ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: آیا این فرد مدعی، دلیلی هم برای ادعاهایش آورده، یا فقط یک مثال غلط برای موضوع آورده و هر چه دلش خواسته را نفی کرده و حالا شما به دنبال دلایل و براهین برای نقد ادعای او میگردید؟!
چرا منکرین همیشه آنقدر مغرور و متکبر هستند که گمان میکنند ادعاهایشان نیازی به هیچ دلیل و منطقی ندارد، اما اگر کسی ادعای آنها را نپذیرفت، باید صدها و هزاران دلیل ردیف کند؟! و چرا ما هیچ گاه از گوینده و مدعی دلیل و سند نمی خواهیم و همیشه می گوییم: یکی چنین گفت، حالا پاسخ مستدل آن کدام است؟!
به او بگویید: اگر خدا، قرآن، آموزها و سیره اهل عصمت علیهم السلام ربطی به سعادت ما نداشته باشد، یقیناً ادعای شما به مراتب بیربطتر است، پس چرا میگویید؟
الف – گاهی انسان باورها و تشکیکها و نیز ایمانها و کفرهایی دارد که ریشه در عوامل دیگری دارند، چنان چه گاه بروزهایی از یک بیماری جسمی یا روانی دارند که ریشهاش، نقصان یا عارضهی دیگری است. در اینجا پزشک (پاسخگو) باید بتواند ریشهیابی کند.
به عنوان مثال: کسی متوجه میشود پاشنهی پایش درد میکند، ابتدا روزی چند دقیقه پایش را روی بلندی قرار میدهد، پاشنه را چرب میکند، بعد مشکل را به دیگران میگوید و هر کسی علتی و راه حلی ارائه میدهد، بعد کفشش را عوض میکند ... و خلاصه هر کاری میکند، این درد آرام نمیگیرد. اما پزشک متبحر با آزمایشات او را آگاه میکند که مثلاً با ادرارش پروتئین دفع میکند و علت درد پاشنه همین است. این درد، بروز و ظهور آن بیماری است.
ب – مسائل اعتقادی نیز همینطور است. یکی نه خدا را میشناسد و نه به او ایمان دارد، بالتبع شناخت و ایمانی نسبت به قرآن و اهل عصمت علیهم السلام نیز ندارد، از معاد نیز چیزی نمیداند، بعد در خصوص اثر صدقه یا شفاعت حرف میزند! خب، حالا به او چه باید گفت و از کجا باید شروع کرد؟
حال میپرسیم: آیا او خدا را قبول دارد و لطف او را قبول ندارد، یا اساساً خدا را قبول ندارد، اما راجع به لطف او آثار لطفش بحث و مخالفت مینماید؟!
ج – البته که اگر با بینش مادی همه چیز را ببیند و نسبت به دانش محدود خود نیز حکم کند، همین میشود و در جهل مرکب میماند. اما اگر کمی در گفتهی خویش تأمل و تفکر کند، کمی مطالعه نماید، کمی غرور و کبر خود را بشکند، به حقایق دیگری میرسد. عقل و قلب نیز به خاطر همین ربطهای ناصواب محجوب میشوند و تا حجاب کنار نرود، نوری پرتوافشانی نمیکند.
د – امروزه نه تنها دانشمندان علوم تجربی (حتی بیدینان آنها)، بلکه اغلب مردم میدانند که این عالَم یک زنجیرهی به هم پیوسته است که بر اساس قوانینی چون علت و معلول - جذب و دفع -نظم و ناظم - تأثیر و تأثر - حرکت و محرک و ...، استوار شده است. پس نمیتواند بگوید: «ربطی ندارد».
پزشکان و محققان مادی نیز بر اساس تجربیات و اکتشافات علمی میگویند: ایمان به خدا و حتی شنیدن صدای تلاوت قرآن و ...، در بهبود وضع بیمار مؤثر است. میگویند: کسانی که در زندگی بخشش دیگران یا بخشش به دیگران (صدقه) دارند، از طول عمر بیشتری برخوردار هستند – میگویند: حرص و حسد و دشمنی، سبب بروز بیماریها، ناتوانی جسم و کاهش طول عمر میشود و هزاران مطلب دیگر.
خب، حالا اگر مدعی، این حداقلها را که یافتههای علم تجربی است قبول ندارد، دیگر بحثی باقی نمیماند و اگر قبول دارد، نباید مدعی شود که وقتی نوبت به اسلام و احکام اسلام و روابط انسانی در نظام الهی خلقت که میرسد، دیگر هیچ چیزی به هیچ چیزی ربطی ندارد و مثال بیاورد که انسان اگر از بلندی افتاد میمیرد.
