نظریه ی "فرگشت" که به همه حوزهها وارد شده، راجع به اخلاق هم نظراتی دارد، از جمله رفتارهای خوب مثل نیکی کردن، که چون برای بقا سودمند بوده انسان آن را انجام داه و نسل به نسل رسیده و منشا روحانی و فرامادی ندارد و البته به صورت ضمنی در نظر دارد قدرت اراده و اختیار را ضعیف نشان دهد و همچنین طبق این نظریه، نیکی کردن و عدالت طلبی و .... در سایر جانوران هم دیده شده است که برای بقا آنها لازم بوده است نظر قرآن و اسلام چیست؟ (کارشناس سخت افزار / کرمانشاه)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): آیا برای حیوان، نیکی و بدی معنا و مفهومی دارد؟ مثلاً دفاع از حریم خود را خوب میداند و تجاوز به حریم دیگران را بد میداند؟! یا بر اساس همان غریزهی حیوانی عمل میکند؟! پس چگونه انسان نیکی را سودمند برای بقا دیده است؟ و اگر چنین است، پس چرا بدی (ظلم) میکند؟!
نظریه فرگشت، در توجیه همان داروینیسم میباشد. طبق این نظریه: «تکامل یا فرگشت یا برآیش (یا همان تکامل زیستی یا اندامی) عبارت است از دگرگونی در یک یا چند ویژگی فنوتیپی موروثی که طی زمان در جمعیتهای افراد رخ میدهد. این ویژگیهای فنوتیپی، که از نسلی به نسل بعد جابجا میشوند؛ صفات ساختاری، بیوشیمیایی و رفتاری را تعیین میکنند.»
تمامی نظریهپردازان مادهگرا (ماتریالیست)، از گذشتههای دور تا کنون؛ چون اصرار به انکار ماوراء الطبیعة دارند، ناچار هستند که انسان را گونهای از حیوانات ببینند؛ لذا او را «حیوان راست قامت»، «حیوان ناطق»، «حیوانی که روی دوپا راه میرود» و در نهایت «حیوانی دارای شعور بیشتر در ابزارسازی تعریف کردهاند»! و بدیهی است که اگر تعریفی مغایر بدهند، با جهانبینی مادهگرایانه (ماتریالیستی)، منطبق نخواهد بود. نکتهی مهم اینجاست که:
●- نظریهپردازان مادهگرای معاصر، در عرصهی جهانبینی، انسانشناسی، مادهگرایی و ... هیچ سخن جدیدی ندارند و همان سخنان و منطق اسلاف خود در هزاران سال پیش را با واژگان جدید و جملهبندیهای جدید مطرح میکنند؛ چنان که در اخلاق و رفتار نیز چنین میباشند!
*- آیا ترویج همجنسگرایی، در سطح ملی و بین المللی، ارائه طرح و لایحه به مجالس امریکا و اروپا و اخذ مصوبه، به غیر از همان اخلاق رذیلهی قوم لوط، در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام (حدود هفت هزار سال پیش) میباشد؟ یا مبنا قرار دادن "سود بر پایه ربا"، چه در سیستم بانکی و چه در تجارت، جدید است؟ یا حرص کشورگشایی با جنگ جدید است و نه تنها با قرون وسطی، بلکه با قرون تشکیل اولین دولتها و قدرتها، متفاوت میباشد؟!
*- نظریهی فرگشت یا ...، چه سخنی تازهای در عرصهی انسانشناسی، اخلاق، رفتارشناسی و ... ارائه میدهندکه دست کم تاریخ مدون و مکتوب آن، به عصر افلاطون، ارسطو، سقراط و ... نمیرسد؟! تنها تفاوتشان این است که بدن مادی، سلسله اعصاب، یا کنشها و واکنشهای شیمیایی بدن را بیشتر شناختهاند و همین را دلیل بر یک نتیجه گیری فلسفی میدانند!
انسان و حیوان:
بشر، از وقتی خلق شده وبه زمین هبوط یافته و تکثیر شده است، میدانسته که از بدنی حیوانی برخوردار است و بالتبع بدن [زندگی حیوانی] او، مانند سایر حیوانات میباشد. تنفس میکند، میخورد، مینوشد، میپوشد، میخوابد، جفت بر میگزیند، تولید مثل میکند، پیر و فرسوده میشود و میمیرد و تکامل زیستی اندامی و یا نقش وراثت نیز سخن جدیدی نیست؛ اگر چه امروزه ژنها یا عناصر و فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی آن را بیشتر شناخته باشند.
