بسمه تعالی
«بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلىَ الَّذِينَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ»
سلام و درود خدا بر رسول اکرمش و اهل بیت عصمت و طهارت و ارواح طیبهی شهداء و ولی امر مسلمین و امت مسلمان، ولایی و شهید پرور.
آقای کدیور
نامهی از هر لحاظ گشاده و نیز طویل شما به آقای هاشمی رفسنجانی مطالعه شد. هر چند که این نامهی شعاری و به اصطلاح ژورنالیستی به هیچ وجه ارزش پاسخ نداشت، اما جوابیه ذیل از دو جهت تدوین و ایفاد میگردد:
جهت اول آن که نوشتهاید مخاطب اصلی مرقومه شما مردم هستند! و مخاطب صوری شما (آقای هاشمی) دیگر در مقام و جایگاهی نیست که بتواند از سوی مردم پاسخ دهد. و جهت دوم آن که به گمان باطل خود انواع و اقسام شبهات را ایجاد و فرافکنی کردهاید و پاسخ یا بهتر بگوییم تبیین برخی از آنها لازم بود. و گرنه مردم در این سی سال نامههای بسیاری از مخالفین انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه از سوی بزرگتر از شماهایی چون: جیمی کارتر، جرج بوش، اوباما، نتانیاهو ... و یا اذناب داخلی آنها دریافت نموده بودند، اما پاسخشان را در عمل و ثبات قدم در ایمان به اسلام ناب محمدی (ص) و دفاع از اساس نظام جمهوری اسلامی ایران، ولایت فقیه، حیثیت و شرف ملی و تمامیت ارضی ایران دادند. پاسخهای قاطعی که در تاریخ ثبت شد و به هیچ وجه قابل انکار نخواهد بود.
به اهانتهایی که به مخاطب صوری خود، آقای هاشمی رفسنجانی کردهاید نیز کاری نداریم، که از یک سو ایشان را از ارکان این نظام خواندید و از سوی دیگر مقصرش دانستید و از سوی دیگر حتی مواضع شما پسندش را «نیم نگاه به مردم و مطالباتشان» فلمداد نمودید و ارزش یک نگاه تمام را نیز برایش قایل نشدید! و چقدر ایشان باید متأسف باشند که شما ایشان را با امثال آقای دستغیب در یک سطح دانستید. در هر حال ایشان مرد با کیاستی بود و بعید است که آن قدر تنزل نموده باشد که نفهمد شما به بهانهی تعریف، چقدر ایشان را تحقیر و تخفیف نمودید.
نوشته بودید که جای طرح نامه مجلس خبرگان بود و چون مجلس خبرگان به وظایفش عمل نمیکند آن را به صورت سرگشاده منتشر نمودید و دلیل را بسته شدن برخی از احزابی که پیدایششان نیز در دورههای تک تازی به خاطر ایجاد فتنه و براندازی بود، یا توقیف و فیلترینگ رسانههای وابسته که بلندگوی آمال غرب هستند، یا بازداشت جاسوسان که از نظر شما فعالان سیاسی میباشند و یا آشوب گران مزدور که به حسب قرارداد جان و مال مردم را به آتش کشیدند، و مراجع تقلید که لابد منظورتان امثال منتظری و صانعی معلوم الحال است بر شمردید! خوب، چه کنیم که شما هنوز نفهمیدید که مجلس خبرگان جایگاه حمایت و حفظ اصل «ولایت فقیه» است و نه کانون فتنه و لجستیک فتنهگران وابسته یا اتاق فکر برای براندازی نظام؟! اگر چنین نکردند، متهم شوند که وظایفشان را انجام ندادهاند!
نوشته بودید: «تنها راهی که باقی می ماند این است که در تبعید، نامهی سرگشاده نوشت، نامهای که جز در فضای مجازی خارج از ایران امکان انتشار ندارد»!
