ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: لابد انتظار ندارید که یک کتاب تاریخ چند جلدی در خصوص "علل عقب ماندگی ایران"، آن هم به صورت مشروح و مستند تألیف کنیم و آن را در یک ایمیل ایفاد نماییم. پس فقط به کلیاتی از عواملی که در این کشور رخ داده اشاره میشود و تعیین مصادیق آن در ادوار مختلف، بر عهدهی هر پژوهشگر علاقمندی است.
*- علل رشد و توسعه و یا انحطاط، ارتجاع و عقبماندگی ملتها (کشورها)، یک یا دو عامل نیست که بتوان آن را در دو یا سه تیتر بیان داشت و چند سند نیز برای آن ارائه داد، حتی به ده یا صد عامل نیز محدود نمیگردد؛ هر چند که در دستهبندی موضوعی، میتوان به شاخصهای محدودتر کلی تقسیم نمود.
*- به ویژه اگر ملتها بزرگ باشند - از قدمت تاریخی طولانیتری برخوردار باشند - وسعت ارضی آنها گسترده باشد – از جغرافیای سیاسی حساسی برخوردار باشند – منابع طبیعی آنها بسیار باشد – منابع زیر زمینی غنی داشته باشند ...، و مهمتر آن که از "فرهنگ غنی و ویژهای" برخوردار باشند، علل و عوامل رشد، توسعه و یا هبوط و عقبماندگی آنها از تعدد موضوع بیشتری برخوردار خواهد بود.
کشور و ملت ایران، از تمامی ویژگیهای مذکور، آن هم در حد بسیار بالا برخوردار بوده و هست.
الف – اگر چه همیشه دولتها و حکومتها به عنوان عامل اصلی رشد یا انحطاط تمدنها مطرح میشوند، اما تردیدی نیست که "ملت"ها اگر نقش بیشتری نداشته باشند، نقش کمتری نیز ایفاد نمیکنند، چرا که همان حکومتها و دولتها را نیز ملتها قدرت میبخشند؛ حال یا خود انتخاب میکنند، یا به حکومتشان رضایت میدهند، یا دست کم علیه آنها قیام نمیکنند ... . و همینطور در رشد علمی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ...، ملتها (مردم) نقشآفرین هستند.
ب – در هر حال "دولت" (حکومتها) و مردم هستند که سرنوشت خودشان را رقم میزنند. وقتی حکامی جاهل، خودخواه، دیکتاتور، آقازاده (ولیعهدی)، خوشگذران، خودفروخته و ... سر کار بیایند و ملتها نیز در خواب غفلت اختیاری یا تحمیلی فرو رفته باشند، جامعه رشد نکرده و به عقب بر میگردد – [چون در جا زدن وجود ندارد، یا رشد است یا عقبگرد].
ج – این شرایط، فرصت را برای دشمنان طماع مناسب و زمینه را برای نفوذ و سیطرهی آنها مساعد میگرداند و عوامل خارجی، از نفوذ، حمله نظامی، توطئه، سلطهی اقتصادی، سلطه سیاسی ... و بالاخره تغییر فرهنگ [در تمامی عرصههای فردی و اجتماعی] برای دوام سلطه، مزید بر علت میشوند.
د – در چنین شرایطی، خودباختگان "فرهنگی – سیاسی" تحت عناوین متفاوتی چون: روشنفکران، مصلحان، دگر اندیشان، طرفداران دموکراسی، غربزدهها و ... از یک سو و مفسدان اقتصادی تحت عناوینی چون: سرمایهداران، نبوغهای اقتصادی، کارشناسان اقتصادی و ... از سوی دیگر به میدان آمده و با گسترش فسادهای فرهنگی، اداری و اقتصادی، تیشه به ریشه یک ملت و تمامی سرمایههای مادی و معنوی آنها میزنند.
رشد و توسعه:
در مباحث و مطالب پیشین تشریح شد که در واقع فرق است بین "توسعه" با "رشد" – اگر چه برخی بر اساس ناآگاهی و برخی دیگر از روی عمد، سعی دارند مانند سایر محورهای فرهنگساز، بدلسازی کنند.
