درس 2 - آزادی عقیده (باز پخش)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم
مقدمه:
"آزادی" و بالتبع "آزادی عقیده"، از آن دسته شعارهایی میباشند که بیش از توجه به معانی و مصادیق آن، توسط "نظام سلطه" مورد سوء استفادۀ ابزاری و شعاری قرار گرفتهاند!
مقصود نظامات سلطه و کفر جهانی از "آزادی عقیده"، این است که شما آزادید به توحید، معاد و ادیان الهی و ویژه اسلام نگروید؛ اما نه تنها تمامی عقاید خود را به هر شکلی و به هر وسیلهای که شده تحمیل میکنند؛ بلکه برای استیلای عقاید مادی، فراماسونی و صهیونیستی، جنگها و ترورها راه میاندازند!
با یک مطالعۀ ساده، برای همگان مشخص و مبرهن میگردد که ترویج و گرایش جماعات بسیاری از مردم جهان به جهانبینیهای مادی، و اصول و فروع مکاتبی چون: داروینیسم، فرویدیسم، هگلیسم، اومانیسم، ماکیاولیسم، لیرالیسم، فمینیسم، مدرنیسم، پست مدرنیسم، پسا پست مدرنیسم و ...؛ هیچ کدام مبتنی بر دلایل عقلی و علمی نبوده و نمیباشد؛ بلکه ریشه در سلب آزادیهای عقیدتی، به صورت مستقیم، غیر مستقیم، تدریس اجباری در دانشگاهها، تبلیغات گسترده ... و حتی عملیات سیاسی، نظامی و اقتصادی دارد.
شعار "آزادی عقیده"، برای نظامات کفر، استکبار و سلطۀ جهانی، مانند شعار "آزادی در پوشش" میباشد که طبق آن، بانوان و دختران آزادند که عریان شوند و اندام خود را رایگان به همگان عرضه کنند، اما آزادی نیستند که خود را بپوشانند!
اما، در هر حال باید بدانیم که "آزادی عقیده"، به مفهوم واقعی یعنی چه و آیا انسانها در عقاید خود آزادند یا خیر؟ و باید دقت و توجه داشته باشیم که "آزادی در عقیده" به معنای درست بودند آن نمیباشد!
درس 2 - آزادی عقیده:
وجه تمایز و ارزش آدمی به این است که اختیار و قدرت انتخاب داشته باشد و باورهایی را با قلب و جان خود گره بزند و به آنها اعتقاد پیدا کند.
"تفکر" آزاد است و کسی نمیتواند انسان را مجبور کند که به چه امری و چگونه فکر کند؛ هم چنین "عقیده" نیز آزاد است و هیچ کسی نمیتواند عقیدهای را بر آدمی تحمیل نماید و او را در باورها و اعتقاداتش مجبور سازد؛ که اگر غیر از این بود، "جبر" حاکم میشد، چنان که بر فرشتگان و حیوانات حاکم میباشد، و اگر عقاید جبری بر انسان حاکم بود، دیگر نه ارسال انبیاء و رسول و انزال وحی موضوعیت و اثری داشت و نه برپایی قیامت، حساب و کتاب و پاداش یا مکافات معنا و مفهومی داشت.
حتی شخص پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نیز نمیتوانستند دیگران را به "عقیده" مجبور سازند، چنان که خداوند سبحان خطاب به ایشان فرمود:
«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ» (الغاشیة، 21 و 22)
ترجمه: بنابراين تو اى پيامبر! يادآورى نما كه تو فقط يادآورى كنندهاى * تو بر آنان تسلّطى ندارى (که بتوانی مجبورشان کنی).
ابلیس لعین و سایر شیاطین جنّ و انس نیز فقط دعوت کننده و وسوسه کننده هستند، اما هیچ سلطهای ندارند که بتوانند کسی را مجبور به کفر، شرک، عصیان و انحراف بنمایند، مگر آن که کسی به اختیار خودش، "ولایت = سرپرستی" آنها را برگزیند و تبعیت نماید:
«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ» (النّحل، 99 و 100)
- حقیقتاً او، بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكّل مى كنند، تسلّطى ندارد * تسلّط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيدهاند، و آنها كه نسبت به او [خدا] شرك مىورزند (و فرمان شيطان را به جاى فرمان خدا، گردن مىنهند).
