ایکس – شبهه: اگر به نظریههای چون «مرگ خدا» از رولان بارت (1968) یا «مرگ مؤلف» از نیچه قائل باشیم و از نظریههای اثبات نشدهی امروزی چون «عدم مفاهیم کلی – ریچارد رورتی» پیروی کنیم، قطعاً «تکثر» پیش میآید و اساساً در قرائت با این دیدگاه، نه تنها متون دینی، بلکه هیچ متنی و هیچ بیانی ثبات مفهومی نخواهد داشت، حتی قائل شدن به «مرگ مؤلف» و یا «عدم وجود مفاهیم کلی»، یا هرمنوتیک.
عادت متکبرانهی غرب این است که «فرضیه»ها و «نظریه»های اثبات نشده خود را علم قطعی میپندارند و القا میکنند و کلیه بدیهیات عقلی و علمی که نمیپسندد را تعطیل یا دست کم مشتبه قلمداد مینمایند. از این رو دائماً از ظنّ و گمان خود پیروی کرده و دیگران را نیز به تبعیت از آن دعوت نموده و یا حتی وادار مینمایند، در حالی که هیچگاه فرضیهها و نظریههای اثبات نشده و مبتنی بر ظنّ و گمان، جای بدیهیات عقلی و «علم» را نمیگیرند.
«وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» (النجم، 28)
ترجمه: و ايشان را به اين [كار] معرفتى (شناخت عقلی و علمی) نيست، جز گمان [خود] را پيروى نمىكنند و در واقع گمان در [وصول به] حقيقت هيچ سودى نمىرساند.
الف – در جهانبینی توحیدی اسلامی که با عقل قابل درک و شناخت است، نه خدا مرده است و هرگز میمیرد و نه مرگ مؤلف اتفاق افتاده و میافتد و نه عقلانیت به هیچ وجه تعطیل میگردد؛ چنان که اگر کسی بخواهد فرضیه یا نظریه خود را به اثبات برساند، باید دلیل عقلی بیاورد و حتی برای ادعای تعطیل عقلانیت و اثبات فرضیهی «نفی مفاهیم کلی» نیز باید با ارائه مفاهیم کلی، دلیل عقلی بیاورد. و البته به دور تسلسل نیز دچار میشوند، چرا که «نفی مفاهیم کلی» خودش یک مفهوم کلی است.
ب – ممکن است اشخاص متفاوتی، از زوایای مختلفی به یک منظر (چه طبیعت و چه مفاهیم عقلی و چه قرآن کریم و متون دینی) نگاه کنند و هر یک آن چه را میبیند به حدی که درک مفهوم میکند، بیان کرده و توصیفی ارائه دهد که این خود سبب گسترش شناخت میگردد و نه تکثر، تضاد و تعطیل آن.
به عنوان مثال: ممکن است کسی به لقب حافظ دقت کند و بگوید که وی حافظ قرآن کریم بوده است، دیگری به غزلیاتش توجه ظاهر کند و بگوید که شاعر بوده است، دیگری به نظم شعر او نظر بیافکند و بگوید ادیب زبر دستی بوده است و یکی به مفاهیم غزلیات توجه کند و بگوید عارف بوده است و یکی هم بگوید اغلب شعرهای او معارف قرآنی و در مدح اهل بیت (ع) میباشد. حال آیا این نگاه از منظرهای متفاوت و یا به قولی قرائت متفاوت، سبب تکثر در شناخت میگردد و یا تکمیل شناخت؟
ج – ممکن است اشخاصی بخواهد یک متن، یک قصیده، یک رومان، یک مبحث فلسفی یا حِکُمی و حتی قرآن کریم یا نهج البلاغه را هر طوری که دوست دارند بخواهند و تفسیر کنند و بالتبع مدعی شوند که قرائتها و تفاسیر متفاوت است و حتی گاه ممکن است متضاد و متناقض هم در بیایند، اما در اینجا شیوه قرائت و مطالعهی آنها غلط و خارج از چارچوب و اصول است و نباید آن را درست پنداشت و به متن یا مفاهیم آن ایراد گرفت.
د - در قرائت قرآن کریم و سایر متون دینی نیز باید توجه داشت از آنجا که نه خدا مرده است، نه مرگ مؤلف رسیده است و نه عقل تعطیل شده است، چگونگی قرائت و تفسیر آن (مانند هر متن دیگری) اصول و چارچوبهایی دارد که هر کس از آن خارج شود، خود را به تجاهل زده است و به انحراف میرود و هر کس داخل آن چارچوب قرار گیرد و بر اساس اصولش مطالعه کند، حقایقش را فهم میکند. در اینجا تفاوت منظر توجه و یا استعداد فهم، اصل را از بین نبرده یا خدشهدار و مشتبه نمیگرداند.
