ایکس – شبهه: مشکل اصلی نوع بشر [و در این خصوص مشکل مسلمانان]، عدم بهرهگیری لازم از عقل و فطرت و بالتبع ایمان نیاوردن به الله جلّ جلاله، پیامبر اکرم (ص) و قرآن کریم است و نه ندیدن و نخواندن چند تا اسم در ظاهر آیات قرآن کریم. مشکل اصلی جایگزینی نفس و طاغوتهای درونی و بیرونی برای عبادت و بندگی به جای الله جل جلاله و رب العالمین است. مشکل در «إله» قرار دادن هوای نفس است و ما بقی همه بهانه و توجیهی برای گریز از بندگی (عبادت) و اطاعت اوست. وقتی نفس جایگزین شد، از شخص پیامبر اکرم (ص) نیز کاری ساخته نیست، چه رسد از چند تا لفظ.
«أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا» (الفرقان، 43)
ترجمه: آيا آن كس كه هواى [نفس] خود را معبود خويش گرفته است ديدى آيا [مىتوانى] ضامن او باشى؟
الف – آوردن کلمه، اسم، واژه و ... مشکلی را حل نمیکند، چرا که ریشه انحراف در نیامدن این اسمها در ظاهر قرآن نمیباشد. مگر این همه اسامی «الله، رب، خالق، رازق، علیم، حکیم و ...» که در قرآن کریم آمده و از هر حیث به آن استدلال شده است، سبب گردیده تا همگان به او ایمان آورده و موحد شوند؟ و یا دست کم مسلمانان همه مؤمن و موحد شوند؟
ب – مگر همه مسلمانان به آن چه در قرآن کریم به صراحت آمده است ایمان آوردهاند و تنها مشکل اختلاف کنندگان این است که چرا اسامی امامان چون «علی، حسن، حسین ... مهدی (ع)» در ظاهر آیات قرآن کریم به چشم نمیخورد؟
اگر امت حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله که داعیهی توحید، اسلام و قرآن دارند، فقط به یک آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» ایمان آورده و عمل کنند، از وحدتی ناگسستنی برخوردار میگردند و نیازی به اسم نیست. اگر مسلمانان خود را تعلیم دهند و تهذیب نمایند که بنده الله جلّ جلاله باشند و تسلیم او و اوامرش باشند، مطیع و تابع رسولش (ص) باشند و اگر اختلافی کردند به وحی و رسول وحی ارجاع دهند، نه این که تابع هوای نفس خود گردند و از سوی خود تفسیر و اجتهاد کنند، دیگر هیچ مشکلی باقی نمیماند و همه موحد شده و با یک دیگر نیز وحدت میکنند. مگر نفرمود اگر واقعاً به خدا و معاد ایمان دارید (و دنبال بهانهای برای اطاعت از نفس خودتان نیستید)، وقتی در موضوعی دچار شک و شبهه و اختلافات میشوید، به جای پیروی از متشابهات، به رسول الله (ص) رجوع کنید و امر او را تابع گردید؟
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» (النساء، 59)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيكفرجامتر است.
پس اگر عدهای به عناد و یا از روی ساده اندیشی و اسلام نشناسی میخواهند فقط به ظاهر آیات نگاه کنند و تنها مشکلشان در ولایت پذیری این است که چرا اسامی در قرآن نیامده است، به آیه فوق رجوع کرده و عمل کنند تا وحدتی بزرگ و ناگسستنی میان مسلمانان ایجاد گردد.
ج – بیان و ذکر اسم به هیچ وجه دلیلی برای جلوگیری از عناد و تجاهل نمیگردد. پس اگر با صاحب اسم عناد و لجاج داشتند، نسبت به عناد با لفظ اسمش نیز پروایی نخواهند داشت. وقتی صاحب اسم را ترور میکنند، فرقش را شکافته، یا جگرش را مسموم و یا سرش را بالای نیزه میبرند، با کلمه و حروف اسمش (اگر در ظاهر قرآن میآمد) چه میکردند؟ مگر بیان و تکرار اسم «الله» در قرآن کریم، سبب شده که دیگر کسی با خود «الله» دشمنی نکند؟
«خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ» (النحل، 4)
ترجمه: انسان را از نطفهاى آفريده است آنگاه او دشمنی آشکار میکند (آنگاه او ستيزهجويى آشكار است)
د - اسم فقط آن نیست که بین ما رایج است. کلمه «محمد ص» فقط چهار بار در قرآن آمده است، اما اسامی دیگر ایشان چون نبی، رسول، اسوه، خاتم الانبیاء، رحمة للعالمین و ... مکرر آمده است. پس اگر پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) فرمود و او راجع به خودش فرمود که طه، یس و حوامیمهای قرآن من هستم، همه اسم است.
قرآن به معرفی رسم تکیه دارد و نه اسم. نام هر کسی می تواند محمد، علی، حسن، موسی و عیسی باشد، اما همه نمیتوانند نبی، رسول، ولیّ و امام باشند. واژه امام با مشتقاتش 12 مرتبه در قرآن آمده است و واژگانی از ریشه «ولیّ» به مراتب بیشتر آمده است. اهل سنت که در ولایت و امامت پذیری اختلاف دارند، بیش از صد آیه از قرآن کریم را ذکر کردهاند که در شأن حضرت علی (ع)، ولایت و امامت او میباشد. خوب ایمان بیاورند، چه چیزی مانع از پذیرش حقایقی است که خودشان به آن تصریح کردهاند؟!
