پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): مباحث علمی (تجربی) و فلسفی و موضوعاتی چون «آیا ماده ازلی هست یا نه؟» یک مقوله است، اما این که چرا برخی از دانشمندان علوم تجربی (طبیعی) و یا به اصطلاح فلاسفه، تمام همّ و غمّ خود را صرف این میکنند که بگویند: «خدایی وجود ندارد»، یک مقولهی دیگری است که بیشتر اهداف سیاسی در نظام سلطه و فرعونیت را دنبال میکند!
چند سؤال:
1- چرا دیگر مانند گذشتهای نه چندان دور (نیم و یا یک قرن اخیر)، جهان غرب فیلسوفانی چون هگل، کانت و دکارت ندارد و تمامی نظریهپردازان معاصری چون: «فوکویاما – Fukuyama / زیگمونت باومن - Zygmunt Bauman / میشل سندل - Michael J. Sandel / و ...»، همه کارشناس علوم سیاسی و یا جامعهشناس، به ویژه در شاخهی "جامعه شناسی سیاسی" هستند؟! چرا رشتهی تحصیلی "منطق" در بسیاری از دانشگاهها حذف شد؟!
2- دانشمندان علوم تجربی [که به جز یافتههای تجربی را قبول ندارند]، چگونه میتوانند بر اساس علوم تجربی بگویند که "خدایی هست، و یا خدایی نیست" و اساساً چرا وارد مباحث فلسفی [وجود] میشوند؟!
3- دانشمندان علوم تجربی، میتوانند بر اساس یافتههای تجربی، بگویند: این چیز هست و ویژگیهای مادیاش نیز چنین و چنان است؛ اما آیا میتوانند راجع به چیزی که مدعی میشوند نیست، سخنی بر مبنای علوم تجربی بگویند؛ یا میتوانند هر چه را که هنوز نشناختهاند بگویند نیست؟!
4- با کدام کشف و قاعدهی علمی (تجربی) که فقط ماده را مورد مطالعه قرار میدهد، میتوان اثبات نمود که «خدایی وجود دارد یا ندارد»؟! این نتیجهگیریها، همه استنتاج عقلی میباشد و در فلسفه مطرح میشود و نه در علوم تجربی.
5- مادهگرا (ماتریالیست)، چه اصراری دارد که اثبات کند خدایی نیست که پس از هر کشفی، پیش و بیش از آن که در مورد کشف علمیاش سخن بگوید، زود شعار میدهد که «پس، خدایی نیست»؟! بیتردید هر علمی، مُعرف علیم آن میباشد، نه نفی کنندهی آن.
6- آن به اصطلاح فیلسوف، چه دلیل عقلی بر رد وجود خدا آورده است؟! هر چه گفتهاند و میگویند که فقط نظریاتی بوده که مبتنی بر فرضها، گمانها و ظنّها میباشد. چه دلیلی دارد که باید حتماً هر نظریه، ظنّ و گمان آنها، علم یقینی تلقی گردد و تا وقتی خودشان با نظریهی دیگری ابطال نکردهاند، مورد تبعیت عملی نیز قرار گیرد؟!
« وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا » (النّجم، 28)
ترجمه: آنها هرگز به این سخن دانشی ندارند، تنها از گمان بیپایه پیروی میکنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بینیاز نمیکند!
چرایی انکار وجود خداوند سبحان:
این قبیل دانشمندان علوم تجربی و یا نظریهپردازان فلسفی، یا خودشان برای سیستم کفر و نظام سلطه کار میکنند و یا علومشان مورد سوء استفادهی سیاسی آنان قرار میگیرد. در این سیستم، اگر کسی حرف مخالف بزند [اگر چه سخن از یک استنتاج عقلی باشد – یا یک گزارهی تاریخی (مثل هلوکاست) – و یا یک رفتار اخلاقی]، به سرعت بایکوت و حذف میگردد.
مقولهی خداشناسی، مانند علوم تجربی نیست که بهرهاش فقط در عرصهی "ابزار شناسی و ابزارسازی" رخ نماید، بلکه نتایج اعتقادی و بالتبع رفتاری در پی دارد که منافع آنها را به مخاطره میاندازد و این همان علت اصلی انکارها، تکذیبها و مخالفتها میباشد.
اگر به اذهان عمومی القا شود که «نه خدایی در کار است و نه قیامت و معادی، و بالتبع نه وحی و دین و مذهبی (راهی)»، مردمان به صورت خودکار، تسلیم و عبد قدرتهای برتر و دیکتاتوری اقتصادی، سیاسی و نظامی میشوند، چرا که نه راه دیگری پیش رو دارند و نه کار دیگری از دستشان بر میآید و نه انگیزهای برای هر گونه استقامت و رویارویی در مقابل نظام سلطه خواهند داشت.
اما اگر مردمان بدانند و باور کنند که این عالم وسیع، پیچیده و منظم، نه خود به خود آفریده شده و نه بیهوده، در پی علم با حکمت میروند و به وجود خالقی علیم، حکیم، قادر، متعال و بازگشت به سوی او ایمان میآورند؛ پس او را بندگی و اطاعت خواهند کرد، و به جای خداوند متعال، طاغوت را تکفیر خواهند نمود و برای دفاع از انسانیت خود، با استعمار و استثمار طواغیت برخورد قاطع خواهند داشت.
