ایکس – شبهه/ پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: ابتدا دقت فرمایید که هیچ گاه در مطالعات قرآنی، دنبال کلمهی مورد نظر یا دلخواه نگردیم. چنان چه در تمامی علوم نیز چنین است. به عنوان مثال اگر بیان شد نیوتن با دیدن افتادن سیب از درخت به زمین به قانون جاذبه پیبرد، دیگر نمیپرسند «گیلاس» چطور؟ یا نمیگویند: لازم است برگ درخت یا یک پشه را نیز امتحان کنیم، چرا که معلوم و اثبات شد که زمین جاذبه دارد، پس هر چه در جوّش باشد را به سوی خود میکشد.
از این رو ضرورت ندارد که خداوند متعال در قرآن فرموده باشد که مثلاً خدا دست و پا ندارد، و بعد سؤال شود که «دندان» چطور؟ آیا آن نیز در آیهای تصریح شده است یا خیر؟
الف – خداوند متعال، عقلِ مسلح به بدیهیات اولیه عقلی را قوه شناخت، تمیز و استنتاج قرار داده است. پس اگر حکم عقل این بود که هیچ معلولی بدون علت پدید نمیآید یا هیچ پدیدهای بدون پدید آورنده نخواهد بود، دیگر برای تک تک عناصر و اتمهای این عالم سؤال نمیشود که این چطور؟ یا اگر حکم عقل، عدم امکان جمع بین نقیضین بود، مثل آن که نمیشود چیزی هم باشد و هم نباشد – هم محاط چیزی باشد و هم به همان چیز محیط باشد – هم معلول علتی باشد و هم خودش علت همان علت باشد و ...، این احکام کلّی نسبت به هر چیزی تعمیم مییابد و دیگر لزومی نیست که تمامی نقیضهای عالم شمارش شوند.
ب – پس، اگر تصریح نمود که او بر همه چیز احاطه دارد، یعنی هیچ چیزی و از جمله «زمان و مکان» بر او احاطه ندارد و حال آن که مکان داشتن، یعنی محاط آن مکان بودن، معلوم است که مکان ندارد:
«أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ» (فصلت، 54)
ترجمه: آرى آنان در لقاى پروردگارشان ترديد دارند آگاه باش كه مسلماً او به هر چيزى احاطه دارد.
اگر فرمود خداوند متعال «سبحان» است، یعنی منزه و بری از هر عیب، نقص، کاستی و نیستی میباشد، یعنی از هر نیازی و از جمله نیاز به مکان نیز مبرا و غنی است، هر چه در آسمان و زمین است (از جمله زمان و مکان)، خلق او و متعلق به اوست و او از این گونه نسبتها [که صفات و نیاز مخلوقات میباشد] منزه «سبحان» است.
«لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيد» (لقمان، 26)
ترجمه: آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست در حقيقتخدا همان بىنياز ستوده[صفات] است.
«سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا» (الإنسان، 43)
ترجمه: او [پاك و] منزه است و از آنچه مىگويند بسى والاتر است.
«قَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ إِنْ عِندَكُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَذَا أَتقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» (یونس، 68)
ترجمه: گفتند خدا فرزندى براى خود اختيار كرده است منزه است او او بىنياز است آن چه در آسمانها و آن چه در زمين است از آن اوست؛ شما را بر اين [ادعا] حجتى نيست آيا چيزى را كه نمىدانيد به دروغ بر خدا مىبنديد.
ج – پس اگر فرمود: چیزی مثل او نیست «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْء»، یعنی اگر دیگران جبرها و نیازهایی [از جمله به زمان و مکان] دارند، او ندارد. اگر فرمود هر کجا که باشید او با شماست «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»، یعنی محدود به مکان نگردیده است - وقتی فرمود: از رگ گردن به شما نزدیکتر هستم «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»، یعنی در مکانی خاص، دور یا نزدیک و جدای از شما مستقر نشده است – وقتی فرمود: شرق و غرب عالم خلق او و از آن اوست و به هر کجا که رو کنید، رو به خدا کردید و جلوهای از وجه او را میبینید، یعنی به مکانی خاص تعلق ندارد:
«وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (البقره، 115)
ترجمه: و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو كنيد آنجا روى [به] خداست آرى خدا گشايشگر داناست.
یک بحث روایی:
هر چند در سؤال ذکر شد بود که «به غیر از احادیث»، اما حیف است که انسان قرآن را با احادیث و روایات نخواند، که اگر چنین کند، در واقع هیچ از قرآن نفهمیده و نمیفهمد. برای همین فرمود که این دو تا قیامت با هم هستند و برای همین است که هر کس به بهانهی قرآن، اهل عصمت علیهمالسلام را که عالمان، معلمان، مفسران و تعلیم دهندگان نظری و عملی قرآن میباشند را کنار گذاشت، از صراط مستقیم منحرف شد.
باب العلم، حضرت امیرالمؤمنین، امام علی علیهاسلام در باب اسما و صفات الهی و نیز مکان فرض نمودن برای او، فرمایشات بسیار ژرفی دارند که در همان خطبه اول نهج البلاغه درج شده است. در این فراز میفرمایند:
... وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اَشارَ اِلَيْ؛ - هر کس به او جاهل بود، به سوی او اشاره میکند (برایش مکانی و جایی فرض مینماید)
وَ مَنْ اَشارَ إلَيْـهِ فَقَـدْ حَـدَّهُ؛ هر کس به او اشاره کرد (برایش مکان قائل شد)، برای او حدّ (محدودیت) قائل شده است،
وَ مَـنْ حَـدَّهُ فَقَـدْ عَـدَّهُ؛ و هر کس محدودش بداند، برای او عدد قائل شده است (چرا که حدّ قابل اندازهگیری و شمارش است).
و َمَنْ قالَ: فيمَ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قَالَ: عَلامَ؟ فَقَدْ اَخْلى مِنْهُ. و هر کس بگوید «او در چیست»، او را ضمن چیزی (مثل او و مکان او) دانسته است، و اگر کسی بگوید: «او بر چیست» (بالای چیست) – آن را خالی از او تصور کرده است. (مثلاً اگر گفت خداوند در مکانی فوق این عالم مکانی دارد، این عالم را خالی از او دیده است. چرا که اگر در مکانی بود، دیگر مکانها خالی از خواهد بود و اگر تغییر مکان دهد، باز مکانی از او پر شده و مکانهای دیگر خالی از او میماند).
کلمات کلیدی:
قرآن