ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: این همان شبههی معروف «آکل و مأکول» است که از دیرباز مطرح و محل بحث و مناقشه حکما و متکلمین نیز بوده است.
در تشریح شبهه، هزاران هزار مثال مانند خورده شدن بدن، له شدن بدن، سوختن کامل بدن، ابتلای به جزام ... و هم چنین پیوند اعضا و ... را میتوان مثال زد، و حال این که شاید هیچ یک از این مثالها لازم نباشد، چرا که هر بدنی، هر چقدر هم سالم و کامل باشد، بالاخره در خاک میپوسد و سپس به انواع و اقسام عناصر تبدیل میشود و هم چنان در چرخه حیات ماده تجزیه و ترکیب و متحول میگردد، لذا ساختمان سؤال و شبهه در یک کلام کلیتر، همان است که در قرآن مطرح شده است؛ مبنی بر این که آیا پس از آن که استخوانهای ما پوسید، دوباره جمع میشود؟
«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِی خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یحْیی الْعِظَامَ وَهِی رَمِیمٌ» (یس، 78)
ترجمه: و براى ما مثالى زد در حالى كه آفرینش خود را فراموش نموده، گفت: چه كسى این استخوانها را زندگى مىبخشد در حالى كه چنین پوسیده و خاكستر شده است؟!
و البته پاسخ نیز به همان حد کلّی و جامع است و میفرماید، به خودت نگاه کن، به خلقت خودت توجه کن، قطعاً جمع کردن آن چه خلق شده، از خلق ابتدایی آنها مشکلتر نیست، پس همان خدایی که ابتدا خلق کرد، همان اجساد را جمعآوری میکند؛ و البته متذکر میشود که شما علم ندارید و ذهنتان درگیر این سؤالات و شبهات میگردد، اما خدایی که از هیچ به وجود آورد و سپس در سلسلهی خلقت «احسن تقویم» نمود، علیم است.
«قُلْ یحْییهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» (یس، 79)
ترجمه: بگو: كسى آن را زنده مىكند كه نخستین بار پدیدش آورد، و او به هر (نوع) آفرینش و به هر آفریدهاى داناست.
الف – نمونهی آن چه در آخرت واقع میشود را تا حدودی در همین دنیا مشاهده و تجربه میکنیم. اگر به شما بگویند که بدن شما، دست یا پای شما کدام است، با کدام دست به یاری دیگران شتافتید و یا کتابی نوشتید و با کدام دست ظلم کردید؟ همین دست فعلی خود را نشان میدهید؛ در حالی که میدانید هیچ یک از این سلولها، سلولهای دو یا سه یا ده سال گذشته نیست، آنها همه مردند و اینها همه تازه متولد شدهاند. اما چون سلولها به هنگام مرگ، خواص و آثار خود را به سلولهای جدید منتقل میکنند، کیفیت جسم ثابت میماند و شما میگویید این همان بدن من و یا دست و پای من است.
ب – علم امروزه به اثبات رسانده است که هر یک از ذرات بدن انسان، مشخصات تمام بدن را در بر دارد، لذا اگر بتوان یک سلول را پرورش داد تا انسان کاملی شود، تمامی مشخصات همان انسان صاحب سلول را دارا خواهد بود. [کشف سلولهای بنیادین و نیز دیانای (DNA)، شواهد محکمتری بر این معنا هستند.] چنان چه در مرحله نخستین نیز «نطفه» بود که دارای مشخصات یک انسان کامل بود و در مراحل رشد، به عقله، مضغه ... جنین و نوزاد مبدل گردید. پس، جمع کردن تمامی سلولهای یک بدن مشخص، پس پوسیده و تجزیه و ترکیب شدن آن، کاری محال نیست، به ویژه برای خالق علیم، حکیم و قادر.
از این رو وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام همین سؤال را از خداوند علیم میپرسد، ابتدا خداوند منّان از ایمانش میپرسد که آیا شک و تردید داری؟ چرا که ایمان و علم دو مقولهی جداگانهای هستند. ممکن است کسی ایمان داشته باشد، اما به امر خاصی علم نداشته باشد. [چنان چه بوعلی سینا در مرحلهای گفته بود: مسئله معاد جسمانی برایم حل نشده است، اما چون صریح آیات و روایات است، قبول دارم].
وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام پاسخ میدهد که ایمان دارم، بلکه سؤال علمی و در مورد چگونگی این حشر است و سبب اطمینان قلب من میشود، به او دستور میدهد که چند پرنده را بگیرد، بکُشد، اجساد آنها را له کرده و در هم آمیزد، سپس هر تکهای را بر سرکوهی گذارد و بعد با یک ندا همه را بخواند و ببیند که عین همان پرندگان زنده شده و عودت مییابند. معاد نیز این گونه است.
ج – بدیهی است وقتی بیان میشود که همین بدن خودتان محشور میشود، معنایش این نیست که دارای همین صفات مادی نیز میباشد. چرا که بدن در دنیا نیاز به هوا و تغذیه و خونسازی دارد و پس از جذب مواد لازم در تغذیه، مازاد (فضولات) را دفع میکند، اما در آخرت جذب و دفع این چنینی وجود ندارد. خوردن و آشامیدن در آن عالَم، برای خونسازی و تولید یا پرورش سلولها، یا جهت قد کشیدن، لاغر یا چاق شدن و قوت گرفتن ماهیچهها و یا تولید قند جهت سوخت مغز نمیباشد. بلکه خوردن و آشامیدنی هست که یا لذت است یا عذاب و جذب و دفع مادی وجود ندارد. همین امر نشان میدهد که همین بدن است، یعنی همین شخصیت است. بدن او همین بدن دنیایی است، منتهی با شرایطی متناسب با حیات اخروی.
