پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): واژگانی برای اذهان عمومی به صورت شعار مطرح میگردد و معانی و مفاهیم خود را به همان صورت شعاری دارند، اما وقتی نوبت به مطالعه علمی و نقد مثبت یا منفی میرسد، مسئله فرق میکند و واژگان باید درست تعریف و مورد نظر قرار گیرند.
فرض کنید در محاوره و شعار، کسی در مورد تهدید دشمن خود میگوید: «وجودی»؛ اما در یک مبحث علمی، تحلیلی و ...، «وجودی ندارد»، یعنی در «عدم» است.
واژگانی چون: افضلیت، تبعیض، برابری، مساوات، عدل، آزادی (دموکراسی)، برگزیدن (اصطفی)، و ... نیز از جمله این واژگانی میباشند که در قالب شعار، تعاریف دیگری دارند.
برابری:
یک آیه از قرآن، یک حدیث، یک استدلال عقلی و یا حتی یک مصداق خارجی (نمونه عینی) بیابید که در آن گفته شده باشد که همه انسانها "برابرند"؟! حتی دو انسان پیدا نمیکنید که با هم برابر باشند، چه رسد به این که تمامی انسانها با هم برابر باشند!
انسانها، نه به لحاظ فیزیکی با هم برابرند و نه به لحاظ غیر فیزیکی. نه حتی دو انگشت یک دست در یک انسان با هم برابرن؛، نه «عاقل با جاهل»، «تیز هوش با کند هوش»، «دانشمند با بیسواد»، «سالم با بیمار» و ... با هم برابرند! چنان که مؤمن با کافر، متقی با فاسق، بصیر با سطحی بین و ... برابر نیستند، و البته در قرآن کریم نیز بسیار به این نابرابریها [که با واژه مساوات] بیان میشود، تصریح شده است.
« قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ » (المائده، 100)
ترجمه: بگو: «(هیچگاه) ناپاک و پاک مساوی نیستند؛ هر چند فزونی ناپاکها، تو را به شگفتی اندازد! از (مخالفت) خدا بپرهیزید ای صاحبان خرد، شاید رستگار شوید!
« وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ »
ترجمه: خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است؛ و قادر بر هیچ کاری نیست؛ و سربار صاحبش میباشد؛ او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمیدهد؛ آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد میکند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟!
فضیلت:
فضیلت به معنای نوعی برتری میباشد و در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که میفرماید، به بعضی نسبت به بعضی دیگر، فضیلتهایی دادیم. زن و مرد نسبت به یک دیگر فضیلتهایی دارند – کودک و بزرگسال نسبت به یک دیگر فضیلتهایی دارند – تصریح دارد که مؤمنان نیز نه تنها مساوی نیستند، بلکه برخی نسبت به برخی دیگر فضیلتهایی دارند و حتی تصریح دارد که به برخی از انبیا، نسب برخی دیگر از انبیا، فضیلتهایی داده است، و البته همگان در مقابل دادهها و به تناسب آنها، مکلف و مسئول هستند. چه نبی و رسول باشند و چه مردمان عادی.
تبعیض و ظلم:
اگر واژهی تبعیض را به معنای کلمه در نظر بگیریم، یعنی تفاوت بعضی با بعضی دیگر. لذا نه تنها تبعیض به این معنا وجود دارد، بلکه اساساً لازمهی چرخهی حیات میباشد. مگر میشود که دو نفر یا تمامی انسانها، از هر لحاظ عین هم و مساوی با هم باشند و حیات نیز ادامه یابد؟!
اما اگر معنای مصطلح شعاری تبعیض، که دادن امتیاز به یکی مستلزم «ظلم» به دیگری باشد در نظر گرفته شود، آن مذموم است و البته که خداوند متعال به کسی ظلم نمیکند. او مبرا (سبحان) از این نقصها و کاستیهای میباشد. لذا ابتدا فرمود که عالم خلقت را به حق آفریده و سپس نتیجه را بیان داشت که پس در خلقت به کسی ظلم نمیشود و آن چه از ظلم بروز و ظهور دارد، نتیجهای از نتایج مواضع و عملکردهای خطای انسان میباشد:
« وَخَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ » (الجاثیه، 22)
ترجمه: و خداوند آسمانها و زمین را بحقّ آفریده است تا هر کس در برابر اعمالی که انجام داده است جزا داده شود؛ و به آنها ستمی نخواهد شد!
