گاهی اوقات ذکری میگویم و یا کاری خیری میکنم، البته به خاطر ترس از خدا، نه واقعاً عشق به او! آیا این ارزشی دارد و به حساب میآید؟ گفتهاند: اگر اعتقادات در جان آدمی مستقر (ملکه) نگردد، در زمرهی مؤمنین نیست و نمیتواند پاسخگو باشد؟ آیا این ناامید کننده نیست؟!
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): دو عامل، اسباب اصلی این نگرانیها و دغدغههای ذهنی را پدید میآورد: اول – کمبود اطلاعات و معلومات شناختی و تأمل، تفکر و بصیرت (عمق نگری) در مسائل و مباحث اعتقادی و عملی است؛ و دوم – ورود و نفوذ وسوسهها و القائات شیاطین درونی و بیرونی هر شخصی میباشد.
الف – بله، اعتقادات باید قلبی باشد، وگرنه اعتقاد نیست. اعتقاد یعنی آن باوری که با قلب شما گره خورده است (عقد و انقعاد ایجاد شده است)، نه این که یک عادت جاهلانه و رسم و سنت قومی، ملی و یا تعصبات جاهلانه باشد، و یا توجهی مقطعی و موردی باشد.
تمامی آموزههای معرفت دینی و نیز تمامی احکام عملی، و هم چنین تمامی هدایتها، نعمتها، نشانهها و ... [که همه جنود آسمانی و زمینی خداوند متعال هستند] نیز برای این است که اعتقاد و ایمان، بیشتر، محکمتر و راسختر گردد.
« هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا » (الفتح، 4)
ترجمه: او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است.
ب – چرا بیان شده که همه چیز "امتحان" است. چون هر فکری، هر ذهنیتی، هر گفتاری و هر فعل و کاری، نشان میدهد که میزان اعتقاد و ایمان چقدر است و تا چه حد مستحکم و یا متزلزل میباشد.
این حقیقت را در هر نوع اعتقاد، باور، عشق و صداقت دیگری نیز میتوانید تجربه نمایید. به عنوان مثال: اگر وزیری، وکیلی، قاضیای، مدیری یا کارمندی، کم کاری کند، یا به پارتیبازی روی آورد، یا دستش به رشوه آلوده گردد، معلوم میگردد که نه اعتقاداتش به خدا، قیامت و دیدار خدا در روز محشر و محاسبه و بالتبع پاداش و عقاب راسخ است، نه به کارش اعتقادی دارد و نسبت به آن صادق است! همین است روابط همسران، دوستان، همکاران و ... – چنان که چگونگی رویارویی و استقامت و حتی مبارزه با مشکلات، موانع و دشمنان نیز نمود و نتیجهی همین امتحانات میباشد.
ج – ایمان و کفر، نسبت به خداوند متعال، اسلام، ولایت، قرآن، احکام ... و بالاخره معاد نیز مانند هر نوع علم، شناخت و گرایش دیگری، شدت و ضعف مرتبه دارد؛ پس نباید اجازه دهیم که شیطان "قاعدهی صفر یا صد" را به ما القا کند و با دسیسهها و وسوسههای گوناگون، القا نماید که «چون صد نیستی، پس حتماً صفری»! مثل این است که به دانشپژوهی بگویند: «چون دکترا و فوق تخصص نگرفتی، پس کاملاً بیسوادی و اصلاً دانشپژوه نیستی»؟!
د – رحمت و مغفرت واسعهی الهی، با دعای اولیاء الله، مؤمنان و حتی ملائکه، و نیز پذیرش استغفار و توبه و ...، برای همین است که از یک سو کاستیها و نواقص جبران گردد و موانع رشد و قرب برداشته شود و از سوی دیگر، این کمالات مرتبه به مرتبه به دست آید و انسان گام به گام از ظلمات خارج و به نور وارد شود:
« هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا » (الأحزاب، 43)
ترجمه: او کسی است که بر شما درود و رحمت میفرستد، و فرشتگان او (نیز) برای شما تقاضای رحمت میکنند تا شما را از ظلمات (جهل و شرک گناه) به سوی نور (ایمان و علم و تقوا) رهنمون گردد؛ او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است!
ترس، شوق و محبت:
البته که آدمی، هر کاری را یا از ترس پیشامد عواقب سوء در ترک آن انجام میدهد – یا از شوق رسیدن به فواید و منافعش انجام میدهد – یا صرفاً به خاطر محبت و عشق و یا هر سه.
اما، باید به چند نکته توجه داشت:
یک – اگر چه «ترس، شوق و محبت»، حالتهای مستقلی هستند، اما کاملاً با یک دیگر مرتبط میباشند.
به عنوان مثال: دانشپژوهی که به علم علاقمند است را در نظر بگیرید که وقتی مطالعه میکند، هم به خاطر دوست داشتن علم است، هم به خاطر شوق به یادگرفتن یا حتی کسب مدرک جهت ارتقا به مرتبهی بالاتر است و هم به خاطر ترس از قبول نشدن و ضررها و آسیبهای آن.
