من در بدنیا آمدن حضرت حجة بن الحسن عسکری (عج) هیچ شکی ندارم، شاید اولش کمی تردید داشتم ولی با تحقیقاتی که کردم و اینکه دیدم علما و دانشمندان زیادی حتی از اهل سنت به ولادت ایشان اقرار کردهاند، تردیدم برطرف شد. اما سوال من اینه که چطور باید بعد از پذیرش ولادت ایشان امامت ایشان رو پذیرفت؟ درواقع مستند اینکه مهدی موعود ایشان هستند چیست؟ چرا علمایی از اهل سنت ( البته نه همگی)، ولادت ایشان رو پذیرفتهاند، اما مهدی موعود بودن ایشان رو نه؟ با توجه به این که ولادتشون رو قبول دارن چطور توجیه میکنن که هیچ نقلی از زندگی و یا مرگ ایشون در تاریخ نیست؟ (تجربی / اهواز)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): چندین پرسش گوناگون را که پاسخ به هر کدام مستلزم توجه و تمرکز به همان موضوع میباشد، در قالب یک سؤال مطرح نمودید!
الف – شک سالم، مقدمهی یقین است. تا کسی ابتدا تردید ننماید و برایش پرسش ایجاد نشود، و سپس به کنکاش برای پاسخ برنخیزد، هرگز به هیچ یقینی نخواهد رسید.
اما، راه برطرف نمودن شک و رسیدن به یقین [به ویژه در مباحث معرفتی]، الزاماً تأیید افراد، گروهها و اقشار مخالف نمیباشد؛ بلکه "شناخت"، به واسطهی عقلی که به نور علم میبیند حاصل میگردد و یقین نیز کار قلب است.
فرض کنید که اصلاً اهل سنتی وجود نداشت؛ فرض کنید که تمامی مسلمانان جهان، با اعتصام به "حبل الله" به وحدت میرسیدند؛ یا فرض کنید که بزرگان اهل سنت، در کتب معتبرشان، به تولد فرزند امام حسن عسکری علیه السلام و نام او اشارهای نکرده بودند؛ آن وقت چگونه اثبات میشد که ایشان متولد شده است؟!
ب – این که «چرا اهل سنت، به رغم گواهی بر ولادت ایشان، ولایت ایشان را نپذیرفتهاند»؟! دو مقولهی متفاوت است. مگر آنها در ولادت امیرالمؤمنین، فاطمه زهراء، امام حسن و امام حسین و سایر امامان علیهم السلام، تردید دارند که ولایت و امامتشان را نپذیرفتند؟!
بنابراین، گواهی دادن به "ولادت"، با پذیرش "ولایت و امامت" متفاوت است. چه بسا شیعیانی که نه تنها ولادتها را قبول دارند، بلکه در سالروزها [13 رجب، سوم و چهارم شعبان، نیمه شعبان و ...)، به جشن و سرور نیز میپردازند، اما شناخت و بالتبع ایمان لازم و کافی به امر "ولایت و امامت" ندارند!
آیا خود شما، ضمن آن که اذعان نمودید در تولد ایشان هیچ تردیدی ندارید، نپرسیدید: «چطور باید بعد از پذیرش ولادت، امامت ایشان رو پذیرفت»؟
ج – ما در مورد ادیان، مذاهب، افراد، اشیا و هر چیزی، دو شناخت داریم که عبارتند از: یک – شناخت شناسنامهای؛ دو – شناخت معرفتی نسبت به رتبه وجودی، مقام، جایگاه، نقش و اثر و ... . لذا "اذعان به تولد یک شخص و اطلاع از نام وی و پدرانش، محل تولد، چگونگی زندگی، مواضع و عملکردها ...، همه "شناخت شناسنامهای" میباشند. هر مورخی و یا هر کسی که مطالعاتی در تاریخ داشته باشد، به تولد حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله، پی میبرد و اذعان مینماید؛ اما آیا تمامی آنها، به نبی، رسول و خاتم الإنبیا بودن ایشان، شناخت و ایمان دارند؟!
ابلیس لعین، خداوند متعال را میشناخت، اما ایمان نیاورد و منیّت و تکبرش، برایش محبوبتر بود – ابوسفیان، در تولد رسول اعظم صلوات الله و آله تردید نداشت، مقابل چشمش بود، و نام پدرانش را نیز میدانست؛ چنان که ابوجهل و ابولهب، پسر عموهای ایشان بودند – معاویه لعنة الله علیه نیز ایشان و اهل بیت علیهم السلام را میشناخت ...؛ اما فقط شناخت شناسنامهای! لذا هیچ کدام خداباور هم نشدند، چه رسد به پذیرش نبوت، رسالت، خاتمیت، ولایت و امامت!
خداوند متعال در قرآن کریم تصریح مینماید که علمای یهودی و مسیحی، پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله را مانند فرزندان خودشان میشناختند:
«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ» (الأنعام، 20)
ترجمه: آنان که کتاب آسمانی به ایشان دادهایم، بخوبی او [= پیامبر] را میشناسند، همانگونه که فرزندان خود را میشناسند؛ فقط کسانی که سرمایه وجود خود را از دست دادهاند، ایمان نمیآورند.
بنابراین، اگر چه شناخت، مقدمهی قبول، باور، ایمان و یقین میباشد، اما صرف شناخت، کافی نیست.
د – از جمله تفاوتها و امتیازات "تشیع"، نسبت به تمامی ادیان و مذاهب، این است که "اصول عقاید را تحقیقی میداند و تقلید در آن را جایز نمیشمارد"؛ لذا امر به مطالعه، تفکر، تعقل و تعمق و بصیرت مینماید؛ پس تمامی منابع علمی را نیز در اختیار همگان قرار میدهد؛ اما در سایر ادیان و مذاهب چنین نیست؛ لذا عموم مردم، دسترسی به تمامی منابع و کتب خود ندارند و البته علما و دانشمندانشان نیز کتمان و حتی تحریف میکنند!
«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» (البقره، 146)
ترجمه: کسانی که کتاب آسمانی به آنان دادهایم، او [= پیامبر] را همچون فرزندان خود میشناسند؛ (ولی) جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان میکنند!
ولایت و امامتِ حضرت امام مهدی علیه السلام
به امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام عرض نمودند: «تو میگویی که من بر حقم، اما طلحه، زبیر و دیگران نیز همین را میگویند، حال ما از کجا بدانیم و بفهمیم که کدام بر حقید»؟ ایشان فرمودند: «شما ابتدا حق را بشناسید، آن را که شناختید، اهلش را نیز خواهید شناخت»!
"ولایت و امامت"، همانند "نبوت و رسالت" نیز همینطور است. تا کسی "ولایت و امامت" را نشناسد و بدان ایمان نیاورد، اهلش را در این رتبه، مقام و جایگاه نخواهد شناخت؛ چنان که بسیاری "ولایت و امامت" حضرت امیرالمؤمنین و سایر امامان علیهم السلام را نپذیرفتند؛ اگر چه خود ایشان را خوب میشناختند!
بنابراین، این که بدانیم امامان یکی پس از دیگری، متولد شدهاند و امام حسن عسکری نیز فرزند پسری داشتند و ...؛ برای شناخت آنان به "ولایت و امامت" کافی نمیباشد.
●- پس از شناخت اصل "ولایت و امامت" است که برای ذهن و عقل، این پرسش پیش میآید که «حالا این ولیّ امر و امام کیست»؟ اگر کسی نداند که رتبه، مقام، جایگاه و نقش "پدر، مادر، معلم، مربی و ... چیست؟ هرگز نمیپرسد: «حالا این پدر، مادر، معلم و مربی، کیست»؟
●- بنابراین، پس از شناخت اصل "ولایت و امامت"، و نیز پس از شناخت شناسنامهای، که مقدمهای لازم برای شناخت معرفتی میباشد؛ مترصد شناخت شخص "ولیّ و امام" میگردیم.
در اینجا، عقل حکم میکند که «نبی، رسول، صاحب ولایت و امام خدا را باید خدا معرفی کند و تا او خودش معرفی ننماید، ما قدرت تشخیص نداریم و نخواهیم شناخت – ما کجا و پیامبر و امام شناسی کجا؟!».
در این مرحله، نوبت به "علم" میرسد، یعنی ببینیم و بدانیم که خداوند متعال، چه اشخاصی را در این مقامات معرفی نموده است؟
●- از طرفی دیگر، به حکم عقل، میفهمیم و میدانیم که خداوند سبحان، از طریق "وحی" با بندگانش سخن میگوید و آنها را هدایت مینماید و این وحی نیز به "نبی و رسول" نازل میشود. لذا نگاه میکنیم که ایشان چه شخص و اشخاصی را به امر خدا، به عنوان "ولیّ الله، امام و حجة الله" معرفی نمودهاند؟
"علم" به کمک میآید و برای عقل نورافشانی میکند و نشان میدهد که ایشان از روز نخست بعثت، امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام را معرفی نمودهاند و در غدیر خم، برای پذیرش ولایت و امامت و خلافت ایشان، امام حسن، امام حسین ... تا حضرت مهدی علیه السلام، از تمامی حاضران بیعت گرفتند و فرمودند که "حاضران، غایبان را نیز مطلع نمایند".
●- پس از بیان و فرمان مستقیم رسول الله صلوات الله علیه و آله از جانب خداوند سبحان؛ دیگر هر کسی "امام عصر" خویش را میشناسد و از او که حجة الله است، میپرسد که امام پس از شما کیست؟!
وقتی از امام باقر علیه السلام میپرسند، میفرمایند: «فرزندم صادق، که نامش محمد است»، وقتی از امام رضا علیه السلام میپرسند، میفرمایند: «فرزندم جواد که نامش محمد است»، و وقتی از امام حسن عسکری علیه السلام میپرسند: با نشان دادن او به مؤمنان و شیعیان راستین، میفرمایند: «این فرزندم که هم نام رسول خداست و مهدی موعود ایشان است». سلام الله علیهم اجمعین.
پس، وقتی پیامبر و امام منصوب از طرف خداوند متعال، امام بعدی را معرفی نمودند، حجت تمام است و یقین حاصل میگردد.
نقل از ایشان در تاریخ
امامان علیهم السلام، به ویژه از حضرت امام رضا علیه السلام به بعد، مردم را به شناخت، باور و ارتباط با امام، بدون آن که ایشان را ببینند، تمرین و آموزش دادهاند، هر چند که در گذشته نیز همگان امامها را نمیدیدند و با ایشان ارتباط مستقیم نداشتند.
این آموزش و روش، در زمان امامان جواد، تقی، نقی و حسن عسکری علیهم السلام، شدت یافت تا مردم فرهنگ "غیبت" را بیاموزند و حتی با حضور امام تجربه کنند.
پس، بدیهی است که هر چه امام کمتر در جامعه تردد نماید و در انظار حاضر شود، نقل از ایشان کمتر خواهد بود، اما این دلیل نمیشود که هیچ نقلی در تاریخ نیامده باشد؛ که اگر چنین بود، هیچ امامی را نمیشناختیم!
در بارهی تولد ایشان، اقوال تاریخی بسیار است، چنان که خود تصریح نمودید که در کتب معتبر اهل سنت نیز به آن تصریح شده است.
تا سن پنج سالگی و قبل از شهادت پدر، بسیاری ایشان را میدیدند و با راهنماییهایی امام حاضر، به عصمت، علم، حکمت و امامت ایشان پی میبردند؛ اما با شهادت پدر، و اقامهی نماز بر پیکر مطهر ایشان در انظار عمومی و ماجرای کنار زدن عمو [جعفر کذاب] و بالتبع حمله عوامل حکومت برای دستگیری و قتل ایشان، غیبت صغرا به امر خداوند متعال آغاز گردید.
این غیبت، 69 سال طول کشید و در این مدت، نواب خاص [نواب اربعه] که از سوی ایشان منصوب میگردیدند، رابط بین امام و مردم بودند و ضمن طرح پرسشها و اخذ پاسخها، اوامر و نواهی ایشان را منتقل مینمودند؛ و البته که مردم نیز با امر غیبت، بیشتر آشنا میشدند.
بنابراین، 74 سال نقل حدیثی و تاریخی معتبر از ایشان وجود دارد، یعنی بیش از تمامی امامان علیهم السلام.
امام زمان، حضرت مهدی علیه السلام:
*- «إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْ لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّواهُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الاْعْداءُ؛ فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا». (بحار الانوار، ج 53، ص 175)
ترجمه: ما در رعایت حال شما کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نمیبریم، که اگر جز این بود گرفتاریها به شما روی میآورد و دشمنان، شما را ریشه کن میکردند. پس، از خدا بترسید [تقوا پیشه کنید] و ما را پشتیبانی نمایید.
*- «فَاعْلَمْ أنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ وَ بَيْنَ اَحَدٍ قَرابَةٌ، وَمَنْ أنْكَرَنى فَلَيْسَ مِنّى وَسَبيلُهُ سَبيلَ ابْنِ نُوحٍ».
ترجمه: بدان كه ميان خداى متعال و بندگانش، هیچ خويشى و قرابتى وجود ندارد، و كسى كه مرا انكار كند از من نيست و راه او راه پسر نوح است .
«وَ لَوْ اَنَّ أشياعَنا وَ فَقَّهُمُ اللّه ُ لِطاعَتِهِ، عَلى اجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ، لَما تأخَرَّ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقائنا، وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمْ السَّعادَةُ بِمُشاهِدَتِنا، عَلى حقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ إلاّ ما يَتَّصِلُ بِنا مِمّا نُكْرِهُهُ» (بحارالانوار 53: 177)
ترجمه: اگر دلهاى شیعیان ما ـ که خداوند آنان را براى اطاعت خودش موفق کند ـ در وفا کردن به پیمانشان یکى بود هرگز سعادت و ملاقات ما از آنان به تأخیر نمى افتاد، بلکه سعادت دیدار با ما همراه با شناخت و صداقت براى آنان زود به دست مى آمد، چیزى جز کارهاى ناشایست آنان [که ما از آنها کراهت داریم] ما را از ایشان محبوس نمىسازد.
مشارکت و هم افزایی - پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
در تولد امام زمان (ع)، به ویژه پس از مطالعه کتب اهل سنت، هیچ تردیدی ندارم؛ اما از کجا بدانیم که ایشان همان امام زمان است و چرا اهل سنت قبول نکردند؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10054.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2243
- 19 آبان 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی امام مهدی امامت