شما و امثال شما که الحمدلله در داخل هر چه میخواستید گفتید و میگویید و کسی هم با امثال شما کاری ندارد. بلکه عرصه تنگ آمد و یا از به دست آمدن برخی اسناد و یا محاکمه و اثبات جرم فرار را بر قرار ترجیح دادید و هم چون اسلاف خود، در آن جا در عین حال که کیفتان کوک است، ندای غربت و مظلومیت سر میدهید. این جملهی شما ما را به یاد ترانههای خوانندههای آن سوی آبی راجع به ایران، وطن، غربت و ... میاندازد!
راستی حالا چه کسی شما را به کجا تبعید نمود؟ بیابانهای خشک مرز پاکستان ، روستاهای دور افتادهی افغانستان، یا لندن یا نیویورک (؟!) عجب تبعید گاهی! به راستی این انقلاب اسلامی چقدر به نفع ضد انقلاب تمام شد که قدرش را نمیدانند. درهای بستهی زندگی در آمریکا و اروپا را به رویشان باز کرد تا به بزرگترین آمال خود و اوج تکامل متصور خود برسند!
آیا تا به حال به سفارتهای سوئیس، انگلیس و آلمان و فرانسه در تهران مراجعه کردهاید و یا آن که ویزا و اقامت شما را توسط پیک در منزل تحویل دادند؟! آیا میدانید که چقدر اتباع ایرانی مقیم خارج، دانشجو، تاجر، صنعتگر، بیمار، والدین دور از فرزند و ...، در صف اخذ ویزا میایستند و چقدر به آنها اهانت میشود و در آخر نیز موفق به کسب ویزا نمیگردند؟! اما جالب است که همهی مخالفان نظام، به نیویورک، لندن، پاریس، هامبورگ، ژنو و ... تبعید میگردند و آن لیبرالهای دمکرات مآب و مدافعین حقوق بشر نیز با آغوش باز آنها را میپذیرند.
خوب شما که از آن تبعید گاه نامه مینویسید، لازم نیست راجع به ما هفتاد و چند میلیون که حکومتی بر اساس اسلام و به رأی خود تشکیل داده و در وطن مستقل و آزاد خود زندگی میکنیم حرف بزنید، کمی از احوال سیاسی انگلیس بگویید، وضعیت پوند چه طور است؟ از فراماسون چه خبر؟ از اوباما، CIA و آخرین دسیسههایشان چه خبر؟! یا اگر اطلاعی ندارید، از وضعیت و حال و احوال خودتان بنویسید که حتماً خوب است؟ به طور قطع آن جا دیگر در فشار و اختناق نیستید. چرا که هر چه بر علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه بگویید، یک امتیاز است و با آمریکا و انگلیس و اسرائیل هم که شما کاری ندارید تا کمی اختناق آن محیط را هم تجربه کنید. إن شاء الله مشکل اقامت، تمدید، پناهندگی، اجارهی مکان و ... نیز ندارید و همه فراهم و تضمین شده است. البته نه این که خدایی ناکرده دولت آنجا از شما حمایت میکند. به طور قطع شما اصلاً اهل این لقمههای حرام و دریوزگی نیستید، بلکه لابد سایر انقلابیون د رتبعید و مقیم کشورهای اروپایی با درآمدهای ناشی از زور بازو و عرق جبین، شما را نیز تحت پوشش حمایتی خود قرار دادهاند. راستی آیا حقوقتان کافی هست؟ اگر مشکلی است بفرمایید. البته نابرده رنج، گنج میسر نمیشود و خارجیها هم مثل ما دل رحم و دست و دل باز نیستند و به کسی بدون منعفت چیزی نمیدهند. لذا اگر کمی بیشتر تلاش کنید، مثلاً چند نامهی دیگر هم بنویسید، وضع بهتر هم میشود و شاید مثل مهاجرانی یا برخی دیگر شما را نیز بیشتر تحویل بگیرند و این توفیق را به شما ارزانی دارند که در سال چند دقیقهای نیز آکتور CNN، VOA ، BBC و یا شبکههای دست دوم و سوم بشوید. بگذریم. خوش بگذرد. ما که بخیل نیستیم. بالاخره از قدیم گفتهاند که هر کسی به اصلش بر میگردد.