به عنوان مثال: فرمود برای هدایت بشر «رسول» را ارسال نمودم و به همراهش «کتاب و میزان» را نازل کردم، پس اگر کسانی بگوید: ما کتاب را میگیریم و رسول و میزان را کنار میگذاریم، یا رسول و میزان را میگیریم و کتاب را کنار میگذاریم، به انحراف رفتهاند و سخن و تفسیرشان غلط است.
یا فرمود: برای شناخت، فهم دین و حرکت در صراط مستقیم باید مطیع «الله، رسول و اولیالامر» باشید – اصل همان ولایت و لایتپذیری است، باید هر چه رسول صلوات الله علیه و آله داد بگیرید و هر چه نداد واگذارید، او اسوهی حسنهی شماست، در اختلافات به او رجوع کنید و تفسیر و حکم او را بپذیرید و ...؛ حال اگر کسانی این مسیر را نرفتند و تفسیر به رأی کردند و بر اساس هوای نفس خود «قرائت جدید» کردند و مفاهیم دیگری ارائه دادند که با مفاهیم وحی، به سند قرآن منافات داشت یا متناقض با آیه دیگر درآمد و خلاف بیان، تعریف، شرح، تفسیر و تأویل اهل عصمت علیهم السلام و «راسخون فی العلم» و «اولی الالباب» بود، خطای آنهاست، نه این که به اقوال من درآوردی آنها حجیّت داده شود، به تکثر ناهمگون رسمیّت و مشروعیت داده شود و ایراد به اصل منتقل گردد.
روش قرائت، فهم، تفسیر و تأویل قرآن کریم و هم چنین دین شناسی، در خود قرآن کریم و بیانات آورنده و ابلاغ کنندهی آن بیان تصریح شده اس. خداوند متعال فرمود: خودم قرآن را نازل کردم و خودم نیز آن را حفظ میکنم – رسول کرامش صلوات الله علیه و آله نیز فرمود: من از میان شما میروم و دو ثقل گرانبها که کتاب و اهل بیتم (ع) هست را میان شما میگذارم و آخرین آنها، امام زمان، حضرت حجة بن الحسن، سلام الله علیه و علی آبائه فرمودند:
«طَلَبُ المَعارِفِ مِن غَیرِ طَریقِنا اَهل البیت مُساوِقَّ لِلأنکارنا و قَد اَقامنی الله و انا الحُجّه بنُ الحسن»
ترجمه: جست و جوی معارف (شناخت) از غیر طریق (راه) ما اهل بیت، به انکار ما سوق داده میشود (میانجامد)، و همانا خداوند مرا برای هدایت بشر برپا داشته است و من حجه بن الحسن هستم.»
پس، قرائت، مطالعه، تحقیق، تشریح و تفسیر اگر در چارچوب تعریف شدهاش باشد، شناخت و علم را گسترش میدهد و اگر از چارچوب خارج شود، خودش از اعتبار میافتد و نه متن مطالعه شده – و نمیتوان نام هر چارچوب و ضابطهای را «دگماتیسم» گذاشت و هر «آنارشیسم» فکری و ذهنی را آزادی اندیشه و بیان نامید.
ﻫ - در خاتمه دقت شود که «تفاسیر» مبنای عمل نیستند، بلکه منابع علمی برای شناخت هستند؛ تفاوت منظر نگاه دارند، اما تضاد و تناقض ندارند، اگر در مواردی شاز نیز اختلافی به نظر آید، با ارجاع به قرآن، حدیث و دلایل عقلی قابل حلّ است.
عمل بر اساس احکام است که چگونگی استنباط، استخراج و اجتهاد آنها نیز در «اصول فقه» مطرح است که تحصیل و تخصص در آن (مانند هر رشته علمی و تخصصی دیگری)، دست کم نزدیک به سه دهه زمان میخواهد و چنین نیست که کسی اجازه داشته باشد یا بتواند با خواند ظاهر قرآن، یا چند روایت، یا حتی خواندن تفسیری از مفسران بزرگ شیعی چون «علامه طباطبایی» یا اهل سنّت چون «خوارزمی»، استنباط و استخراج احکام عملی نماید. از این رو فرمودهاند که آزادید، یا بروید تحصیل تخصصی کرده و خودتان مجتهد شوید و یا به مجتهد رجوع کرده و تقلید نمایید.
کلمات کلیدی:
قرآن