ایکس – شبهه: چقدر خوب، مفید و لازم است که انسان به هنگام مطالعه، از کنار هر مطلبی به سادگی نگذرد و حتی اگر قرآن کریم را تلاوت کرد، به این فکر فرو رود که خداوند علیم و حکیم است، قرآن را نیز به عنوان آخرین کتاب برای هدایت بشر ارسال نموده است و در آن قصص بسیاری بیان داشته و به تاریخ گذشتگان اشاره نموده است، در حالی که نه قرآن کتاب قصه است و نه خدا قصه گو. پس باید بفهیم و بدانیم که چه حکمتی داشته و چه تأثیری در هدایت حال و آیندگان دارد؟
خداوند متعال خود در کلام وحی مکرر به دلایل بیان قصص و تاریخ گذشتگان تصریح نموده است که از جمله آنها برخورداری از غلم و مصون ماندن از عواقب شوم جهل و غفلت، آشنایی با حقایق، توجه به حکمتها، تفکر، عبرت، هدایت و رحمت میباشد، که هر کدام دامنهی وسیع و تأثیرات فراوانی در ساختار فعلی و آینده دارد. چنان چه میفرماید:
«إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (آلعمران، 61)
ترجمه: آرى، داستان (تاریخ) درست [مسيح] همين است و معبودى جز خدا نيست و خداست كه در واقع همان شكستناپذير (یا نفوذ ناپذیر) حكيم است.
«... فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ« (الأعراف، 176)
ترجمه: پس قصه ها (تواریخ اقوام و گذشتگان) را برای آنان بازگویی کن، باشد که تفکر کنند.
«لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»
ترجمه: به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى است، (این قصههای تاریخ که در کلام وحی بیان شده است) سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد، بلكه تصديق آنچه [از كتابهايى] است كه پيش از آن بوده و روشنگر هر چيز است و براى مردمى كه ايمان مىآورند رهنمود و رحمتى است.
البته چنان چه بیان گردید، حکمت، تفکر، عبرت، رحمت و هدایت یک بُعد ندارد که بتوان بدان اشاره نموده و بیان داشت که حکمت و اثر بیان این قصه تاریخی همین بوده و بس. اما ذیلاً به دو حکمت و نکته مهم اشاره میگردد.
الف – نقش تاریخ در ساختار فعلی و آینده جوامع:
متأسفانه باید اذعان داشت که کفار و مستکبرین (در رأسش امریکا و صهیونیسم بینالملل) بیش از مسلمانانی که قرآن در اختیار دارند، به اهمیت و نقش تاریخ گذشتگان در ساختار فعلی و آینده جوامع و حتی عرصه سیاست و حکومت پیبردهاند، لذا نه تنها به بازشناسی، ثبت و انتشار تاریخ گذشتگان اهتمام بسیار جدی و غیر قابل توصیفی دارند، بلکه هر کجا که تاریخ به نفع اهداف و برنامههایشان نباشد، به تحریف و القای تاریخ دروغین پافشاری و اصرار دارند.
در محیط دانشگاهی امریکا این اصطلاح معروف است: «سؤال و پاسخ قابل قبولی که هم طراح سؤال، هم دانشجوی پاسخ دهنده و هم مصحح میداند که دروغ است، تاریخ کشف امریکا و حضور سرخ پوستان است».
امروزه اندیشمندان پست مدرن (که تاریخ گذشته را به نفع اهداف خود نمیبینند) میگویند: «ما مجبور نیستیم تاریخ را آن گونه که بوده و به ثبت رسیده قبول کنیم، بلکه میتوانیم آن طور که مایلیم ترسیم و تقریر کنیم». (فوکو – دیرینهشناسی)
امروزه همگان میدانند که بهانهی اشغال سرزمین فلسطین، تقریر، تبلیغ و تحیمل یک دروغ تاریخی به نام «هلوکاست» است که زمان زیادی نیز از آن نمیگذرد و شناخت واقعیتهای آن دشوار نیست.