به راستی شنیدهایم که پس از خروج از محیط اختناق، توانستهاید در غربت به رشد علمی نیز برسید و مجلهی «اشپیگل» آلمان به شما لقب «آیت الله» داده است؟! اگر واقعیت دارد، یک موقع باورتان نشود، آنجا هیچ حوزهی علمیه و جامعهی مدرسینی وجود ندارد و این القاب برای ... کردن است.
نوشته بودید در سال 1368 به بازنویسی قانون اساسی به دلیل ورود ولایت مطلقه رأی منفی دادهاید و اساساً منتقد ولایت سیاسی فقیه در همهی انواع آن هستید. این دیگر نوبر است! در میان علمای شیعه، هیچ عالمی یافت نشده بود که منکر ولایت سیاسی فقیه در همهی انواع آن شود. البته هیچ عالمی. گویا شما هم میخواهید مثل صانعی حرف نو بزنید. خوب چه میشود کرد، شاید این هم مثل شعر نو مد شده است و ما مرتجعین غافلیم.
البته باید اذعان داشت که شاید تنها کار منطقیای که در عمرتان انجام دادهاید همین بوده است و ما نیز خوشحالیم که امثال شما از اول با ولایت فقیه مخالف بوده و رأی ندادید. ولی ناگفته نماند که این تصمیم زیاد هم متکی به هوش و استعداد شما نبود، بلکه به رغم تلبس به لباس روحانیت و اهل علم و ایمان، توفیق آن را نداشتید. در زمان پیامبر اکرم (ص) نیز خیلیها گمان کردند که عدم همراهیشان با پیامبر (ص) از زرنگی خودشان است، اما خدا فرمود: چنین نیست، بلکه من کراهت داشتم که آنها همراه تو شوند:
«وَ لَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَ لَاكِن كَرِهَ اللَّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَعِدِينَ» (توبه - 46)
ترجمه: و اگر بيرون آمدن (با تو برای جهاد) را اراده كرده بودند به تحقيق ساز و برگى براى آن آماده مىكردند (و برای فرار به بهانههای متفاوت متوسل نمیشدند) و ليكن خدا بر انگيختن آنها را نپسنديد و بازشان داشت و [به آنها] گفته شد (شما نیز) با نشستگان بنشينيد.
البته عین آیه و ترجمه برای این تقریر شد که شما قرائت جدید نفرمایید. در پاسخ با شما هیچ بحث فقهی یا استدلالی در خصوص «ولایت فقیه» یا «ولایت مطلقه فقیه» نداریم، چون مستلزم سابقهی اگر چه کم، از مبانی فقه و اصول میباشد که معلوم بوده و هست که شما به علت ورود سریع به عالم سیاست، قدرت، تحزب و ...، فرصتی برای طلبگی، تعلم و مطالعه نداشتید و فقط توانستید لباسی بپوشید. اما فقط یک سؤال را مطرح میکنیم: شما که با ولایت سیاسی فقیه در همهی انواع آن مخالفید، با ولایت سیاسی چه کسی موافقید؟! آیا جامعهی اسلامی که حکومتش غیر اسلامی باشد و یا حکومت اسلامی که ولایتش به دست غیر فقیه باشد، همان اسلام آمریکایی نیست؟!