پاسخ ملاصدرا به شبهه آکل و مأکول:
«شخصیت هر انسانى به نفس اوست، نه به بدن او «جواب از شبهه آكل و مأكول روشن میشود به آنچه ما سابقاً بیان كردیم كه شخصیت هر انسانى كه با آن مشخّص و معین میگردد به نفس اوست نه به بدن او؛ و آن بدنى كه در تشخّص انسان دخالت دارد یك امر مبهمى است كه تحصّلى ندارد مگر به نفسش، و از این حیثیت هیچ تعین و تشخّصى ندارد و هیچ ذات ثابتى براى آن نیست. و لازم نمىآید از اینكه مثلًا بدن زید محشور شود آن جسمى كه مأكول حیوان درندهاى یا انسان دیگرى واقع شده است محشور گردد؛ بلكه هر چیزى كه نفس زید به آن تعلّق گیرد، آن بعینه بدن اوست كه با آن بدن بوده است. بنابراین آنچه در اعتقاد به حشرِ بدنها در روز قیامت لازم است، آن است که: بدنهائى از قبرها برانگیخته میشوند به طوری كه اگر كسى هر یك یك از آنها را ببیند مىگوید: این فلان كس است و بعینه خود اوست، و آن بَهمان كس است و بعینه خود اوست؛ یا اینكه مىگوید: این بدن فلان است و آن بدن بهمان است؛ بنا بر آنچه تحقیق آن گذشت. و از این لازم نمىآید كه وجود بدن زید و هویت آن تبدّل پیدا نكند؛ همچنان كه لازم نمىآید كه اگر كسى در خلقت سیما و چهرهاش، قبح و زشتى و دگرگونىاى باشد و یا اینكه دستش بریده باشد و یا كر و كور و پیر باشد، به همان قسمى كه از نقصان و دگرگونى خلقت سابقه بوده است محشور گردد. و به این مطلب در روایات وارده تصریح شده است.» (معاد شناسى، ج6، ص: 86)
پاسخ آیتالله جوادی آملی به شبهه آکل و مأکول:
ضروری است: 1. انسان، نبات یا حیوان نمیخورد، بلكه هر گیاهی به مجرد چیده شدن و هر حیوانی به محض ذَبح، جماد میشود، پس در حقیقت هیچگیاه یا حیوانی از آن جهت كه دارای روح نباتی یا حیوانی است. مواد غذایی انسان نمیگردد. اینكه گفته شده: از جمادی مُرْدم و نامی شدم - و ز نما مُرْدم به حیوان برزدم - به اصل انسان نظر دارد كه از خاك پدید آمده و نطفه شده، در رحم مادر مرحله نباتی را سپری میكند و پس از به دنیا آمدن، حیوان بالقوه (قوه قریبه) میشود و چنانچه رشد و تكاملی داشته باشد، حیوان بالفعل و انسان بالقوه میگردد و پس از اتّصاف به فضایل انسانی، انسان بالفعل و فرشته بالقوه میشود و پس از پیمودن مراحلی از كمال، به بالاترین مدارج امكانی دست مییابد.
2. براساس تفكر اسلامی، انسان مركّب از دو حقیقت به نامهای بدن و روح است و این دو حقیقت، همسان و همسنگ نیستند، بلكه اصالت از آنِ روح است و بدن فرع و برای روح همانند ابزار است. تعین و تشخص انسان نیز در دنیا و آخرت به روح اوست نه جسم، بنابراین، اصالت و حقیقت انسان به روح اوست و هر عضوی را كه روح بپذیرد و آن را جذب بدن كند و جزو اجزای ابزار خویش قرار دهد، از اعضای او به شمار میرود. نمونه روشن آن در همین دنیاست كه ذرات بدن انسان در طول حیات چندین بار عوض میشود و همان ذرّات، مواد غذایی سایر حیوانات و گیاهان یا انسانهای آینده میگردد، چنانكه روشن نیست اجزای فعلی بدن او یكصد سال پیش كجا و چگونه بوده است. در عالم آخرت همانگونه با انسان معامله میشود كه در دنیا با وی برخورد شده است؛ مثلاً اگر شخصی پس از دزدی و پیش از اجرای حدّ شرعی فرار كند و بر اثر تصادفی دست وی قطع گردد و دست كافری را بدان پیوند زنند و پس از چند سال دستگیر شود، آیا محكمه اسلامی نسبت به اجرای حدّ (قطع دست)، تردید خواهد داشت؟ آیا وی میتواند ادّعا كند كه این دست همان دست نیست؟ آیا هیچ عاقلی چنین ادّعایی را از او میپذیرد؟ روشن است كه در پاسخ وی گفته میشود: تو بودی كه دزدی كردی نه شخص دیگر، زیرا عمل انسان به حقیقت و روح او نسبت دارد و روح كه حقیقت انسان است، جراحی پلاستیك و پیوندزنی را نمیپذیرد و تمامی آنها در حوزه بدن و ابزار است و انجام دهنده كار همان حقیقت انسان است. چشم یا دست، مؤمن و كافر نیست و ایمان و كفر از صفات روح است نه جسم. روشن است كه سؤال و محاسبه از حقیقت انسان است نه ابزار آن. در این زمینه و برای تأیید آنچه گفته شد روایاتی است كه در بحث روایی خواهد آمد.»
کلمات کلیدی:
اعتقادی معاد