پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
"بنیادگرایی اسلامی"، یک دروغ امریکایی میباشد و در انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران، هیچ جایگاه و شکلی ندارد.
یکی از شیوههای نظام سلطه در جنگ نرم و القا و تحمیل نظرات به اذهان عمومی، این است که از سوی خود و مبتنی بر اهداف و منطبق با منافع خود، چهارچوبها و قواعدی ترسیم میکند، از سوی خود نامگذاری میکند و سپس القا میکند که هر نظر و گرایشی، باید در این قالبهایی که ما تعریف کردهایم و قرار دادهایم، مطرح شود!
اِعمال این سیاست که در واقع نوعی دیکتاتوری "نظری" میباشد را میتوانید در دانشگاههای سرتاسر جهان و از جمله جمهوری اسلامی ایران و در رشتههای علوم انسانی، به ویژه "علوم سیاسی"، ببینید.
به عنوان مثال، میگویند: «یک تعریفی از دین، آزادی، دموکراسی (رأی اکثریت)، عقلانیت، سیاست، اخلاق و ... بدهید»، و آنگاه که تعریفی مبتنی بر معارف اسلامی ارائه میدهید، میگویند: «این پذیرفته نیست، چرا که منطق با هیچ یک از قالبهایی که ما تعریف کردهایم، نمیباشد»!
گاهی نامگذاریها، به خاطر ایجاد تغییر در معنا و تحریف یک حقیقت انجام میپذیرد، مثل آن که به "اسلام ناب و اسلام انقلابی"، بگویند: «اسلام بنیادگرا»! واژهها و تعاریفی که برای آنها میدهند، خود یکی از بُرّندهترین سلاحها در جنگ نرم میباشند.
واژۀ بنیادگرایی یا فاندامنتالیسم (به انگلیسی: Fundamentalism )، در سال 1920 و در امریکا ساخته شد تا به ادیان و گروندگان آنها اختصاص داده شود و مقصود از آن را اعتقاد به اجرای تمامی قواعد و قوانین دینی و مذهبی، در تمامی شئون زندگی بیان داشتهاند؛ و البته با ضدتبلیغ، آن را محکوم و منفور مینمایند!
این در حالی است که چه در دین خدا و چه در مکاتب ساختگی بشر، استثنایی در ضرورت اجرای دستورات دینی، مذهبی و مکتبی وجود ندارد، و اگر میگویند: «دین از سیاست، اقتصاد و سایر شئون و تعاملات زندگی جداست»، فقط یک دروغی است که به دینداران القا میکنند!
نه شیطانپرستی فراماسونی که بیشتر دولتها در نظام سلطه به آن گرویدهاند، سیاست، حکومت، اقتصاد، اخلاق، خانواده و ... را از اعتقادات خود جدا کردهاند، و نه در اعتقادات صهیونیستی که امروزه به بازوی اجرایی فراماسون مبدل شده، اعتقادات از مواضع در برابر هرگونه تحرک و تعامل فردی و اجتماعی جدا شده است؛ و این دروغها را فقط به دیگران میگویند.
بنابراین، واژۀ «بنیادگرایی یا فاندامنتالیسم - Fundamentalism» را میتوان به پیروان تمامی مکاتبی چون: فراماسون، صهیونیسم، فمینیسم، اومانیسم و ... نسبت داد، چرا که هر کدام بر این باورند که تمامی تعاریف و قواعد اعتقادی آنها، باید در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی، به اجرا درآید.
اسلام
در اسلام عزیز، چیزی تحت عنوان "بینادگرایی اسلامی" وجود ندارد، چرا که اسلام، دین خداست و اسلام است. قرآن مجید، کلام الله و وحی است که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، آن را به همگان ابلاغ نموده و تمامی معارف، دستورات، احکام، اصول و فروعش نیز بسیار روشن و دقیق، در اختیار همگان قرار دارد.
مسلمانان
اما، گرایشات و مواضع گوناگون مسلمانان را به اصل اسلام نسبت میدهند که به یک معنا درست است و به یک معنا نادرست.
آنجا که مبتنی بر گرایشات و موضع مسلمانان میگویند: «اسلام چنین و چنان است»، تعریف نادرست و البته این تعاریف متعدد و متکثر از اسلام، هدفدار میباشد؛ و آنجا که هر نوع مسلمانی مردمان را به نوعی شناخت از اسلام [هر چند نادرست] نسبت میدهند، تعریفی درست میباشد.
اینجاست که دستهبندیهایی چون: «اسلام ارتجاعی، اسلام بنیادگرا، اسلام انقلابی، اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله، اسلام امریکایی، اسلام انگلیسی و ...»، مطرح میشود و درست هم هست، اما مقصود این نیست که چندین نوع اسلام وجود دارد، بلکه یعنی چندین زاویۀ نگاه و برداشت از اسلام، در تعاریف و گرایشات مسلمانان و حتی دشمنان آنها وجود دارد.
امام خامنهای، در تعریف از امام خمینی رحمة الله علیه، و چگونگی اسلام ایشان فرمودند:
«پروردگار حکیم، آن بنده صالح خود را به گونهای آفریده و پرورش داده بود که بدون کوچکترین احساس حقارت، در مقابل هجوم گردنکشان سیاسی جهان میایستاد و در مقابل سیل تهمتهایی که اصول او را ارتجاعی و بنیادگرایی میخواندند، با افتخار و عزّت کامل، از اسلام ناب دفاع میکرد و به همین دلیل به نماد حقیقی عزت ملی مردم ایران تبدیل شد.» (11/3/1388)
انقلاب و جمهوری اسلامی ایران
بنابراین، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران که امام خمینی رحمة الله علیه بنیانگذار آن بودهاند، نه اسلام ارتجاعی است، نه اسلام بنیادگرا، نه اسلام امریکایی، نه اسلام انگلیسی، نه شرقی و نه غربی، بلکه "اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله» میباشد. البته این اصولِ انقلاب و نظام است، حال مردم و مسئولان تا چه حدّی موفق به تبعیت و اجرای آن در شئون گوناگون زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی، حکومتی، اقتصادی و ... میگردند، امر دیگری میباشد.
بیداری اسلامی
امروزه در ادبیات سیاسی نظام سلطه، نام بیداری اسلامی مسلمانان را "بنیادگرایی اسلامی" گذاشتهاند تا ضمن ارائه تعریف غلط از اسلام، انقلاب، جهاد، صبر و مقاومت و ...،تعریف نادرستتری از "بنیادگرایی" به اذهان عمومی القا کنند و علیه تحول ایجاد شده در جوامع اسلامی، ضد تبلیغ کنند و اسلام هراسی را دامن بزنند. چنان که مسلمانان فلسطین، ایران و لبنان را تروریست، و داعشیها را "بنیادگرا" میخوانند!
بیداری اسلامی، یعنی ملتهای مسلمان که قرنها در خواب غفلت فرو رفته بودند و به استثمار نظامات سلطۀ کفر درآمده بودند، و باور کرده بودند که هیچ ارزش و توانی ندارند، امروزه بیدار شدند و متوجه شدند که سرمایۀ گرانقدری به نام "اسلام" دارند و نیروی قدرتمندی به نام "مسلمانان" میباشند، که در صورت توجه و اهتمام به اسلام و وحدت بین خود، میتوانند و باید مقابل سلطه و ظلم کفار بایستند و سرنوشت دنیوی و اخروی خود را رقم بزنند، و این "بنیادگرایی" نیست:
«امام خامنهای: ... عنصر پنجم، گسترش موج بیداری اسلامی در دنیاست. اینکه متظاهرانه بگویند: ما اسلام را قبول داریم، بنیادگرایی را قبول نداریم، این ناشی از همان سطحینگری و تحلیلهای ناشیانهای است که اینها غالباً از دنیای اسلام داشتند و چوبش را هم خوردهاند. امروز موج بیداری اسلامی یک واقعیت جدّی و یک حقیقت غیرقابل انکار است. امروز مسلمانها احساس میکنند که میتوانند در دنیا، در وضعیت بشر، در سرنوشت خود، اثرگذار باشند. وقتی این احساس در ملتها به یک نقطهی معیّنی برسد، تبلور و تجسّم خواهد یافت و تبدیل به واقعیتها خواهد شد. این را میدانند و از این نگرانند.» (27/12/1380)
مشارکت و همافزایی - پرسش و نشانی پیوند پاسخ، جهت ارسال و انتشار توسط شما؛ متشکریم.
پرسش:
بنیاد گرایی اسلامی به چه معناست و جایگاهش در نظام ایران به چه شکلی است؟
پاسخ (نشانی پیوند):
https://www.x-shobhe.com/theory/11883.html
کلمات کلیدی:
سیاسی اندیشه و مباحث نظری