ایکس – شبهه: چرا دوستان گرامی فکر نکردند که شاید این دسته از آیات و روایات مربوط به حکام جور و ظلم و شیفتگان قدرتی چون اوباما یا فراماسون یا صهیونیسم بینالملل است و زود آن را به ولایت فقیه مرتبط دانسته و دچار شبهه شدهاند؟!
الف – البته که هر کسی حبّ ریاست داشته باشد، هلاک میگردد، چرا که دنیا فانی است؛ لذا نه مالی در آن باقی میماند، نه اولادی و نه ریاستی. همه چیز ذاتاً هالک (نابود شدنی) است، جز او و هر چه برای او باشد و از جمله حکم و حکومت است:
«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (القصص، 88)
ترجمه: و با خدا معبودى ديگر مخوان خدايى جز او نيست جز ذات او همه چيز نابودشونده است فرمان از آن اوست و به سوى او بازگردانيده مىشويد.
ب - حبّ قدرت و ریاست نیز در قیاس با حب مال، حب شهوت، حب اولاد و ...، از شدیدترین محبتهای نفسانی است که در انسان وجود دارد که اگر وجود نداشت، انسانی علاقمند به مقام خلیفة الهی و قرب به مقام محمود نمیگردید، پس این کشش نیز باید مانند سایر کششها کنترل شود تا به امر خدا و در راه خدا باشد، وگرنه هلاک کننده است، به ویژه آن که ریاست دنیوی به جز از راه ظلم به دیگران به دست نمیآید و دوام نمییابد.
ج – پس وقتی بیان گردید «حب ریاست»، یعنی محبتی مستقل و در عرض محبت الهی، نه محبتی در طول محبت الهی و به امر او و برای او. حب مال یا اولاد نیز چنین است.
آیا خداوند متعال (الیعاذ بالله) مسلمانان را امر به تنبلی، سستی، ذلت و بندگی دیگران کرده است یا دعوت به قیام برای قسط، دعوت به اجرای احکام الهی، دعوت به رشد و عزّت، دعوت به نظم در امور و ...، و آیا تحقق این اوامر بدون نظم حکومتی که لازمهاش رهبری است ممکن است؟!
د - آیا دوستان عزیز آیات مربوط به وجوب اجرای احکام فردی و اجتماعی خداوند متعال را نخواندهاند و از خود نپرسیدهاند که بدون استقرار یک حکومت اسلامی که تابع فقه اسلام باشد، چگونه ممکن است که چنین احکامی به اجرا درآید یا دست کم برای اجرایش تلاش شود؟ و آیا نپرسیدهاند که در رأس یک حکومتی مبتنی بر احکام و فقه اسلام، چه شخصیتی به جز یک فقیه میتواند قرار گیرد؟
ﻫ – حب ریاست همان است که حضرت علی علیهالسلام میفرماید: ارزش ریاست و حکومت بر شما برای من از فضولات عطسهی یک بز هم کمتر است. و البته میافزاید: مگر آن که حقی را جاری کنم، جلوی ظلمی را بگیرم و ... – یعنی برای خدا و اجرای احکام خدا باشد.
پس اگر ایشان از حق حکومتی خود دفاع نمود، حکومت کرد و در همین راستا نیز ترور شد و به شهادت رسید، «حب الله» است و نه «حب ریاست».
و - در زمان امام علی، امام حسن، امام حسین و سایر ائمه علیهمالسلام نیز شایع میکردند که آنها حب ریاست دارند، وگرنه چرا حکومت را به جباران نمیسپارند و بروند یک گوشهای به عبادت بنشینند؟!
آیا یازده امام معصوم (ع) برای خداپرستی یا احکام طهارت مورد غضب حکام قرار گرفته و ترور شدند؟ یا آن که همیشه برای حکومت ظلم خطر و تهدید قلمداد میشدند؟! آیا این حبّ ریاست است؟!
حبّ مال هم بد و محکوم به هلاکت و فناست. حال آیا دزد میتواند بگوید که بگذار اموالت را ببریم و یا اصلاً خودت دو دستی تقدیم کن و اگر در حفظ آن بکوشی یا از آن دفاع کنی، معلوم است که حبّ مال داری؟! این منطق ظالمین، دزدان و جباران است، نه منطق الهی و عقلانی.
ز – اجتهاد، فقاهت، قضاوت یک تکلیف است و نه یک مقام که مجتهد حبّی به آن داشته باشد و یا نداشته باشد و اگر حبّی نفسانی داشته باشد که به صورت خودکار از صیانت نفس، حفاظت دین، اطاعت امر مولا و عدالت که از شرایط اجتهاد، امامت و قضاوت است ساقط میگردد. حتی نمیتواند امام جماعت باشد، چه رسد به امام امت.
ولایت فقیه نیز ریاست دنیوی نیست. یک تکلیف الهی است که به اهلش واجب میگردد. همه فقها مکلف هستند که برای استقرار نظام حکومت الهی به پا خیزند و انجام تکلیف کنند. اما رهبری همگان ممکن و مفید به فایده نیست. لذا در یک ساختار حکومتی، عدهای کارشناس (فقیه) جمع میشوند و از بین فقهای موظف یکی را که دارای شرایط مناسبتری هست میشناسند و از آن پس انجام این امر بر آن فقیه تکلیف و واجب میشود. چه خودش مایل باشد یا نباشد و اگر نپذیرد در پیشگاه الهی مسئول و مأخوذ خواهد بود.
آیا به خاطر نداریم که در آن مجلس خبرگان، بیشترین مخالفت با این تکلیف از سوی شخص آیت الله خامنهای صورت گرفت و دست آخر آیت الله حائری به ایشان گفت: پس از این نتیجهگیری این دیگر یک تکلیف است؟ و آیا خود ایشان مکرر نفرمود: نمیخواستم بپذیرم، ولی حال که تکلیف شد، با قوت اتخاذ میکنم و از آن دفاع میکنم؟
پس اولاً حب ریاست هلاک کننده است – ثانیاً مصداق آن حکام ظلم و جور هستند نه ائمه علیهمالسلام و در همان امتداد ولی فقیه – ثالیاً قیام برای استقرار نظام اسلامی و اجرای احکام بر همگان واجب است – رابعاً اجرای احکام الهی بدون برخورداری از حکومت اسلامی و مبتنی بر فقه اسلام ممکن نیست – خامساً رأس حکومت فقاهتی باید یک فقیه باشد – سادساً ولایت فقیه ریاست نیست، یک تکلیف است و شخص ولی فقیه نیز به زحمت میافتد نه این که به ریاستی میرسد.
کلمات کلیدی:
سیاسی امام صادق