هر زمان که واژهی فرهنگساز و تکاملبخش "رشد" حذف شد و جایش را به "توسعه" داد و گفته شد که «توسعه – Development » تمامی معانی دیگری چون پیشرفت، رشد و ... را نیز در بر دارد، نگاه صد در صد مادی میشود و توسعهی سیاسی – توسعه فرهنگی – توسعه اقتصادی – توسعه صنعتی و ...، جایگزین رشد سیاسی – رشد فرهنگی – رشد اقتصادی – رشد صنعتی و ... میگردد.
در چنین نگاه و فرهنگی، ملاک و محک جهت سنجش پیشرفت یا انحاط یک ملت نیز، فقط "توسعه" میباشد، آن هم صرفاً توسعهی "مادی" که جنبه اقتصادی دارد. و به تعبیر دیگری تمامی شاخصهای "کیفی" حذف شده و جای خود را به شاخصهای "کمّی" میدهد.
در چنین فضایی، ملتها اگر رشد و پیشرفت هم داشته باشند، باز هم خود را عقبافتاده و عقبافتادهتر میبینند و دیگران اگر عقبگرد و انحطاط نیز داشته باشند را "توسعه یافتهتر" میبینند و بالتبع در خود احساس حقارت میکنند. دشمنان نیز از این تحقیر خود تحمیل شده، برای استعمار و استثمار بیشتر، نهایت بهره را میبرند.
اما اگر در کنار جدول "توسعه"، جدول "رشد" را نیز ترسیم مطالعه کنند، قضاوتشان نسبت به خود و دیگران متفاوت میشود.
نتایج:
حکومت - خود کامگی حکام – خود فروختگی حکام – تشتت میان حکام – ترس و وحشت حکام از دشمنان خارجی – نفهمیدن معنا و نقش "عزّت" و بالتبع نقطه مقابلش که "ذلت" است – نادانی– هدف قرار دادن منافع شخصی یا حزبی (گروهی) در بهرهوری از سرمایههای معنوی و مادی کشور و ملت – ضعف برنامهریزی – سوء مدیریت – خودزنی و ...؛ از عوامل اصلی انحطاط تمدن یک ملت و نیز عقبافتادگی آنها توسط حکومت میشود، که البته زمینهساز استعمار و استثمار و سلطه بیگانه نیز بوده و خواهد بود.
مردم – جمع نشدن حول یک محور (وحدت) – بیبصیرتی (به ویژه در انتخاب یا تحلیل آن چه در کشور یا جهان واقع میشود) – بیتوجهی به فرهنگ اصیل خود – غیر پرستی یا به تعبیر امروزی غربزدگی – نان به نرخ روز خوردن – بیغیرتی – تنبلی – سطحی نگری در هر امری، از دین و سیاست گرفته تا تولید – جهانبینی شکمی و زیر شکمی – ایدئولوژی من درآوردی و گاه خرافاتی و اغلب وارداتی – بینظمی – فرار و دور زدنِ قانون – عادت به رشوه و ربا و ...، از عوامل اصلی انحطاط تمدن یک ملت و نیز عقبافتادگی آنها توسط حکومت میشود.
*- حال با این ملاکها و شاخصها، میشود ادوار متفاوت تاریخی را به لحاظ حکومت و ملت، مورد مطالعه قرار داد. مثل دورهی صفویه و هر کدام از پادشاهان، دوره قاجاریه و هر کدام از سلاطین، دوره پهلوی اول، دوره پهلوی دوم و بالاخره ادوار متفاوت تاریخ کوتاه انقلاب. مثل: دوره اول انقلاب و دولت بازرگان – دوره شکلگیری رسمی دولت و مجلس و ریاست جمهوری بنی صدر – دورهی کوتاه رجایی و باهنر که با ترور به پایان رسید – دوره ریاست جمهوری آیت الله خامنهای و صدارت آقای میر حسین موسوی – دوره آقای هاشمی – دوره آقای خاتمی – دوره آقای احمدی نژاد و اکنون که دوره آقای روحانی است.
علل اصلی "رشد" – "توسعه" – "پیشرفت" و یا عقبگرد و انحطاط فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، علمی، صنعتی، کشاورزی، تولید، صادرات، واردات، روابط بینالملل، عزت و ذلت، تثبیت استقلال و یا با بحران مواجه کردن آن، دشمن شناسی، تعاملات داخلی و بینالمللی ... و بالاخره دستآوردها در هر دوره و هر موضوعی، کاملاً مشهود است و از همه مهمتر، نقش "مردم".
- تعداد بازدید : 4015
- 1 دی 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی