سقیفه - اهمیت دینِ والدین آن غلام که حضرت خضر (ع) او را کشت زیاد است، یا اهمیت جانشینی امامت به جای حضرت رسول اکرم (ص)؟ موجود عاقل و حکیم هرگز اجازه نمیدهد که خود و همراهانش به داخل چاه سقوط کنند؛ وقتی که عاقل و حکیم میداند چاه است، دیگران را منع و آگاه میکند که داخل چاه گمراهی نیفتند، چرا باوجودی که خدا میدانست دراثر عمل نصب اغیار در سقیفه و راهبری امت، انحراف بوجود میآید،مانند آن زمان حضرات موسی و خضر (ع) دستور به مرگ غاصبان را نداد؟! (کوهدشت / علوم تجربی)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: هر فتنه و توطئهای با شمشیر بر طرف نمیگردد و هر هدایتی نیز با زور محقق نمیگردد. اما با توجه به مثالی که آورده شده و به اصطلاح صغرا و کبرایی که چیده شده، حال باید دید که سؤال کدام است؟ چرا که از یک سو علم و حکمت خدا زیر سؤال رفته و از سوی دیگر چرایی عدم دستور به قتل یا مرگ اصحاب سقیفه؟ الآن پاسخ دهنده باید کدام را جواب دهد؟ این که انسان عاقل و حکیم، خود و همراهان را در چاه نمیاندازد، پس چرا خدا ... – یا تحلیل ماجرای سقیفه و چرایی عدم صدور حکم قتل؟ پس در طرح سؤال برای ذهن خود و دیگران دقت کنید و مراقب باشید که گاه خلط مبحث عمدی یا سهوی، چه تخریبهایی به بار میآورد و چگونه عقل را از مسیر درک پاسخ دور میکند؟! و چه شبهات مستتر (پنهانی) را به ذهن القا میکند که اگر کنکاش نشود، هم چنان در ذهن میماند.
الف – اول به مسئله آن غلام بپردازیم. حضرت خضر علیه السلام، مأمور به «امر تکوین خدا» بود و حضرت موسی علیه السلام، مأمور به «امر تشریع خدا = شریعت و قانون» بود؛ به همین دلیل هر کارِ حضرت خضر (ع)، از نظر حضرت موسی (ع)، خطا و منکر شدید بود.
در قوانین تشریعی، کشتن انسان دلیل و حکم شرعی میخواهد، اما در قوانین تکوینی، خداوند متعال به حکمت خود میآفریند، به دنیا میآورد و به حکمت خود جان را میگیرد. اسباب پایان عمر و گرفتن جان نیز متفاوت است؛ چنان ملک الموت نیز جان میگیرد و بهانهها یا عوامل مرگ متفاوت است. حکمتهای پایان عمر نیز متفاوت است. پس جان آن پسر، به امر تکوینی گرفته شد نه امر تشریعی، لذا حضرت موسی (ع) معترض بود، اما حضرت خضر (ع) عامل بود و فرمود: به امر خدا چنین کردم. بدیهی است کسی نمیتواند به خدا بگوید که چرا جان فلانی را گرفتی، اما جان فلانی را نگرفتی؟! او نه در جان دادن اجازه میگیرد و نه در جان گرفتن.
ب – جان آن پسر، یک مسئلهی فردی بود، اما مسئله حکومت، یک مقولهی اجتماعی است و قطعاً قوانین و حکمتهای این دو با یک دیگر متفاوت است.
از اصول حکومت «مشروعیت و مقبولیت» میباشد. پس ممکن است حکومتی "مشروع و مقبول باشد" – "حکومتی مشروع باشد، اما مقبول نباشد" – "حکومتی مقبول باشد، اما مشروع نباشد" و "حکومتی نه مشروع باشد و نه مقبول (مثل حکومتهای دیکتاتوری)".
حکومت مشروع در نظامهای دنیوی یعنی مطابق قوانین باشد و در نظام الهی نیز یعنی مطابق قوانین الهی باشد – اما حکومت مقبول یعنی مورد قبول و پذیرش اکثریت مردم باشد. چه حق و چه باطل.