در فراز بعدی، به گمان عوام فریبی، با تمسک به روش «قرائت جدید»ی بسیار عوامانهی خودتان، به چند حدیث در توجیه و ضرورت استیضاح «رهبری» استناد نمودید. راجع به آن احادیث که همگی معتبر و محترم هستند و نیز تفسیر و تأویل به رأی و سوء استفادهی تبلیغاتی شما هیچ نمیگوییم، که این خود نوعی حرفه است. چرا که اگر قرار بود صادقانه بخوانید و بفهمید، در طی دوران طلبگی و پس از آن این کار را میکردید. آن موقع که در مهد علم و به ویژه علوم اسلامی بودید، این توفیق و بصیرت حاصل نشد، و به یقین در موضع و جایگاهتان در تبعید (لندن و ...)، به نحو احسن حاصل نخواهد شد. اما توجه شما را که مدعی مقام اهل علم و سیاست هستید و خود را انقلابی هم میخوانید! به چند آیهی کریمه از قرآن مجید جلب میکنیم، که هر طور قرائت کنید، باز همان معنا را میدهد:
«وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً» (النساء61)
ترجمه (المیزان): وقتى به ايشان گفته مىشود به سوى حكمى كه خدا در كتابش نازل كرده- و حاكمى كه نشانىهايش را در آن كتاب بيان نموده- بياييد، و به آن حكم گردن نهيد، منافقين را مىبينى كه نمىگذارند اين سخن اثر خود را بكند، و با تمام نيرو مردم را از آمدن به نزد تو باز مىدارند.
«لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ» (التوبه -47)
ترجمه (المیزان): (آنان که به بهانههای مختلف با تو همراه نشدند) اگر با شما بيرون شده بودند در كارتان جز فساد نمىافزودند و ميان شما اراجيف انتشار داده فتنهجويى مىكردند و (چون) در ميان شما زود باوران (نيز) بودند (در نتيجه تحت تاثير اراجيف آنان قرار مىگرفتند) و خدا ستمكاران را خوب مىشناسد.
«لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ» (التوبه - 48)
ترجمه (المیزان): قبلاً هم فتنه جويى كرده بودند و كارها را بر تو آشفته مىساختند تا آن كه حق بيامد و امر خدا (بر نقشههاى شيطانى آنان) با وجودى كه ايشان كراهت داشتند غلبه كرد.
«وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمينَ» (البقره - 193)
ترجمه (المیزان): و با ايشان كارزار كنيد تا به كلى فتنه ريشهكن شود و دين تنها براى خدا شود و اگر به كلى دست از جنگ برداشتند ديگر هيچ دشمنى و خصومتى نيست مگر عليه ستمكاران.
در فرازی دیگر چقدر ابلهانه به طول مدت ولایت مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله العظمی خامنهای (دام ظلهالعالی) اعتراض کردهاید و میانگین آن را در قرون اخیر بیسابقه دانستهاید! چون این اعتراض هیچ مبنای قانونی، فقهی، عقلی، علمی و حتی شعوری ندارد، نقد و پاسخی نیز نمیدهیم، ولی همین قدر اشاره میکنیم که معلوم است خیلی دردتان آمده است. اما این نگرانی شما نه تنها در پنج اخیر، بلکه در کل تاریخ بیسابقه نیست. زمان پیامبر اکرم (ص) نیز دشمنان پس از آن که از جنگهای تحمیلی و فتنههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و نیز جوسازی و تهمت و شایعه و سایر ترفندهای خود ناامید شده بودند، به خود وعده و دلخوشی میدادند که بالاخره از دنیا خواهد رفت و وارثی ندارد. اما سورهی کوثر و تحقق آن بر دهانشان کوفت.
امثال شما راجع به حضرت امام خمینی (ره) نیز همین حرفها را میزدند. آنها نیز پس از ناامیدی از حکومت نظامیها شاه، طرحهای کودتا، ایجاد جنگهای داخلی، تحمیل جنگ هشت ساله، تحریمهای اقتصادی، ترورهای منافقین، فتنههای اذناب داخلی و حتی خیانت نفوذیهای خود فروش حتی در جایگاه ریاست جمهوری، انفجار حزب جمهوری و به شهادت رساندن 72 تن و در رأسش سید مظلوم بهشتی، گفتند: مانعی نیست. امام پیر و سالخورده شده است، به زودی از دنیا میرود و پس از او دیگر هیچ کس نمیتواند جای او را بگیرد و ضمام امور مسلمین را در دست گرفته و حکومت اسلامی را اداره کند! آن وقت ما وارد صحنه شده و همهی قدرت را در دست میگیریم. اما دیدیم که خداوند متعال باز نعمتی دیگر از کوثر بیکرانش افاضه کرد و آروزها و نقشههای شوم را نقش بر آب نمود.
