالمؤمنین، ج1، ص 175)».
درد تو از خودت است و دوای تو هم در خودت؛ یعنی هر دوی اینها، دوا و درد، را در انسان میبینی. آن جنبهی انسان که طلوع حقیقت اوست، « دَوَاؤُكَ فِيكَ» است: دوای تو در خود توست. آن جنبهی گذرگاهی و دلبستگی، در این مسیر عبور پیش میآید و « وَ دَاؤُكَ مِنْكَ » است: درد تو از خود توست؛ یعنی آن جنبه از انسان که میخواهد حقیقت انسان طلوع کند و شکوفا شود و اسرار نهفتهی وجود انسان ظهور و بروز پیدا کند و شکفته شود و بیرون بیاید، جنبهی دوای انسان است و سرّ رشد و تعالی و بقای انسان و جنبهی خیر اوست؛ و آن جنبهی پشت کردن به این طلوع انسانیت و توجه به آن چه میتواند انسان را در مسیر مشغول کند که از هدف اصلی باز بماند، جنبهی گذرگاهی انسان میشود که این، همان درد و مرض انسان است.
(کتاب تعلق، ص 48، دفتر نشر معارف)
کلمات کلیدی:
در محضر استاد