از این رو تا مردم نخواهند، حاکمیت اگر چه مشروع باشد نیز استقرار نمییابد و اگر مردم بخواهند، حکومت اگر چه ظالم و فاسد باشد، بر آنان مستولی گردیده و سلطه مییابد، تا هنگامی که خودشان نخواهند و وضعیت را (با انقلاب فردی و اجتماعی) تغییر دهند.
تمامی حکومتهای حق یا باطل در طول تاریخ، حاکی از حاکمیت این دو اصل در حکومت میباشند. امیرالمؤمنین علیهالسلام، حاکم مشروع بود، اما مقبول نبود، لذا 25 سال خانه نشین شد، تا آن که مردم ریختند و با اصرار از او حکومت را خواستند – امام حسن علیه السلام حاکم مشروع بود، ابتدا مقبول نیز بود؛ اما بعد، هوس چرب و شیرین دنیا و وعدههای معاویهای و خستگی از مبارزه، نظر مردم را به قبول معاویه لعنة الله علیه سوق داد، لذا او اگر چه مشروع نبود، اما مقبول شد و به حکومت رسید. همین طور است امام حسین علیه السلام و همین طور است علت اصلی غیبت و إن شاء الله ظهور حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف.
ج – پس موضوع از این حیث، هیچ شباهت و سنخیتی با آن غلام ندارد. آنجا مسئله فردی بود، اینجا اجتماعی – آنجا بحث از ایمان شخص بود، اینجا بحث از "حکومت" و قوانین و اصول آن است.
د – اما نکته دیگر به "فعل عاقل و حکیم" بر میگردد. بله، خداوندِ حکیم و بالتبع انسان حکیم، کار حکیمانه میکند؛ و از جمله حکمتها "اثر و فایده برای رشد" است. چرا که هدف اصلی از اعطای عقل (به عنوان نبی درونی) و نبوت و بعثت همه انبیای الهی و برگزیدن و گسیل امامان علیهمالسلام، همان "رشد" فردی و اجتماعی است.
ببینید؛ حضرت موسی علیه السلام نیز که پس از آن همه دعا، تلاش و سفر برای یافتن مربی الهی به حضرت خضر علیهالسلام میرسد، از او طلب تعلیم و تعلّم در "علم رشد" مینماید:
«قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» (الکهف، 66)
ترجمه: موسى به او گفت: آيا تو را پيروى كنم (اجازه میدهی پیروی کنم) كه به من از آنچه آموختهاى كمالى بياموزى (علم رشدی بیاموزی)؟ پس هدف "رشد" است؛ کار حکیمانه، کاری است که به رشد منجر شود.
او نیز در همان پاسخ اول، علم رشد را به او تعلیم داد و فرمود: در چیزی که از آن خبر نداری، نمیتوانی صبر و استقامت داشته باشی. هر گاه علت (خبر، آگاهی) نبود، معلول (صبر و استقامت) نیز نخواهد بود. این قانون، با "إنشاء الله و ماشاء الله" و شعار و احساسات هم تغییر نمییابد، اگر چه رسولی بگوید: «سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا – إنشاء الله من را صبور خواهی یافت» (الکهف، ادامه همان آیات).
د / 1– پس فعل حکیمانه، فعلی است که مؤثر در "رشد" واقع شود. فرا رسیدن مرگ آن غلام، در حفظ ایمان و رشد پدر و مادرش مؤثر بود، اما کشتن اصحاب سقیفه، چه در هنگام تشکیل جلسه و چه پس از آن، نه تنها بر رشد ایمانی کسی نمیافزود، بلکه سبب گمراهی بیشتر، مشتبه شدن حقایق و واقعیتها و سوء استفادههای بیشتر دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام میگردید و توطئههایی چون "قتل عثمان و جوّ سازی موسوم به پیراهن عثمان" سریعتر شکل میگرفت و جامعه اسلامی برای همیشه منحرف میشد.