دو – فرض کنید که کسی به خاطر محبت خداوند غنی و سبحان و برای عبادت او و راز و نیاز با پروردگارش نماز بخواند و در ضمن میداند که این نماز چه فوایدی در دنیا و آخرت برای او دارد و اگر ترک یا اهمال کند، چه عواقب سویی دارد! آن فواید را طالب است و از آن عواقب رویگردان میباشد.
سه – این همه آیات بشارت به بهشت خداوند متعال و مقام قرب او، و عذاب جهنم الهی و مقام بُعد و دوری از رحمت او، برای چه آمده است؟! آیا این آیات برای ابرار و محبین خداوند سبحان نمیباشد و یا در آنها اثری ندارد؟!
کار از روی ترس:
همین قدر که میگویید: «از ترس خدا، چنین میکنم یا نمیکنم»، یعنی چه؟ یعنی: خداوند متعال را شناختهام، به او اعتقاد داردم، به معاد و لقاء الله ایمان دارم، به مقام قرب و پاداش او علاقه دارم و از قهر و عذاب او میترسم.
بنابراین، اجازه ندهیم که شیطان القا کند که «نه این کار تو قبول نبود، چون برای ثوابش و یا از ترس عقابش بود»! هر موقع چنین وسوسهای آمد، به او بگو: «تمامی آیات بهشت و جهنم، برای همین است. انبیا همه مبشر و نذیر به همین حقایق بودهاند، ای کاش تو نیز یا از ترس عذاب و یا به شوق پاداش، نافرمانی نمیکردی، اما تکبرت نگذاشت».
●- بله، انسان وقتی در معرفت و بندگی خداوند متعال، به مراتب بالا رسید و محب و عاشق شد، کارش به خاطر محبت انجام میگیرد، نه به خاطر ترس از عذاب و یا شوق به پاداش. اما همین ترس و شوق نیز خودش عین اعتقادات و عین توجه و ذکر (یاد حق تعالی) و عین عبادت میباشد.
تجربه: گاهی انسان گمان دارد که مراتب بالای عرفان، برای او قابل درک و حتی تصور نمیباشد، اما اگر دقت نماید، خودش همین حالت را در برخی از عبادات و یا حتی تعامل با دیگران (محبان و محبوبان) دارد. مانند کسی که به دیدار یا عیادت دوستش میرود، و در ضمن گلی یا شیرینی به همراه میبرد.
مثال واقعی و ملموس: وقتی برای اقامهی نماز یومیه نیت میکنید، از دل چنین میگذارید که «دو رکعت نماز صبح میخوانم، واجب، قربة الی الله».
این نیت یعنی چه؟! یعنی اولاً عبادتی را انجام میهم که بر من واجب است، یعنی انجام آن سبب رشد و تعالی خودم میگردد و ترک آن نیز خودم را به خسران و هلاکت میاندازد – ثانیاً در عین حال که به معاد، حساب و کتاب، پاداش و کیفر، بهشت و جهنم اعتقاد دارم، من این عبادت را برای "قرب" به معبودم انجام میدهم.
ملکه (یا سرشته شدن با جان):
فرض کنید کسی که اهل مطالعه نیست، یکبار به علتی چند صفحه کتاب بخواند – یا کسی که با ادب نیست، در یک مجلسی ادب به خرج دهد – یا انسان خودپسند، حریص و بخیلی، یکبار به نیازمندی چیزی بدهد ... بدیهی است که این رفتارها، شخصیت او نیست، بلکه اتفاقی انجام داده است.
حال در نظر بگیرید کسی را که به یاد خدا نیست، اما یک یا چندبار، خدا را هم یاد میکند – یا کسی که اهل ذکر نیست، یکبار در مجلسی صلواتی میفرستند – یا کسی که اهل دعا نیست، یکبار دعایی میکند - و یا کسی که اهل نیکی و انفاق نیست، به جهتی یک یا چندبار کمکی به دیگران بنماید، و یا کسی که اهل نماز نیست، یکبار در ماه مبارک یا ... نمازش را به جا میآورد و یا قرآنی نیز بر سر میگیرد و ...!
بدیهی است که این اعتقادات، باورها، اخلاقها، اذکار (یاد و خاطرها)، محبتها، توجهها و رفتارها، ملکهی او نشده، با جانش آمیخته نشده و به سرعت در همین دنیا، آنها را از خود و خود را آنها دور میکند و چه بسا همان اندک را نیز حبط و باطل کند و همان چند کاشته را نیز به آتش بکشد و بسوزاند. پس چیزی با خود نمیبرد و در مقام پرسش و پاسخ، نمیتواند بگوید که «من اهل اعتقاد و ایمان و عمل صالح بودم؛ اهل ادب و مطالعه بودم؛ اهل تعاون و نیکی و انفاق و ... بودم».
اما برای کسی که توجه ویژه دارد، ذکر (یاد) خداوند متعال و معاد در او مقطعی نیست و استمرار دارد، ادب و رفتارها و اعمال خوبش استمرار دارد، این باورها و اعمال، ملکهی او میشود، یعنی ملکوت، شخصیت و جانش را شکل میدهد.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
گاهی ذکر یا کار خوب، از روی ترس از خدا انجام میگیرد و نه عشق به او. آیا این ارزش و اثری دارد؟ میگویند: اعتقادات باید به جان سرشته شده باشد.
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8696.html
- تعداد بازدید : 2440
- 20 تیر 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی ذکر