پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
"انسان" به مراتب کاملتر از سنگ، چوب و آب میباشد، هر چه در عالم هستی وجود دارد، در انسان نیز هست؛ پس اگر نیاز و احتیاج در انسان روشن و ملموس باشد، در سایر موجودات ملموستر است.
هیچ فرقی ندارد که موضوع مورد بحث، انسان باشد، یا فرشته، یا حیوان و یا جمادات؛ و علوم عقلی (فلسفه) در ابتدا هیچ کاری با مصادیق و اسمهای آنها ندارد، بلکه اصل موضوع را مورد بحث قرار میدهد.
عقل میخواهد به نور علم، "وجود" و اقسامش را بشناسد. ابتدا حکم کند که "وجود" از دو حالت خارج نیست، یا "واجب الوجود" است و یا "ممکن الوجود".
●- "واجب الوجود"، یعنی: وجودش عین ذاتش میباشد، یعنی: هستی از جای دیگری به او عارض نشده است، یعنی خود هستی است، و به همین دلیل، عین کمال است و هیچ نیستی، نقص، کمبود و عیبی به او راه ندارد؛ یا به تعبیر قرآنی، "سبحان" میباشد.
چون خودش هستی است، چنین نیست که نبوده باشد، و سپس بود شده باشد که نیاز به هستی بخش و پدیدآورنده داشته باشد.
●- "ممکن الوجود"، یعنی: وجودش عین ذاتش نیست - عین هستی نیست - پس کمال محض نیست - حال که هستی عین ذاتش نیست، معلوم میشود که دیگری به او هستی بخشیده است - نبوده و بعداً پدید آمده است - محدود است - حرکت و تغییر دارد و ... .
بحث راجع به "عدم" نیست، بلکه راجع به چیزی هست که وجود دارد. لذا گفته میشود: «چون خودش هستی و عین هستی نیست، پس نسبتش با "وجود و عدم" مساوی است؛ یعنی میتوانست پدید بیاید و میتوانست پدید نیاید، اما حال که پدید آمده و وجود دارد، معلوم میشود که "هستیاش قائم به غیر است"، یعنی دیگری به او هستی بخشیده و به وجودش آورده است.
حال فرقی ندارد که فرشته باشد، یا انسان، یا سنگ و چوب و سیارات و ...؛ همین که میبینیم هیچ کدام هستی و کمال محض نیستند، حد و حدود دارند، به شمارش درمی آیند، مثل و مانند دارند، حرکت و تغییر به آنها راه دارد و ...؛ نتیجه گرفته میشود که پس "واجب الوجود" نیستند و در اصل وجود یافتن و پدید آمدن، نیازمند و محتاج به هستیبخش بودهاند و چون بودنشان در هر آنی ادامه دارد، در هر آنی این نیاز تداوم دارد. پس همه ذاتاً فقیر، نیازمند و محتاج به هستیبخش [واجب الوجود] میباشند.
کلمات کلیدی:
پاسخ های کوتاه