*- این قاعدهی کلی را در نظر داشته باشیم که در هر امری که اساس "حق" باشد، حتماً ظلم نیست و هر کجا که حق ناحق شود، حتماً ظلم هست.
*- بنابراین، دقت کنیم چنان که یکی را خورشید آفرید و دیگری را ماه و دیگری را ستاره، و ماه و ستاره از خورشید نور میگیرند، تبعیض هست، اما ظلم نیست، یکی را پدر و مادر قرار داد و یکی را فرزند – یکی را معلم و یکی را شاگرد – یکی را امام و یکی را امت که از او نور میگیرند، و این ظلم نیست.
پس اگر یکی را مرد آفرید و دیگری را زن – یا یکی را پیامبر و امام قرار داد و دیگران را امت و پیرو، تبعیض هست (یعنی بعضی با بعضی دیگر در اموری متفاوت هستند)، اما ظلم نیست.
آیهی مورد بحث:
« إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ » (آلعمران، 33)
ترجمه: خداى تعالى آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر همه مردم برگزيد.
اگر چه واژهی (اصْطَفَى) در تمامی آیات به یک معنا نمیباشد، اما در اصل معنای آن «برگزیدن و جدا کردن» میباشد.
به عنوان مثال: حضرت آدم علیه السلام را جدا کرد و به برگزید. خب از چه جدا کرد؟ از همه. چون فرمود: « عَلَى الْعَالَمِينَ ». چرا جدا کرد، فصل او از چه بود؟ چون ایشان، اولین بشر بودند، اولین نبی بودند، اولین پیامبر اولی العزم و صاحب شریعت بودند، نسل بشر از اوست، اگر تمامی فرشتگان، جانداران و ... را جمع کنند، فقط ایشان «خلیفة الله» شد، و اگر تمامی اهل عصمت علیهم السلام را جمع کنند، همه از نسل ایشان هستند و البته باز هم ایشان اولین خلیفة الله بوده است.
بدیهی است که هیچ کس دیگری نمیتواند در این صفات، از ایشان پیشی گیرد و یا دست کم به ایشان برسد، اگر چه در ویژگیهای دیگری، از فضیلتهای بیشتری برخوردار باشد.
آل:
آل، نیز از همان واژگانی است که معنای کلمهاش، با مفاهیم قرآنیاش، با آن چه که عموم در محاوره و شعار از آن استفاده میکنند، متفاوت میباشد.
به طور کلی آل به نسل گفته میشود، اما در مواردی آل (یا فرزند)، به اهل نیز گفته میشود. فرزند حضرت نوح علیه السلام، به معنا نسل و فرزند، آل ایشان بود، اما آنجا که پرسید چطور فرزند من که اهل من بود (آل من بود) نیز مشمول عذاب شد؟ فرمود: «چون اهل تو نبود».
هم چنین میخوانیم که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام، پس از آن که با گذر از مقامات خلّت، نبوت و رسالت و آن امتحانات دشوار، به امامت رسیدند و این توفیق و مسئولیت پر زحمت را برای فرزندان و نسل خود [با واژه ذریه] خواستند، خدا فرمود که «عهد من به ظالمان نمیرسد»! یعنی در میان نسل یا ذریه تو نیز جماعتی خواهند بود که ظالم میباشند، پس آنها دیگر «اهل و آل» محسوب نمیگردند. چنان که درست در آیهی بعد، معنای نسل و فرزندی را با واژهی «ذریّه» میآورد و میافزاید که برخی از این "آل"، فرزند بعضی دیگرند.