شرایط در آن زمان:
گمان نشود که جامعهی آن روز متشکل از هفت یا ده نفر یا کمی بیشتر بود، یک عده در خانه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله مشغول تدفین بودند و عدهای دیگر سقیفه تشکیل دادند و مشغول غصب حکومت شدند! خیر؛ همان طور که بیان شد، حکومت و حاکمیت (چه حق باشد و چه باطل)، مستلزم برخورداری از حمایت مردم است؛ و البته مردم در آن روزگار اکثراً با اصحاب سقیفه موافق بودند و نه با علی علیه السلام، لذا به سرعت و دسته دسته رفتند و با آنها بیعت کردند و بیعت خود با رسول اعظم صلوات الله علیه و آله در روز غدیر را نقض کردند.
پس، کشتن آنها چه سودی داشت؟ جز آن بود که میگفتند: "علی عاشق قدرت است و به خاطر حکومت، اصحاب بیگناه رسول خدا را که نگران سرنوشت جامعه مسلمین بودند، کشت؟» و بالتبع مسیر شناخت حق از باطل، برای همیشه منحرف و مخدوش میشد؟
دقت در حکمت:
اعراب به نزد رسول خدا صلوات الله علیه و آله آمدند و اظهار ایمان کردند، اما سریع آیه نازل شد که نگویید ایمان آوردیم، بلکه بگویید اسلام آوردیم (تسلیم شدیم)، چون ایمان هنوز به قلبهای شما راه نیافته است:
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (الحجرات، 14)
ترجمه: باديهنشينان گفتند: ما (از ته دل) ايمان آورديم. بگو: ايمان نياوردهايد، بلكه بگوييد (در ظاهر به گفتن شهادتين) اسلام آورديم، زيرا هنوز ايمان در دلهاى شما وارد نشده است و اگر از خدا (در اوامر او) و فرستادهاش (در دستورات ولايى او) اطاعت نماييد (خداوند) از عملهاى شما نمىكاهد، زيرا خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.
دقت کنید که میفرماید: هر چند ایمان نیاوردید و در مقام رشد مؤمنین قرار نگرفتهاید، اما دست کم از اوامر خدا و رسول، (مثل غدیر) اطاعت کنید؛ خدا آن اعمال را از شما قبول میکند.
پس مؤمنین بسیار اندک بودند و امتحان خدا تعداد آنها را نشان داد، چنان که در حدیث داریم بعد از موت رسول (ص)، همه مرتد شدند (یعنی برگشتند) به غیر از سه نفر – در حدیث دیگر پنج نفر یا هفت نفر.
پس با کشتن مشکلی حل نمیشد، حقیقتی مکشوف نمیگردید، کسی رشد نمییافت، اگر آن پنج نفر نبودند، پنج نفر دیگر، یا اگر آن دو نفر نبودند، دو نفر دیگر. مگر نگفتند: حکومت موروثی نیست، اما اولی برای دومی به ارث گذاشت؟! مگر نگفتند: مدتی برای اصلاحطلبی ما دو نفر بیاییم، بعد شما بیایید، اما به عثمان سپردند؟! و مردم نیز با آنها بودند.
اما همان سه یا پنج یا هفت نفر، در کربلا بیش از صد نفر بودند و امروزه بیش از هفتصد میلیون شیعه وجود دارد و در میان آنها صدها هزار نفر، اهل ولایت تا شهادت هستند. آن روز سلمان بود و ابوذر و مقداد، امروز فقط تعداد علما و فقهای شهید ما، به مراتب از شهدای کربلا نیز بیشتر است.
خاطرهای از امام خمینی رحمة الله علیه:
اگر در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام نیز بزرگانی چون امام خمینی، مقام معظم رهبری، آیات عظامی چون: شهید دستغیب، شهید مطهری، شهید مدنی، شهید بهشتی، شهید صدوقی ... و چنین مردم و جوانان بصیر و جان کفی بودند که این اتفاقات رخ نمیداد.
مشهور است که روزی مردم و به ویژه جوانان برای دیدار امام خمینی رحمة الله علیه به قم رفتند. ایشان وقتی این جمع مشتاق و انقلابی و مؤمن را دیدند، گریستند و گفتند: اگر اینها در کنار جدم در کربلا بودند، آن فجایع رخ نمیداد.
پس حکمت گرفتن جان آن غلام، حفظ ایمان والدین او بود، و حکمت این صبر و استقامت، بیداری اسلامی در میان امتها، در تمامی اعصار.
- تعداد بازدید : 2017
- 4 فروردین 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون امامت