●- بنابراین، علت تمامی انکارها و تکذیبها و تکفیرهای بیدلیل و غیر عالمانه و عاقلانه، فقط و فقط طغیان بشر است که میخواهد خود را جایگزین خداوند خالق و ربّ گرداند و بر مردمان حکومت کند. لذا چون فرعون میگوید: همگان باید بپذیرند که [أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى] – من ربّ (صاحب اختیار و تربیت کنندهی برتر) امور شما هستم! ابر قدرت منم، پس من میگویم که چگونه بیاندیشید، چه اهدافی را برگزینید، کدام راه را بروید، چه کنید و چه نکنید!
ماده:
تعریف ماده چیست؟ تعریف ازلی چیست؟ تعریف مادهی ازلی چیست؟!
دانشمند مادهگرا (ماتریالیست) که به جز دریافتهای حسی و تجربی، چیزی را قبول ندارد، کدام ماده یا عنصر ازلی را یافته است و یا چگونه به مادهی اولیه (که یقیناً دیگر وجود ندارد) دسترسی یافته است و یا چگونه از مادهی موجود که هیچ یک از صفات و ویژگیهای ازلی بودن را ندارد، فهمیده است که «ماده ازلی است» و زود نتیجه گرفته است که «پس، ما نیازی به خدا نداریم»؟!
وجودی میتواند ازلی باشد که "واجب الوجود" باشد، یعنی هستی، بدون هیچ کم و کاست و نقص و نیستی، عین وجودش باشد؛ بنابراین هیچ حرکت و تغییری نیز در او به وجود نمیآید و بالتبع هیچ گاه از حالی به حال دیگر متغیر نمیگردد و البته هیچگاه نابود نیز نمیشود. آیا ماده چنین است؟!
بحثی از امام صادق علیه السلام در مورد حدوث یا قدم ماده:
ابن ابی العوجاء (دانشمند ماتریالیست و ملحد)، که میخواست علم حضرت امام صادق علیه السلام را بسنجد و به دوستانش فخر فروخته بود که ایشان را در بحث مغلوب خواهدکرد، از ایشان پرسید: «دلیل شما بر حدیث اجسام چیست؟»
امام فرمودند: من تا به حال هیچ چیز بزرگ یا کوچکی را ندیدهام که اگر مثل خودش را به آن ضمیمه کنند، بزرگتر نشود؛ و در همین حال است که آن چیز اول از بین میرود یا به وضع دیگری منتقل میگردد و حالت اولی او دیگر نیست (معدوم میشود)؛ و اگر آن چیز قدیم بود که تغییر نمیکرد و از بین نمیرفت یا به حالت دیگر منتقل نمیشد و آن چیزی که زایل میشود به حال دیگر میرود ممکن است بوجود بیاید و از بین برود؛ پس همان بود او بعد از نبود دلیل حدوث است و از آنکه در مرحلهی اول بوده و حالا نیست پس داخل در معدوم شده و ممکن نیست چیزی هم ازلی باشد و هم معدوم.
تبعیت لجوجانه از فرضیات:
ابن ابی العوجاء نمیتوانست این استدلال را رد کند، لذا گفت: « البته در این صورت قضیه، مطلب همین است که شما گفتید، ولی اگر فرض کنیم اشیاء به همان حالی که بودند و به همان کوچکی باقی باشند در آن صورت دلیل بر حدوث عالم چیست »؟!
امام به او فرمودند: گمان کردی که از این طریق (نظریهپردازی بر اساس فرض) میتوانی بر ما احتجاج کنی، اما من از همین راه خودت پاسخت را میدهم.
ای عبدالکریم، فرض و موضوع بحث ما این عالم موجود است که قواعدش مطابق آن است که گفتم، اما لازمه تحقق فرض تو این است که این عالم را برداریم و عالم دیگری که مطابق با قاعدهای که فرض کردی باشد جایش بگذاریم! پس، اگر این عالم را برداریم و عالم دیگری به جای آن قرار دهیم که حدوث آن واضحتر خواهد بود، چرا که یعنی معدوم شدن عالم حاضر و حادث شدن عالمی که تو فرض کردی (از بین رفتن این عالم و پیدایش عالمی دیگر). پس آن عالم فرضی نیز حادث خواهد بود.
وانگهی، در عالم فرض نیز جایز است که اگر به هر چیزی مثل آن را بیافزایی (ضمیمه کنی) بزرگتر میشود، و همین امکان (جایز بودن)، آن را از قدیم (ازلی) بودن بیرون آورده و وارد در حدوث میکند. و دیگر حرفی نیست که بگوئی ای عبدالکریم. او درماند و نزد رفقایش بازگشت. (اصول کافی، جلد 1، کتاب التوحید/ مضمون بحث بیان گردید).
کلمات کلیدی:
توحید اندیشه و مباحث نظری