●- بدن انسان و صفات حیوانی او و سیر حیات طبیعی او از نطفه تا مرگ، با کشفیات و نظریاتی مانند "فرگشت" یا آن چه گذشتگان گفتهاند ایجاد نشدهاند؛ بلکه خداوند متعال بدن را اینگونه خلق کرده است. لذا در کلام وحی نیز به سیر مادی [که مشابه حیوانات میباشد] تصریح مینماید؛ منتهی متذکر میشود که آدمی باید به این سیر مادی، با دیدهی "عقل" بنگرد، نه مثل یک حیوانی که عقل ندارد؛ از این رو، آیه را با معرفی خالق (فاعل) آغاز نموده است، چرا که این شناخت، کار عقل انسانی میباشد و حیوان از راه علم و عقل به چنین شناختی نمیرسد:
« هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » (غافر، 67)
ترجمه: اوست آن که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده)، سپس شما را بصورت طفلی (از شکم مادر) بیرون میفرستد، بعد به مرحله کمال قوّت خود میرسید، و بعد از آن پیر میشوید و (در این میان) گروهی از شما پیش از رسیدن به این مرحله میمیرند و در نهایت به سرآمد عمر خود میرسید؛ و شاید تعقّل کنید!
بنابراین، چه کسی قائل به بُعد فرامادی انسان باشد یا نباشد، نه تنها بُعد مادی و حیوانی را میشناسد، بلکه اولین شناخت انسان [از همان لحظهای که به دنیا آمده و با چشم بسته به دنبال شیر میگردد] همین بُعدِ مادی و حیوانی میباشد و تا سن بلوغ، بیشتر از هر چیزی همین دنیای مادی خود را میبیند و میشناسد.
صفات حیوانیِ انسان:
آنگاه که خلقت بدن و سیر طبیعی رشد و مرگ آن، مانند حیوانات بود و حیات او نیز در همین طبیعتی بود که حیوانات در آن زندگی میکنند، بدیهی است که از صفات و خویهای مشابه با حیوانات برخوردار خواهد بود و البته که هر صفت، خوی و اخلاقی، در بدن ابزاری، مجرا و ارگانیسمی دارد، وگرنه ظهور نمییابد. حال خواه چشم و دست و پا باشد، یا ژن، دیانای و ... .
●- از این رو، بسیاری از رفتارهایی که ما نامش را "صفات نیکو" یا "اخلاق نیکو" میگذاریم، در حیوانات نیز وجود دارد. چنان که حیوانات (حتی پرندگان) نیز برای خود حریمی جغرافیایی (وطن) تعیین میکنند – اطراف آن را با ادرار یا مالیدن بدن، مرزبندی میکنند – از مرزها و وطن خود، گاه تا پای جان دفاع میکنند – به شکار میروند و برای فرزندان خود خوراک میآورند – برخی رام میشوند – برخی تعلیم پذیر هستند و ...؛ گفته میشود که قابیل، دفن برادر کشته شده به دست خود را از یک کلاغ فرا گرفت. سگ، خلق و خوهای خوبی دارد، به گرسنگی عادت دارد و سر و صدا نمیکند – وفادار است – تعلیم میپذیرد – نه فقط نسبت به خودش، بلکه با دوست (خودی) نسبت به صاحبش کاری ندارد، اما مقابل غریبه میایستد و با دشمن صاحبش میجنگد ... و هم چنین در احادیثی تربیتی بسیاری، به رفتار حیوانات اشاره شده و فرموده که چنین کنید یا نکنید. مثل این که فرمودهاند: ایستاده جماع نکنید که این کار خران است.
●- بنابراین، حیوان بودن انسان در بُعد مادی نیز هیچ کشف و سخن جدیدی نیست، چنان که خداوند متعال تصریح نمود که این موجود، اگر تربیت و آدم نشود، درست مانند یک حیوان [با همان اعضا و جوارح] است و چه بسا بدتر. چرا که حیوان، در تمامی شهوات و نیروهای غریزی خود، حد و مرز و محدودیتهایی دارد، ولی انسان ندارد:
« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ » (الأعراف، 179)
ترجمه: و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم. [چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند.
تفاوتها:
●- به صراحت میتوان اذعان داشت که مهمترین تفاوت انسان با حیوان، همان "عقل" اوست که به هیچ وجهی مادی نیست. لذا فرمود: آن که عقل (قلب) دارد ولی با آن هیچ حقیقتی را درک نمیکند، مانند حیوان و بلکه بدتر است (چون حیوان این عقل را ندارد که قصور و تقصیری داشته باشد).
●- همین "عقل" سبب گسترهی شناخت و درک انسان از جهان هستی و حقایق آن میگردد، و بدینوسیله برای انسان "علم " حاصل میگردد. محدودهی قابلیت "علم" انسان، از تمامی ممکنات (تمامی مخلوقات مادی و غیر مادی) فراتر رفته و میتواند خداوند متعال را با اسما و صفاتش بشناسد و این هم مادی نیست.
●- لازمهی "ادراک و تعقل"، چه در عقل نظری (شناخت)، چه در عقل عملی (تدبیر)، برخورداری از "قدرت اختیار و اراده" میباشد که این نیز مادی نیست.
●- کارآیی "اختیار و اراده"، مستلزم قرار گرفتن بر سر دو راهیهای غیر مادی و "انتخاب" میباشد؛ چرا که برخی از حیوانات، از روی غریزه حیوانی، اختیار و انتخابی دارند. مثل این که مادهها از میان نرها جفتی انتخاب میکنند، یا میان دو غذا (با بو کردن یا ...) یکی را انتخاب میکند، اما بر اساس غریزه و نه تعقل.
