ایکس – شبهه: به چه شیوههایی برای توجیه متوسل میشوند؟! این استدلال حتی بر اساس اعتقادات و فقه اهل سنّت نیز باطل است. و چرا از کلّ یک آیه، فقط بخش کوتاهی از آن را خوانده و به آن استناد میکنند؟ متن کامل آیه به شرح ذیل است:
«وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» (الحجرات،9)
ترجمه: و اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند ميان آن دو را اصلاح دهيد و اگر [باز] يكى از آن دو بر ديگرى تعدى كرد با آن [طايفهاى] كه تعدى مىكند بجنگيد تا به فرمان خدا بازگردد پس اگر باز گشت ميان آنها را دادگرانه سازش دهيد و عدالت كنيد كه خدا دادگران را دوست مىدارد.
الف – اگر میدانند که حق با علی (ع) است و مخالفت و دشمنی با او خلاف است، چرا دیگر دنبال توجیه می گردند و آیه قرآن کریم را پس از تجزیه و مثله کردن، تفسیر و تأویل به رأی مینمایند؟ طبق اعتقادات تشیع، مخالفت با رسول خدا (ص)، نقض بیعت با ایشان و نیز شوریدن علیه ولیالله و خلیفةالله، نه تنها خلاف، بلکه عین کفر است. طبق اعتقادات اهل سنّت نیز بیعت با خلیفه واجب و خودداری از بیعت به منزله باغی، طاغی و مهدورالدّم شدن است، چه رسد به خروج علیه خلیفه وقت. پس دیگر اتحاد نظر است و جایی برای توجیه باقی نمیماند.
ب – در این آیه سخن از جنگ طایفهای است نه شورش و خروج علیه حکومت. نه خروج کنندگان یک طائفه بودند و نه حکومت طائفه بود.
در آیه می فرماید: «اگر دو طایفه»؛ و نمیفرماید اگر شخصی یا طایفهای علیه امام (به تعبیر تشیع) و خلیفه بر حق (به تعبیر تسنن) بشورد. و این دو مقوله کاملاً با یک دیگر متفاوت است. طایفه و اختلافات طائفهایی یک مقوله است و مقابله و محاربه با حکومت و ولایت امر مقوله دیگری است.
ج – سپس میفرماید «دو طایفه از مؤمنین». حال به فرض که طلحه و زبیر را از صحابه بدانند، اما چه کسی گفته که معاویه پسر ابوسفیان، حتی یک لحظه ایمان آورده بود که از مؤمنین محسوب شود؟ خودش هم چنین ادعایی نداشت. البته طلحه و زبیر نیز ابتدا از مؤمنین بودند، اما بعداً خروج کردند. و خروج شان علیه حضرت علی (ع) و خلیفه بر حق زمان نیز کارزار میان دو طایفه یا دو قوم نبود.
د – در ادامه آیه میفرماید که ابتدا بین آنها صلح دهید.
هر چند که خروج علیه امام و خلیفه برحق زمان، کارزار میان دو طایفه نیست، اما شخص حضرت امیرالمؤمنین (ع) بسیار تلاش کرد که معاویه دست از استکبار، فساد، ظلم و فسقاش بردارد، ولی نه تنها نپذیرفت، بلکه دائم نقشه فتنه، آشوب و ترور میکشید. چنان چه جنگ صفین را به راه انداخت و سپس نقشه ترور امام حسن (ع) را عملی کرد و به رغم معاهدهاش حکومت را به ارث برای یزید گذاشت و موجب فاجعه کربلا گردید. طلحه و زبیر نیز تا لحظه آخر عمر صلح را نپذیرفتند، بلکه میدان مخاصمه و جنگ را ترک کردند که کشته شدند.
و – در ادامه میفرماید اگر باز یکی از آن دو تعدی کرد، با او بجنگید تا تسلیم حق شود. خوب چرا با معاویه، طلحه، زبیر، یزید، ابن سعد، شمر، و کلّ بنی امیه و بنی مروان و ... نجنگیدند تا تسلیم حق شوند؟
ز – عزیزان اهل سنت دقت کنند که در آن زمان بحث اصلاً شیعه و سنّی نبوده که دچار تعصب شوند و گمان کنند که حتماً باید از آنها دفاع کنند. مذاهب اهل سنّت 150 سال پس از رحلت نبی اکرم (ص) به وجود آمدند. بلکه بحث بر سر اسلام از یک سو و طمع قدرت، پول و رانت از سوی دیگر بوده است. لذا لزومی ندارد که گمان کنند حتماً باید به یک نوعی از آنان دفاع و فسقشان را توجیه کنند. مگر معاویه، یزید، شمر، طلحه، زبیر و ... سنّی بودند؟!
عزیزان اهل سنّت باید تأمل و تفکر کنند. مگر میشود گفت که چون امام حسین (ع) زیر بار بیعت با جوان بدمست، میمون باز، قاتل و جنایتکاری چون یزید نرفت، از اسلام خروج کرده و خونش مباح است، اما اگر عدهای نقض بیعت با پیامبر اسلام (ص) کردند – دست به ترور امامان زدند – اریکه قدرت را به رغم عزل از سوی خلیفهی وقت رها نکردند – علیه امام و خلیفه بر حق چهارم اهل تسنن لشکرکشی کردند – معاهده خود را زیر پا گذاشتند و یا به روی علی (ع) شمشیر کشیدند، مصداق «و ان طائفتان من المؤمنين ...» هستند و اشکالی ندارد؟! چه اصراری به این قضاوت دو گانه و تطهیر امثال معاویه وجود دارد؟ آیا حجّت تمام نیست یا معادی در کار نیست و میشود خدا را [العیاذ بالله] با این مثله کردن و تفسیر به رأی آیات فریب داد؟
کلمات کلیدی:
قرآن