امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام:
نهج البلاغه، نامه 64 - ترجمه حجت الاسلام و المسلمین، انصاریان
اَمّا بَعْدُ، فَاِنّا كُنّا نَحْنُ وَ اَنْتُمْ عَلى ما ذَكَرْتَ مِنَ الاُلْفَةِ وَ الْجَماعَةِ،
اما بعد، همان طور که گفتی ما و شما با هم در الفت و اتفاق بودیم،
فَفَرَّقَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ اَمْسِ اَنّا آمَنّا وَ كَفَرْتُمْ،
ولی در گذشته بین ما و شما جدایی افتاد، زیرا ما ایمان آوردیم و شما کفر ورزیدید،
وَ الْيَوْمَ اَنَّا اسْتَقَمْنا وَ فُتِنْتُمْ، وَ ما اَسْلَمَ مُسْلِمُكُمْ اِلاّ كُرْهاً.
و امروز هم ما به راه راستیم و شما دچار فتنهاید، و مسلمان شما اسلام نیاورد مگر از روی بیمیلی.
وَ بَعْدَ اَنْ كانَ اَنْفُ الإسْلامِ كُلُّهُ لِرَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ حِـزْباً.
و این در حالی بود که تمام بزرگان عرب تسلیم رسول خدا صلّی اللّه علیه وآله شدند و همدست وی گشتند .
وَ ذَكَرْتَ اَنّى قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ، وَ شَرَّدْتُ بِعائِشَةَ، وَ نَزَلْتُ بَيْنَ الْمِصْرَيْنِ؛
گفته بودی که طلحه و زبیر را من کشتم، و عایشه را تبعید نمودم، و میان دو شهر کوفه و بصره فرود آمدم؛
وَ ذلِكَ اَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ، فَلا عَلَيْكَ وَ لاَ الْعُذْرُ فـيهِ اِلَيْكَ.
این امور به تو ربطی ندارد، تو را در این مسأله زیانی نیست و هم نیازی ندارد
که عذرش را از تو بخواهم.
وَ ذَكَرْتَ اَنَّكَ زائِرى فِى الْمُهاجِرينَ وَ الأنْصارِ؛
و یادآور شدی که با لشگری از مهاجرین و انصار به جنگ من خواهی آمد؛
وَ قَدِ انْقَطَعَتِ الْهِجْرَةُ يَوْمَ اُسِرَ اَخُوكَ، فَاِنْ كانَ فيكَ عَجَلٌ فَاسْتَرْفِهْ،
معلومت باد از آن روزی که برادرت اسیر شد هجرت قطع گشت (و شما را نشاید که به خود مهاجر گویید)، اکنون اگر به دیدار من عجله داری
فَاِنّى اِنْ اَزُرْكَ فَذلِكَ جَديرٌ اَنْ يَكُونَ اللّهُ اِنَّما بَعَثَنى اِلَيْكَ لِلنِّقْمَةِ مِنْكَ؛
آسوده باش، که اگر به دیدارت آیم سزاوار است که خداوند مرا برای عقوبت تو برانگیخته باشد؛
وَ اِنْ تَزُرْنى فَكَما قالَ اَخُو بَنى اَسَد:
و اگر تو به دیدار من آیی مانند آن است که برادر بنی اسد گفته:
مُسْتَقْبِلينَ رِياحَ الصَّيْفِ تَضْرِبُهُمْ *** بِحاصِب بَيْنَ اَغْوار وَ جُلْمُودِ
به استقبال باد تابستانی روند که سنگ ریز و درشت را برمی گیرد و بر آنان میکوبد.
وَ عِنْدِىَ السَّيْفُ الَّذى اَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خالِكَ وَ اَخيكَ فى مَقام واحِد.
شمشیری که به وسیله آن جدّ و دایی و برادرت را کشتم پیش من است.
وَ اِنَّكَ وَ اللّهِ ما عَلِمْتُ الاَغْلَفُ الْقَلْبِ، الْمُقارِبُ الْعَقْلِ؛
به خدا قسم چنانکه دانستم بر دلت غلاف گمراهی پوشیده، و عقلت اندک و ناقص است؛
وَ الأوْلى اَنْ يُقالَ لَكَ اِنَّكَ رَقيتَ سُلَّماً اَطْلَعَكَ مَطْلَعَ سُوء عَلَيْكَ لا لَكَ،
شایسته است درباره تو گفته شود که بر نردبانی بالا رفتهای که تو را بر جای بدی مشرف ساخته که به زیان توست نه سود تو،
لِاَنَّكَ نَشَدْتَ غَيْرَ ضالَّتِكَ، وَ رَعَيْتَ غَيْرَ سائِمَتِكَ،
چرا که چیزی را خواستی که گمشده تو نیست، و گوسپندی را چراندی که مالکش نمیباشی،
وَ طَلَبْتَ اَمْراً لَسْتَ مِنْ اَهْلِهِ وَ لا فى مَعْدِنِهِ؛
و امری را خواستی که نه اهلش هستی و نه در معدنش قرار داری؛
فَما اَبْعَدَ قَوْلَكَ مِنْ فِعْلِكَ! وَ قَريبٌ ما اَشْبَهْتَ مِنْ اَعْمام وَ اَخْوال حَمَلَتْهُمُ الشَّقاوَةُ وَ تَمَنِّى الْباطِلِ عَلَى الْجُحُودِ بِمُحَمَّد صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ،
چه اندازه گفتارت از عملت دور است، چه زود شبیه عموها و داییهایت شدی که شقاوت و آرزوهای باطل آنان را به انکار محمّد صلّی اللّه علیه وآله واداشت،
فَصُرِعُوا مَصارِعَهُمْ حَيْثُ عَلِمْتَ، لَمْ يَدْفَعُوا عَظيماً،
همان گونه که می دانی با او جنگیدند تا به خاک و خون درافتادند، نه از حادثه عظیمی به نفع خود دفاع کردند،
وَ لَمْ يَمْنَعُوا حَريماً، بِوَقْعِ سُيُوف ما خَلا مِنْها الْوَغى، وَ لَمْ تُماشِهَا الْهُـوَيْنـى.
و نه حریمی را در برابر شمشیرهایی که میدان نبرد از آن خالی نیست و با سهل انگاری سازگاری ندارد حمایت نمودند.
وَ قَدْ اَكْثَرْتَ فى قَتَلَةِ عُثْمانَ، فَادْخُلْ فيما دَخَلَ فيهِ النّاسُ،
درباره کشندگان عثمان زیاد از اندازه سخن گفتی، بیا مانند دیگران از من اطاعت کن،
ثُمَّ حاكِمِ الْقَوْمَ اِلَىَّ، اَحْمِلْكَ وَ اِيّاهُمْ عَلى كِتابِ اللّهِ تَعالى.
سپس آنان را نزد من به محاکمه کشان، تا بین تو و ایشان به کتاب خدا داوری کنم.
وَ اَمّا تِلْكَ الَّتى تُريدُ فَاِنَّها خُدْعَةُ الصَّبِىِّ عَنِ اللَّبَنِ فى اَوَّلِ الْفِصالِ.
ولی آنچه تو می خواهی به مانند گول زدن طفل در ابتدای بازگرفتن او از شـیر اسـت.
وَ السَّلامُ لِاَهْلِهِ.
و سلام بـر اهلش.
کلمات کلیدی:
نهج البلاغه امیر المومنین