مگر کلمه «ولیّ» اسمی برای صاحب ولایت نیست؟ پس چرا وقتی خداوند متعال در قرآن کریم صاحب ولایت را با اسم «ولی» و بیان ویژگیهای متمایزش معرفی میکند و تصریح می نماید آنان که این ولایت را پذیرفتند حزب الله هستند، و خودشان نیز تصریح دارند که در شأن امیرالمؤمنین (ع) است، قبول نمیکنند و باز میگویند چرا اسم نیامده است؟ مگر به صراحت و روشنی نفرمود:
«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (المائده، 55)
ترجمه: ولى شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند.
(منابع اهل سنت که تصریح کرده اند در شأن امیرالمؤمنین(ع) است: تفسیر کشّاف(ج1،ص623) - تفسیر فخررازی (ج12،ص25) – تفسیرطبری (ج6،ص186) – تفسیر ابن مردویه (ص295) - شواهد التنزيل حسکاني (ج1،ص230) - تفسیر ثعلبی، تفسير قرطبي، درّالمنثور سیوطی، زاد المسير ابن جوزی ،احکام القرآن جسّاس، تفسير ابن کثير و تفسير الآلوسی؛ ج6، ص167)
ﻫ - چنان میگویند که چرا اسم ائمه (ع) در قرآن کریم نیامده است تا همه ایمان آورده و وحدت کنند، گویی اسم آنان که جایگزین کردهاند در قرآن آمده است؟! آیا تا به حال شنیدهاید که بگویند: در کجای قرآن اسمی از سقیفه، ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، یزید و ... که به آنها امیرالمؤمنین و خلیفة الله لقب دادهاند آمده است؟! هرگز. پس به چه استنادی از قرآن کریم اینها را جایگزین امر خدا و امر رسول خدا (ص) و بیعتشان با ایشان مبنی بر این که «همه شنیدیم، همه فهمیدیم، همه قبول کردیم و همه پذیرفتیم» را شکستند؟! جواز بیعت شکنی با رسول الله (ص) را در ظاهر قرآن خوانده بودند یا در باطن و تفسیر آن؟! آیا ظاهر آیات قرآن کریم به آنان آموخته بود تا شورا، رأی و دموکراسی بین خودشان را جایگزین وحی و ابلاغ آن توسط نبی مکرم (ص) نمایند؟! یا فقط وقتی به امامان (ع) می رسند دنبال اسم شان در ظاهر آیات میگردند و چون نمی بینند، نمیپذیرند؟
بپرسید: در کجای ظاهر آیات قرآن کریم آمده است که نماز صبح دو رکعت و ظهر چهار رکعت است؟ و اگر گفتند: «سنت رسول الله (ص) است»، بپرسید: چرا برخی از اوامر و سنّت او را قبول کرده و برخی دیگر را رد می کنید؟ این که تبعیت از سنّت و میل و پسند خودتان میشود نه ایشان! مگر خداوند متعال نفرمود که این روش، سنّت و سلوک کفار برای ایجاد افتراق است:
«إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَ يقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا» (النساء، 150)
ترجمه: كسانى كه به خدا و پيامبرانش كفر مىورزند و مىخواهند ميان خدا و پيامبران او جدايى اندازند و مىگويند ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مىكنيم و مىخواهند ميان اين [دو] راهى براى خود اختيار كنند.
مگر اهل علما و اکابر مذاهب غیر شیعی، ضمن تصریح و اذعان به دهها آیه که در شأن امیرالمؤمنین علی (ع) است، به تواتر این فرمان پیامبر اکرم (ص) را نقل نکردهاند که فرمود:
«إذا رأیتم معاویة علی منبری فاقتلوه» - هنگامی که معاویه را بر مبنر من دیدید، پس او را بکشید.» (تاریخ طبری ج11ص357 - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج15ص176 - انساب الاشراف بلاذری بخش 4جزء اول ص128 شماره 369 و 370 و ...)
پس چرا نه تنها این کار را نکردند تا پس از وحدت مجددی که در زمان واگذاری حکومت به امیرالمؤمنین (ع) ایجاد شده بود، دیگر هیچ اختلافی پدید نیاید، جگرها دردیده و سرها بریده نشود و جهان اسلام و جهان بشریت به رهبری و زعامت امامان به سرمنزل سعادت و رفاه دنیوی و اخروی برسد؟
مرتبط (مندرجات قبلی):
س: با توجه به اهمیت موضوع امامت در سرنوشت اسلام و مسلمین، چرا نام اهل بیت (ع) در قرآن کریم نیامده است؟
س: چرا نام حضرت علی (ع) در قرآن کریم نیامده تا این همه اختلاف نباشد؟
- تعداد بازدید : 6628
- 13 دی 1391
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: قرآن ولایت (امام علی)