بنابراین، رسالت و امامت را در آل، نسل، فرزندان و ذریهی حضرت ابراهیم علیه السلام قرار داد، اما نه همهی آنها، بلکه آنها که اهل بودند. آنها را نیز برای همه برگزید، تا همگان با تبعیت از آنان به رشد و کمال برسند.
گزینش به پیامبری و امامت:
از قدیم تا کنون، یکی از سؤالاتی که معمولاً با آهنگ اعتراضی بیان شده و در قرآن کریم نیز بسیار به آن اشاره شده، این بوده است که چرا خداوند متعال آنان را برای نبوت، رسالت و امامت برگزید؟ چرا ما را بر نگزید؟! البته اگر به خودشان پول، ثروت، مکنت، قدرت و منصبی برسد، هیچ گاه نمیگویند: «چرا به من رسید و به دیگری نرسید؟!»
پاسخ این سؤال در دل خودش نهفته است. همین که گفته میشود: «پیامبر و امام»، یعنی برگزیدگان خدا برای هدایت سایر بندگانش. خب حالا انتظار دارند که جز خدا، چه کسی فرستادگان خدا را برگزیند و یا چگونه از ناحیهی خداوند متعال برگزیده شوند؟ با رأی گیری و یا صلاح و مشورت با بندگانی که خود نیاز به هدایت شدن دارند؟! یا با کسب اجازه از صاحبان قدرت و ثروت و یا احتمالاً دانشمندان و یا احزاب؟!
از این رو، خداوند متعال در یک جمله پاسخ میدهد که او خودش میداند که چه کسانی برای پذیرش امر رسالت برگزیند (چرا که خالق، مالک، رازق، علیم، حکیم و هادی اوست و بازگشت نیز به سوی اوست): « اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ – الله اعلم (داناترین) است به این که رسالتش را کجا قرار دهد / الأنعام، 124»
نکته:
●- نبوت، رسالت و امامت، فضیلت و برتری هستند، اما ظلم به دیگران نیستند، به ویژه با توجه به این که این مسئولیتهای سنگین و طاقتفرسا، به خاطر هدایت، رشد و کمال ما بر عهدهی آنان گذاشته است.
معنی خمس و زکات:
●- در مورد خمس، زکات، صدقات و ... نیز دقت شود که بحث از احکام (حقوق) است، نه بحث از فضیلت، تبعیض، گزینش و ... . مگر حقوق متفاوت در شئون گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، خانواده و ...، ظلم هر کدام به دیگری محسوب میشوند؟! مثلاً بگوییم احکام سرمایه و سود و احکام اجرت المثل – و یا احکام مربوط به امام و احکام مربوط به امت و ...؟!
●- در سؤال نوشته بودید که «زکات به معنی چرک و کثافت بیان شده؟!» نمیدانیم این معنا را از کجا آوردهاید، چرا که زکات به دو معنای «رشد و نمو، و نیز پاکی» آمده است. پاک کنندهی چرک و کثافات مال است، نه خود چرک و کثافات. پس اگر فرموده که زکات ناپاکی را از مال شما میبرد، در مورد خمس نیز چنین گفته شده است، در حالی که معنای خمس یعنی یک پنجم.
زکات انواع دارد، از زکات علم گرفته، تا زکات فطریه، زکات مال، زکات گنج و ...؛ و البته همگان باید پرداخت کنند، اما خمس فقط به کسانی که پس از پایان سال مالی اضافهی مال دارند، تعلق میگیرد و البته در احکام برای هر کدام، شرط و شروطی برای دهنده، گیرنده، مورد مصرف و ... تعیین شده است و نمیشود با جملات شعاری، مبانی و مبادی حقوقی را مطالعه، تحقیق و یا نقد نمود، چه در اسلام و چه در غیر اسلام.
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
همواره گفته میشود که در اسلام همه انسانها برابرند و هیچ برتری نژادی وجود ندارد، اما برخی آیات (آلعمران، 33) کاملاً مغایر است!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8449.html
کلمات کلیدی:
قرآن آیات قرآن سوره آل عمران