اما حیوان، به هیچ وجه بر سر دو راهیهای فرا مادی قرار نمیگیرد و در این عرصه عقل، درک، اختیار، اراده و انتخابی ندارد.
●- عقل، درک، اختیار، اراده و انتخاب نهایی انسان، در مورد "عشق و نفرت (حبّ و بغض)" – "ایمان و کفر (به هر چیزی) – "فضیلت و رذیلت" – "وفاداری و خیانت" – "عدل و ظلم" – "رهایی و تعلق" – خود نگری و جمع نگری – نوع دوستی و جنایت – نشانهشناسی عقلی و استدلال و غفلت و گمراهی – صبر (استقامت) و تزلزل – حراست از هویت انسانی و خود باختگی - و بالاخره در نظر گرفتن هدف غایی انسانی و تدبیر برای رسیدن به آن؛ که هیچ کدام مادی نیستند و در حیوانات یافت نمیشود، از جمله وجه تمایزهای انسان با حیوان میباشد.
●- همین نیروی عقل، درک، اختیار، اراده و انتخاب، سبب میشود که آدمی، نیاز خود را به قوانینی فراتر از قوانین حاکم بر نظام طبیعت درک کند؛ که به این قوانین، شرع، احکام و یا حقوق میگویند.
از این رو، چه بگوید: «انسان شناخت کامل و جامع از هستی ندارد و نمیتواند در هر امری قوانین جامع و کامل وضع نماید؛ مضافاً بر این که انسان نمیتواند برای انسان تعیین حقوق نموده و قانون وضع کند، پس باید به احکام خالق علیم و حکیمش عمل نماید – و چه بگوید: جهان و هر چه در آن است، هیچ در هیچ است، انسان حیوان است و ...»؛ از نیاز به برخورداری از قوانین غیر مادی و طبیعی، بینیاز نمیگردد.
مثال: انسان و حیوان، هر دو گرسنه و تشنه میشوند و طبق قوانین و نظام حاکم بر طبیعت جهان و خود؛ در صدد رفع گرسنگی و تشنگی بر میآیند؛ پس هر کجا که خوراک مناسب طبعشان و آب مناسب برای نوشیدن بیابند، از آن میخورند و میآشامند. حال آیا انسان نیز چنین است؟! پس این همه قوانین، احکام و حقوق شرعی، یا مدنی و ... از کجا آمده و برای چه وضع شده است؟!
پس، آن که فراماده، خدا و وحی را قبول دارد، میگوید: تعرض به مایملک و اموال دیگران حرام است و عقوبت دارد – آن که هیچ اعتقادی ندارد، میگوید: انسان حق مالکیت دارد و تعرض به آن درست نیست و البته خودش عقوبتهایی چون جریمه، زندان و ... برای آن وضع نموده است!
نتیجه:
یک - بنابراین، عالم هستی صرفاً مادی نیست، بلکه عوالم غیر مادی و موجودات مجرد و نیروهای غیر مادی بسیاری هست که نه تنها مشهود ماست، بلکه با آنها زندگی میکنیم.
دو – انسان، حیوان راست قامت و ناطق نیست، بلکه روحی است که بدن، ابزار کار او در این دنیا میباشد.
سه – بدن انسان، حیوانی میباشد، اما روحش حیوانی نیست، لذا او میتواند این بدن و تمامی نیازها و غرایزش را تحت کنترل خود درآورد و از اعضا و جوارحش، چون ابزار استفاده نماید.
چهار – اگر بُعد روحی و فراطبیعی را کنار بگذارند؛ دیگر خوب و بدی وجود ندارد که بگویند: صفات و اخلاق خوب یا بد. نه درندگی گرگ بد است، نه نیش مار و عقرب، نه نمایشهای میمون، نه فریب روباه، نه شکل و هیکل گوریل، نه رام شدن خر، و نه رام نشدن گورخر. پروانه همانقدر زیبا و خوب است که هزارپا.
●●●-از اینرو، جهانبینی مادهگرایانه (ماتریالیستی)، به این نقطه رسیده است که پس از آن همه داد و فریاد راجع به اخلاق، وجدان، مدنیت، عدل، ظلم، حقوق بشر و ...، میگویند: «خوب و بد، یا ارزش و ضد ارزش، یا اخلاق خوب و اخلاق بد، زشتی و زیبایی رفتاری و ... وجود ندارد! همه اعتباریات است، اصل شخص (خودِ طبیعی) انسان است؛ هر چه را برای خودش مفید ببیند و از آن لذت ببرد، همان خوب است (اومانیسم)».
●- نتیجه این جنگل بیقانون و مملو از بیش از هشت میلیارد حیوان ناطق، یک اصل بیشتر نیست که به آن نیز اذعان میکنند: «حق با کسی است که زورش بیشتر است»!
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
طبق نظریه فرگشت در حوزهی اخلاق، صفات و رفتارهای خوب آدمی، در حیوانات نیز دیده میشود، پس جنبه فرامادی ندارد. نظر قرآن و اسلام چیست؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9090.html
- تعداد بازدید : 3341
- 26 بهمن 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: قرآن