ﻫ – پیروی از هر فرهنگ، شخص یا الگویی در تمام زندگی انسان و حتی سلامت ظاهری و طول عمرش تأثیر میگذارد و هم چنین عشق و علاقه و محبت به هر چیزی، در تمامی ساختار ظاهری و باطنی و جسمی و روانی انسان تأثیر میگذارد؛ عدالتخواهی، اخلاقگرایی و میل به کمال تأثیراتی در زندگی شخصی و اجتماعی دارد و میل به ظلم، فساد، جنایت و ...، تأثیرات دیگری دارد - پیروی از علم و عالم تأثیری دارد و تبیعت از جهل و جاهل تأثیرات دیگری دارد – تأسی به انسانهای کامل و کاملتر در ساختار زندگی شخصی و ساختار جامعه مدنی تأثیری دارد و تأسی به انساننماهای حیوان صفت، آثار دیگری در پی دارد.
حال چه شد که اگر بحث از توحید، معاد، اسلام، انسانهای کاملی چون اهل عصمت علیهم السلام شد، همه این تأثیرها، آن هم به صورت غیر علمی و شعاری، نفی میشود؟! خب این دیگر فقط "بغض" است.
و – پس این ادعاها، ظاهری دارند و باطنی. مثل همان درد پاشنهی پا میمانند. شکل ظاهری، یک ادعا است، اما مشکل جای دیگری است. اعتقادات از ریشه اشکال دارد، ضعف علمی وجود دارد، نفس بر عقل چیره شده است، قلب به واسطه غفلتها و نفسگراییها بیمار شده است و باید مسائل ریشهای مطرح شود. لذا بحث به صورت یک بُرش مقطعی و موضوعی نسبت به امام، شفاعت یا تأثیر ایمان و احکام و صدقات و دعا و ...، نتیجه نمیدهد، چون اصلش را نشناخته و قبول ندارد. مثل عوض کردن کفش میماند.
ز – او میگوید: ایمان، نماز، صدقه، تأسی به اهل بیت علیهم السلام و ... "ربطی" ندارد، اما نمیداند که همه ساختار زندگی، بر اساس همین "ربط"ها شکل میگیرد.
فرمود: وقتی جوانان اصحاب کهف، قیام کردند و گفتند رب ما، این قدرتها و بتها نیستند، بلکه رب آسمانها و زمین است، ما قلبشان را "ربط" دادیم.
«وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا» (الکهف، 14)
ترجمه: و دلهاى آنان را (با ربط به ایمان توحیدی) استوار داشتيم آن گاه كه (در مقابل ديكتاتور وقت) قيام كرده گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمين است ما هرگز جز او معبودى را نخواهيم خواند كه در آن صورت سخنى به تجاوز گفتهايم.
بدیهی است تفاوت بسیاری وجود دارد، بین تزلزل و اضطراب و بالتبع قدرت استحکام و بقا، بین قلبی که به خدا مرتبط است و قلبی که فقط به فانی و فنا مرتبط است، و همین اطمینان و استحکام قلبی، در تمامی شئون ظاهری و باطنی و نیز فردی و اجتماعی تأثیر میگذارد. لذا فرمود:
«الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (الرّعد، 28)
ترجمه: همان كسانى كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ياد خدا آرام مىيابد آگاه باشيد كه دلها تنها به ياد خدا آرام مىيابد.
پس، نه تنها همه چیز مرتبط است و ربط دارد، بلکه این چگونگی همین ربطهاست که تأثیرات مثبت و یا منفی را در تمامی امور و شئون به جا میگذارد.
حبل الله:
انسان یله و رها نیست و نمیتواند باشد، پس حتماً خود را "مرتبط" میسازد، حال یا ریسمانی سست چنگ میزند و یا به ریسمان محکمی متصل میشود، و کسانی که به "حبل الله" [قرآن و عترت] چنگ میزند، هرگز سقوط نمیکنند.
«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (آلعمران، 103)
ترجمه: و همگى به وسيله حبل خدا (قرآن و عترت) خويشتن را حفظ كنيد و متفرق نشويد و نعمت خدا بر خويشتن را بياد آريد، بياد آريد كه با يكديگر دشمن بوديد و او بين دلهايتان الفت برقرار كرد و در نتيجه نعمت او برادر شديد. و در حالى كه بر لبه پرتگاه آتش بوديد، او شما را از آن پرتگاه نجات داد. خداى تعالى اين چنين آيات خود را برايتان بيان مىكند تا شايد راه پيدا كنيد.
مرتبط:
*- ترفندهای سهگانهی قطع ارتباط مردم با ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، امروز نیز تجربه میشود. (14 اسفند 1392)
کلمات کلیدی:
اعتقادی شفاعت نماز