بنابراین، همگان در عقاید خود آزادند. هر کسی میتواند بر اساس براهین عقلی، علم و شناخت، به عقایدی برسد، و یا بر اساس موهومات، خیالات و خرافات، باورهایی را با قلب و جان خود گره بزند.
احترام به تمامی عقاید، دروغ است:
معنای "آزادی عقیده" این نیست که هر عقیدهای خوب، مفید، درست و قابل احترام میباشد.
خداوند متعال فرمود: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»، یعنی در دین (اصول عقاید) هیچ اجباری وجود ندارد؛ و البته دقت نماییم که "اجبار و اکراه" هر دو کلمات عربی هستند، پس میتوانست بفرماید: «لا اجبار فی الدین»، اما واژۀ "اکراه" را آورد که هم به معنای بدآمدنی و ناخوشایند است و هم به معنای اجبار. یعنی در پذیرش اصول عقاید اسلامی، نه چیز ناخوشایندی وجود دارد و نه اجباری تحمیل شده است.
اما، برخی فقط همین یک فراز از آیه را میخوانند، در حالی که علت عدم اجبار را فرمود: «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ – به درستی که راه رشد از گمراهی روشن شده است».
میفرماید: وقتی به تو عقل و شعور دادم، سمع و بصر دادم، قلب و فئواد دادم، علم دادم و راه را از چاه نشانت دادم، دیگر "اجبار" موضوعیت و لزومی ندارد، بلکه اگر از این موهبات درست استفاده کنی، خودت راه درست را میشناسی و انتخاب خواهی کرد.
اما، هرگز نفرمود که چون "آزادی عقیده" دادهام، پس هر عقیدهای درست، خوب و مفید میباشد و هر عقیدهای محترم است! اینها دروغهایی است که مستکبرانِ جاهل و ظالم، القا کردهاند!
کفارِ مستکبر، پیش از هر بیان، استدلال و برهانی، برای خودشان یک "حق" ایجاد میکنند و میگویند: «این حق ماست که شما به عقیده ما نیز احترام بگذاری»! و البته خودشان هیچ حق و احترامی برای عقاید دیگران قائل نیستند!
●- تمامی شیطانپرستان، نظامات فراماسونی و صهیونیستی، نحلههای نژاد پرستی، کفار، ظالمان و جنایتکاران جهان، به ساختار و اهداف خود و تعریفشان از عالم هستی، انسان و آن چه میکنند، عقیده دارند؛ آیا عقاید آنها باید محترم شمرده شود؟!
شیطان، چه ابلیس لعین باشد و چه سایر شیاطین جنّ و انس، همگی دشمنان خدا و مردم هستند؛ حال آیا باید دشمن را محترم شمرد و به عقایدش احترام گذاشت؟! دزد، جنایتکار، زناکار، قمارباز، حقهباز، کلاهبردار و ...، به آن چه میکنند عقیده دارند و خود را مُحقّ میدانند، آیا باید خودشان و عقایدشان مورد احترام باشند؟!
اگر هر عقیدهای محترم بود، ابتدا خداوند سبحان هر عقیدهای را محترم میشمرد و بالتبع نه پیامبر و وحی میفرستاد – نه امر به دوری، بیزاری و مقابله با کفار مینمود – و نه معاد، بهشت و جهنمی برپا مینمود.
پس، "آزادی عقیده" وجود دارد و کسی هم نمیتواند این آزادی را از کسی سلب کند، اما هر عقیدهای محترم نیست. لذا در همان آیهای که فرمود: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»، بیان نمود که کدام عقیدهای درست، محکم و مفید میباشد:
«لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (البقره، 256)
- در قبول دين، اكراهى نيست (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است بنا بر اين، كسى كه به طاغوت [بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيرۀ محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست و خداوند، شنوا و داناست.
- تعداد بازدید : 474
- 20 بهمن 1402
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اصول اعتقادات