به یاد داریم که حضرت امام خمینی (ره) به علت بیماری و سپس فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، از هر گونه ملاقاتی خود داری فرمودند. رسانههای بیگانه و اذناب داخلی خیلی خوشحال شدند و مکرر اعلام کردند که امام از دنیا رفته است. اما پس از مدتی حضرت امام (ره) دیدار عمومی نمود و بدین مضمون فرمود: «میگویند: خمینی مرده است. با مردن من چیزی نمیشود، بروید دعا کنید خدا بمیرد».
خلاصه شما هم منتظر نباشید، تا خدا هست، همین منوال هست و هر روز اسلام ناب محمدی (ص) و اسلام ولایی شکوفاتر و قدرتمندتر میگردد، تا به ظهور حضرت برسد «ولو کره المشرکون – اگر چه مشرکین را خوش نیاید».
و در خاتمه اشاره میکنیم که نوشتهاید: اگر مرحوم آیت الله خمینی چنین نظری داشتهاند، این خطای محض بوده است ... پس از انقلاب دو خطای بزرگ اتفاق افتاد: یکی ورود ولایت فقیه به قانون اساسی بود ...».
نمیدانیم امید داشته باشیم که این سخنان نغز را در صحت و سلامت عقل و ذهن گفته باشید و احیاناً از آزادیهای محیطی لندن و روانگردانها و ... استفاده نکرده باشید، یا امید داشته باشیم که این افاضات دست کم در حال عادی و سلامت بیان نشده باشد؟!
راستش بسیار مایلیم تا پاسخ این فراز را بدهیم، اما میترسیم که همین گویایی آن مبنی بر مواضع شما نسبت به اسلام ناب، انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی ایران، قانون اساسی، ولایت فقیه، امام خمینی (ره) و ...، خدشهدار گردد. لذا فقط با تمسک به امام سجاد علیهالسلام خدا را شکر میکنیم که دشمنان ما را از احمقها قرار داد.
جا داشت شما حرف دلتان را بیان داشته و بنویسید: خطا این بود که مردم بیدار شدند، به اسلام رو آوردند، حکومت شاه را ساقط کردند، پنچهی سلطهی آمریکا را قطع کردند، انقلاب کرده و جمهوری اسلامی ایران را مستقر نمودند. و گرنه پس از لبیک همهی مردم، از آیات عظام، علمای اعلام، اساتید گرام گرفته تا اقشار متفاوت مردم، معلوم است که نظام اسلامی جایگزین نظام طاغوت میگردد و بدیهی است که ولایت در یک نظام اسلامی با فقه، فقاهت و فقیه است، نه احیاناً با فارغ التحصیلان آکسفورد یا آموزش دیدگان و در آب نمک خواباندگان سیا و موساد!
ما بقی مطالبی که افاضه نمودید، همان سخنان سخیفی است که در اغلب سایتها و شبنامههای نهضت آزادی، سازمان منافقین، سخنان بنیصدر، مهاجرانی و سایر فراریان و مصاحبهکنندگان با رسانههای غربی و صهیونیستی نیز مکرر بیان شده است. و خود گویند و خود خندند ...!
در نیویورک یا لندن و ... خوش بگذرد. مراقب باشید پس از پایان تاریخ مصرف، به اردوگاههای کشورهای عربی یا ... تبعید نگردید.
- تعداد بازدید : 1953
- 11 مهر 1389
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی