پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
"نظریه"، نه تنها خوب، بلکه گاه لازمه و مقدمۀ رسیدن به علم میباشد؛ اما تا به اثبات علمی نرسیده باشد و از عرصۀ نظریه خارج و به عرصۀ علم وارد نشده باشد، قابلیت قبول و پیروی ندارد. لذا خداوند متعال نفرمود که هیچگاه ظنّ، گمان و نظریه نداشته باشید، چون کار ذهن همین است؛ بلکه فرمود: «هیچگاه از نظریه تبعیت نکنید، چون جایگاه علمی ندارد»!
«وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» (النّجم، 28)
ترجمه: آنها هرگز به اين سخن دانشى ندارند، تنها از گمان بىپايه پيروى مىكنند با اينكه "گمان" هرگز انسان را از حقّ بىنياز نمىكند!
نظامات استکباری، حتی در عرصۀ نظریه و "ایسم" نیز متکبر و زورگو هستند؛ به مردم جهان القا کردهاند که هر نظریهای را که از سوی غربیها طرح میگردد، باید مانند یک اصل علمی بپذیرید و تبعیت کنید، تا وقتی خودمان آن را رد کنیم و نظریۀ دیگری را به بازار عرضه نماییم!
اما، انسان عاقل، مسلمان و مؤمن، زیر بار این سلطه فرهنگی و تحقیر شخصیتی نمیرود و میگوید: «ما نظریات را میشنویم و چه بسا خودمان برخی از نظریهها را مبنای مطالعات قرار دهیم، اما تا وقتی به اثبات عقلی و علمی نرسیده، نه میپذیریم و نه تبعیت میکنیم».
حال میپرسیم: «آیا آقای اکهارات تُلِّه (Eckhart Tolle )، این معلم علوم معنوی و نظریهپرداز آلمانی الاصلِ مقیم کانادا، پس از ارائۀ این نظریات، دلایلی هم برای اثبات نظراتش اقامه کرده است و یا فقط حرف زده است و نظرات خود را بدون هیچ دلیل عقلی و علمی بیان داشته است؟!
آقای اکهارات تُلِّه، در بحرانهای شدید روحی و روانی قرار داشت، تا جایی که در سنّ 29 سالگی، تصمیم به خودکشی گرفت، اما شب خوابید و صبح که بیدار شد، ناگهان به این فکر افتاد که نگاهش را نسبت به "زندگی" تغییر دهد. از آن پس هر چه که به ذهن و گمان خودش رسید را نوشت و برای هیچ کدام هم دلیلی اقامه نکرد، اما مشهور شد به "نظریه پرداز معنوی"!
انسان:
ما نمیدانیم گزارۀ مطرح شده در پرسش، به نقل از آقای اکهارات تُلِّه، در کدام کتابش آمده و آیا درست ترجمه شده است یا خیر؟ لذا صرف نظر از گوینده، به بررسی موضوع میپردازیم.
نظریهپردازان، تعاریف گوناگونی از "انسان" ارائه دادهاند و البته در جهانبینی مادی [ماتریالیستی]، یک وجه مشترک بین تمامی این تعاریف وجود دارد و آن هم "حیوان" قلمداد نمودن "انسان" میباشد! میگویند: «انسان، حیوان ناطق – حیوان راست قامت – حیوان دوپا – حیوان با شعور بالاتر – حیوان ابزارساز و ... میباشد»!
در جهانبینی اسلامی و علوم وحیانی، هرگز انسان را حیوان تعریف نکرده است، بلکه فرموده اگر رشد نکند و پس از گذر از مراحل رشد نباتی و رشد حیوانی، به عرصۀ رشد انسانی قدم نگذارد، مانند چهارپایان و بلکه پستتر و گمراهتر میشود؛ چرا که امکانات آدم شدن به او موهبت شد، اما توجه و استفادهای ننمود و در غفلت به سر برد:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف، 179)
ترجمه: به يقين، گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم؛ آنها دلها [عقلها]يى دارند كه با آن (انديشه نمىكنند، و) نمىفهمند؛ و چشمانى كه با آن نمىبينند؛ و گوشهايى كه با آن نمىشنوند؛ آنها همچون چهارپايانند؛ بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند.
بنابراین، در جهانبینی توحیدی و اسلامی، بُعد روحی و معنوی انسان، از مقام والای خلفیة اللهی تا مقام اسفل کالانعامی، تعریف و توصیف دارد، و در نهایت، انسان نسبت به هدف، غایت و وابستگیاش "توصیف" میشود. آن که اول و آخر را اقتصاد میبیند، خودش ابزار تولید میشود، و آن که اول و آخر را شهوت میبیند، خودش اسباب ارضای شهوات میشود؛ لذا فرمود: اگر خدا را فراموش کنید، حقیقت خود را فراموش خواهید کرد، از پوسته و مسیر انسانیت خارج (فاسق) خواهید شد و خود دِگربین (الینه) میگردید:
«وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (الحشر، 19)
ترجمه: و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به "خود فراموشى" گرفتار كرد، آنها فاسقانند.
تمام عالَم هستی، در انسان پیچیده شده است، از جمادی گرفته تا مقامات ملکوتی در درجات گوناگون؛ و آدمی در عین حال که تا آخر عمر این شاخصههای مادی (جسمی) و معنوی (روحی) را دارد، به لحاظ شخصیت و جایگاهش، یا در یکی از این مراحل [جمادی، نباتی، حیوانی، انسانی، ملکوتی) متوقف میشود و یا از مرتبهای به مرتبۀ دیگر وارد میشود؛ و مولوی این مراحل را چه زیبا و ژرف توصیف کرده است:
از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کِی ز مردن کم شدم
حملهٔ دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملایک پرُّ و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم که انا الیه راجعون
فکر:
به آدمی "عقل" موهبت شده است که البته انواعی دارد، مانند: عقل شناختی – عقل ریاضی و عقل معاش. در هر حال ابزار مادیاش، "مغز" است.
ابزار کارکرد مغز نیز "ذهن" است، و "فکر"، کار ذهن روی دادهها و معلومات است، برای پیدا کردن پاسخ و معلوم نمودن مجهولها. چنان که در قرآن مجید، به یک سری داده و معلومات، تحت عنوان آیه (نشانه) توجه میدهد و سپس میفرماید: این برای اهل تفکر است و یا میپرسد: «آیا تفکر نمیکنید»؟!
«وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (الجاثیه، 13)
ترجمه: او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخّر (رام، قابل شناخت و مطالعۀ) شما ساخته؛ در اين نشانههاى (مهمّى) است براى كسانى كه انديشه مىكنند!
پس "فکر" کار ذهن است روی دادهها و معلومات، برای یافتن و معلوم نمودن مجهولات. کسی نمیگوید: «فکر کنید و پاسخ دهید که چند به اضافه چند، چند میشود؟»، چرا که هیچ معلومی وجود ندارد؛ اما میگویند: «فکر کنید که دو به اضافه پنج، چند میشود؟»
●- این نظریه که انسان همان فکر اوست، اختصاصی به آقای "اکهارات تُلِّه" ندارد. عادت و رویۀ غربیهای این است که علوم، معارف و حتی نظریات دیگران را میگیرند و با همان ترکیب یا تغییری در ادبیات، به نام خودشان ثبت و اظهار میکنند! مولوی که قرنها پیش از "اکهارات تُلِّه" میزیسته، در قصیدهای توصیفی از انسان گفته است:
ای برادر تو همان اندیشهای ما بقی تو استخوان و ریشهای
اما، در مرحله بالاتر و گذر از علم حصولی و رسیدن به علم حضوری و شهود و ... میگوید:
مِی ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا
گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا
●- "اکهارات تُلِّه" میگوید: «چیز بیرونی وجود ندارد که بداند شما در حال فکر کردن هستید. شما خود فکر کردن هستید»! اولاً چیز بیرونی وجود دارد، چنان که ما در فکر بودن دیگران را درک میکنیم و فوق همه، خدایی وجود دارد که به تمامی احوال و ظاهر بندگانش بصیر و خبیر میباشد؛ ثانیاً ما خود فکر کردن نیستیم، بلکه فکر ابزار ماست، بالاخره وقتی فکر میکنیم، ما "فاعل" هستیم و فکر "فعل" ماست؛ و فعل و فاعل، هرگز عین هم نیستند.
آیا آقای "اکهارات تُلِّه"، همین مقدار نیز فکر نکرده که وقتی میگوید: «شما در حال فکر کردن هستید»، این "شما" فاعل میشود و آن "فکر"، فعل میشود و این دو عین هم نیستند؟!
مشارکت و همافزایی – پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان.
پرسش:
اکهارات تُلِّه: «در این لحظه فکر میکنید، چیز بیرونی وجود ندارد که بداند شما در حال فکر کردن هستید. شما خود فکر کردن هستید، شما به تفکر تبدیل میشوید»؟!
پاسخ (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/social/11261.html
کلمات کلیدی:
گوناگون اندیشه و مباحث نظری