نقش این تاریخ دروغین در ساختار فعلی آن قدر مؤثر و بنیادین است که در تمامی کشورهای اروپایی و مدعی آزادی علم، بیان و قلم، تحقیق در مورد هلوکاست و یا کمترین اظهار نظر مخالف آن چه دیکته شده است، مجازات نقدی، زندان و محرومیت از حقوق اجتماعی دارد.
آیا تمامی تحریفاتی که در ادیان الهی به وجود آمده و جماعت بسیاری را به گمراهی کشانده، به خاطر تحریف تاریخ نمیباشد؟ یک تاریخ می گوید که عیسی (ع) ادعای خدایی کرد! یک تاریخ به زبان وحی میگوید: او به قومش فرمود: «قَالَ إِنِّي عَبْدُاللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا - به درستی که من بنده الله هستم و به من کتاب داده شده و نبی گردیدهام».
چقدر تفاوت است بین این دو دیدگاه و آثار آن و چقدر تأثیر دارد تفکر در یافتن حقایق؟ آیا غیر از این است که دینزدایی در غرب و رواج بیدینی یا همان شیطانپرستی (به ویژه پس از رنسانس)، به خاطر همین اعتقادات خرافی و جهالتهای کلیسایی بود که حکومتهای به اصطلاح لائیسم یا سکولار را بر قدرت رساند؟
آیا امروز، ایجاد اختلافات قومی، اعتقادی، سیاسی، فرقهای و ...، با بیان و نیز تحریف تاریخ صورت نمیپذیرد؟
این تأثیر تاریخ است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به تاریخ گذشتگان چنان آگاهم که گویی در زمان آنها با آنان زندگی کردهام.
ب – نقش تاریخ در ساختار اشخاص:
بشر در هر امر و حالتی نیاز به الگویی کامل دارد و شاید بتوان اذعان داشت که یکی از سختترین مسئولیتها و شدیدترین مصائب انبیا و اولیای الهی (در مقام انسان کامل و خلیفة الله)، زندگی حالتها و شرایط گوناگون مردم است، تا در هر حالت و شرایطی الگویی کامل داشته باشند.
به عنوان مثال: اگر امروز بیش از دو میلیارد بت پرست وجود دارد، تاریخ حضرت ابراهیم (ع) و بت شکنیاش آموزنده است، اگر مردمان و به ویژه جوانان امروز گرفتار عرضه بدن و دعوت به شهوترانی حرام هستند، قصه یوسف (ع) عبرت است، اگر فراعنه با ادعای روبیت (ابرقدرتی) حکمرانی میکنند، قصه فرعون پاسخگوست، اگر انسان با حسادت و توطئههای ناشی از حسادت نزدیکان مواجه است، قصه برادران یوسف (ع) عبرت آموز است، اگر ثروت اندوزی هدف است، قصه قارون را بخوانند، اگر به دنبال علل و شرایط لازم برای رشد میگردند، قصه حضرات موسی و عبد صالح (خضر) علیهما السلام را بخوانند، اگر گرفتار سیاسیکاریهای احزاب و اقوام و جنگها هستند، قصه احزاب گویاست، اگر دچار تهمت و افتراهای گوناگون - حتی ناموسی - شدند، قصه ایوب و نیز همسر پیامبر اکرم (ص) راهنماست، اگر با بهانههای بی منطق برای اثبات و پذیرش حق مواجه شدند، در قصههای بنیاسرائیل تأمل کنند، و اگر با گوساله پرستی و دعوت به آن مواجه شدند (که امروزه بیشتر شایع است)، قصهی غیبت چهل روزه حضرت موسی (ع) و گوساله پرست شدن قومش در حالی که هارون نبی در میان آنان بود را با تفکر بخوانند ...، خلاصه همه درس، حکمت، اخلاق، سبب تفکر، هدایت و رحمت است.
بدیهی است که بیان حالتهای گوناگون در زندگی شخصی و اجتماعی و نیز تبیین «بایدها و نبایدها» در ساختار شخصی و اجتماعی، وقتی با ترسیم واقعیتهای خارجی و عینی همراه شد، بسیار آموزندهتر و مؤثرتر است.
کلمات کلیدی:
قرآن