پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): "خدا ناباور"، دوست دارد انکار کند، دیگر بهانهاش مهم نیست که چه باشد؟ هر چند بسیار بیربط باشد! مثل آن که گفته بود: من به خدا ایمان داشتم و اکنون کفر میورزم و انکار میکنم، چون روزی دعایی داشتم و مستجاب نگردید! این همه تکبر؟! گویی وجود خدا، فقط و فقط از راه استجابت خواسته وی به اثبات میرسد!
مهمتر از "برهان حرکت"، این است که برخی، به هر بهانهای میخواهند وجود خداوند متعال را نفی و انکار کنند! حالا نه معنای فیزیکی و یا فلسفی حرکت و محرک را میدانند، و نه براهین اقامه شده را میدانند، نه اصلاً با فیزیک یا فلسفه آشنایی دارند، بلکه یک مطلب شعاری را به صورت شعاریتر در جایی میخوانند، ناگهان احساس فلسفه و حکمت به آنها دست میدهد و نتیجه میگیرند که خدایی نیست! اگر صد دلیل در اثبات باشد و یکی هم دلیلی بر نفی و انکار بیاورد، همان یکی را میخوانند و به آن استناد میکنند، ولو درست نباشد!
حال آیا شما میخواهید به چنین شخصی ابتدا دست و راست و چپ در فلسفه را بیاموزید، به بحث وجود و اقسام آن برسید، سپس به علت و معلول و سپس به حرکت و محرک و سپس نتایج حاصله از آن در قالب براهین توجه دهید؟! و یا میخواهید منفعل او شوید و شما نیز یک پاسخ شعاری بدهید؟!
فیزیک:
در عالَم فیزیک، یا نگاه به عالم از زاویهی فیزیک، چیزی جز ماده و قوانین حاکم بر آن دیده نمیشود. حال در این مطالعه، از منظر خداشناسی، این که ماده را از چه لحاظی مورد مطالعه قرار میدهند و کدام قوانین فیزیکی را کشف میکنند، فرقی ندارد؛ مهم این است که کدام "موجود یا قانونی"، وجود خدا را نفی میکند؟! هر قانونی که باشد، وجود قانونگذار را به اثبات میرساند.
آیا اگر بیابند که در عالم ماده، هیچ سکونی وجود ندارد و همه چیز در حال حرکت است، و بگویند: «حرکت محرک میخواهد»، وجود خدا را نفی میکند؟ یا اگر مادهی بیحرکتی بیابند و یا حرکت بدون محرکی بیابند، وجود خدا را نفی میکند؟! در هر حال، نه آنها ماده را آفریدهاند و این قوانین را بر آن حاکم نمودهاند - نه ماده، خودش خود را آفریده و این قوانین را بر خود حاکم و جاری نموده است – نه مبدأیی به نام عدم یا هیچ، که خودش هم نیست، چیزی را هست نموده و بر او قوانینی مترتب نموده است! پس مبدأ آفرینش ماده، دیگریست و این قوانین را نیز او حاکم نموده است؛ حال، این دیگری [او] کیست و تعریفش چیست؟ مقولهی دیگری است.
فلسفه:
حرکت در تعریف فلسفی، به صورت خلاصه، یعنی: رفتن از "بودن" به "شدن". یا به تعبیری: گذر قوه و استعداد، تا فعلیت و رسیدن.
قوه و استعداد، از یک سو کمال (هستی) است، و از سوی دیگر ضعف (نیستی). کمالش از این جهت است که قوه، خودش "هست" و هستی کمال است. در مثال ساده و ملموس: دو نفر را فرض کنید که چشمان خود را بستهاند و چیزی را نمیبینند؛ در یکی قوه، امکان و استعداد دیدن وجود دارد، چون بینایی دارد، و فقط کافیست که چشم خود را باز کند تا ببیند – اما دیگری کور است، قوه و استعداد و امکان دیدن را ندارد. هر دو در دیدن با چشم بسته، ضعیف هستند، اما یکی استعداد دیدن را دارد، و دیگری ندارد.
پس برخورداری از این قوه، استعداد و امکان، خودش امتیاز و کمال است.
نقطه ضعف این است که "قوه" استعداد آن شدن و کمالی است که هنوز نشده است، اگر به مرحله شدن رسیدن بود که دیگر نامش قوه نبود، بلکه فعل بود.
پس، وقتی حرکت به سوی شدن رخ میدهد که نقص و نیاز و میل به کمال وجود داشته باشد. این نقص و نیاز، ضعف است، نیستی و کاستی است. حرکت میکند تا از ضعف به کمال برسد. در مثال ساده: مانند تحصیل علم است. قوهی کسب علم وجود دارد، میل به آن نیز وجود دارد، نیازش هم درک میشود، اما هنوز علم تحصیل نشده است، پس نقص و نیستی است و باید هستی یابد و به کمال برسد، پس حرکت میکند تا برسد.
درون و برون:
اگر این کمال به صورت بالفعل در درون بود، دیگر هدف محقق شده بود، نقص و نیازی نبود و بالتبع میلی به حرکت به سوی کمال نبود؛ کسی که دو چشم دارد، نه آرزو دارد که دو چشم داشته باشد، و نه حرکت میکند که دو چشم بینا به دست آورد، چون دارد – کسی که حروف الفبا یا جدول ضرب را یاد گرفته، تلاش و حرکتی نمیکند که آن را یاد بگیرد – گُلی که شکفته، حرکتی در جهت شکفتن گُل نمیکند.
بنابراین، حرکت وقتی رخ میدهد که دورن ضعف باشد، و کمال بیرون باشد.
اثبات خداوند!
اگر دقت فرمایید، در این مختصر، نه بحث از اثبات وجود خدا شد و نه به براهینی که برای نفی و انکار اقامه میکنند و رد آنها اشارهای شد؛ بلکه اشارهی بسیار مختصری به "قوانین حاکم بر نظام خلقت" گردید؛ حالا این که آیا به غیر ماده و فیزیک چیز دیگری هم هست یا خیر؟ متافیزیک هم هست یا خیر؟ قوانین حاکم بر همین عالم ماده، وجود حقیقی دارند یا اعتباری هستند و ما وضع کردیم؟ قوانین نیز از جنس ماده هستند، یا تعریف نظام حاکم و نوع رابطه بر اساس علم و حکمت هستند؟ نبودهاند و ما خلق کردهایم، یا بودهاند و ما کشف کردیم؟ آیا خالق و قانونگذاری وجود دارد یا ندارد؛ یا به تعبیر عمومیتر "خدایی هست یا نیست"؟ یک مقولهی دیگری است.
کار علم، کشف علوم است، و کار عقل، نتیجهگیری در چارچوب قواعد عقلی و بر اساس علوم؛ چرا که عقل به نور علم میبیند.
بنابراین، برهان حدوث و قدم، برهان علیت، برهان نظم، برهان حرکت و سایر براهین، هر کدام به نوبهی خود، موضوع خود را به اثبات میرسانند، مثل حادث بودن و نیاز به محدث داشتن – معلول بودن و نیاز به علت داشتن – منظم بودن و نیاز به ناظم داشتن و ...؛ حالا این که علت غایی چیست؟ قدیم کدام است؟ ناظم کیست و ...؟ مقولهی دیگری است که درباره مصادیق سخن میگوید و نه قوانین.
کلمات کلیدی:
پاسخ های کوتاه