ش (تهران): می گویند: هر دینی [از جمله اسلام] مربوط به زمان خودش است و مدت انقضایی دارد! پاسخ مستدل چیست؟
x-shobhe: ابتدا باید توجه داشت که تعریف گویند یا گویندگان از واژهی «دین» چیست؟ با کسی که «دین» را مانند برخی از مرتجعان روشنفکرنما، مجموعه نقطهنظرات و فرضیههایی میدانند که یک شخصی در یک دورهای از طرف خودش بیان داشته است، باید راجع به اصول دیگری که رأس آن توحید است بحث نمود، که آیا اساساً جهان اول و آخر و خالق حکیمی دارد و یا خیر؟ آیا جهان را هدفدار آفریده است یا خیر؟ آیا هدایت میکند یا خیر؟ و چگونه؟ بدیهی است با صاحب چنین نظریه و باوری، صحبت و بحث از انقضا داشتن یا نداشتن «دین»، هیچ مورد و موضوعیتی ندارد و به نتیجهای نمیرسد.
اما، وقتی سخن از «دین» به معنای «دین الهی» به میان میآید و موضوع انحصار آن به دوره یا منطقهای معین و تاریخ انقضای آن بحث میشود، موضوع کاملاً متفاوت گردیده و سیاق بحث تغییر مییابد.
در چنین بحث و تفحصی فرض بر این است که گویندهی: «هر دینی [از جمله اسلام] مربوط به دورهی خودش است و تاریخ انقضاء دارد»، خداوند حکیم و علیم را که خالق جهان هستی است قبول کرده و در خصوص «دین او» و محدودهی زمانی و مکانیاش سؤال داشته یا تشکیک مینماید.
در چنین حالتی، پژوهشگر باید دقت نماید که اولاً اصول دعوت انبیای الهی هیچ فرقی با یک دیگر ندارد که محدودهی مکانی یا زمانی در آن تأثیر داشته باشد. همهی انبیای الهی مخاطبین خود را دعوت به اعتقاد عقلی و قلبی و اقرار زبانی و عملی به «توحید و معاد» نمودهاند که مستلزم باور و قبول عدل، نبوت و امامت (جانشینی نبی) میباشد. لذا در بیان خداوند متعال، همه ادیان یکی و آن هم «اسلام» است. و اسلام نیز تسلیم حق تعالی شدن است. چنان چه میفرماید:
«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ ...» (آل عمران – 19)
ترجمه: همانا [به درستی که] دین نزد خدا اسلام است.
اگر پژوهشگر در ادیان الهی اندکی تأمل و تعمق نماید، خود متوجه میشود که با تغییر محیط، قوم یا زمان، ممکن است برخی از قوانین اجرایی تغییر یابد، اما اصول تغییر نمییابد. اول و آخر جهان همان است که بود. چنین نیست که خدا در یک زمانی باشد و در زمان دیگری نباشد. یا معاد تا وقتی پیغمبری در میان امتی زنده است، باشد، اما پس از رحلت یا انقضای مدت نبوت و دینش دیگر معادی در کار نباشد. پس، بحث زمان و مکان منتفی است. لذا شاهدیم که خداوند متعال که هادی بندگان خود است، در بارهی گرویدن به اصول دین، به آن گروه از بندگانش که تعصب دینی دارند و گرویدن به نبی دین خود را بهانه و دستاویزی برای عدم پاسخ مثبت به پیامبر اکرم (ص) نمودهاند و به همین بهانه از راه راست خارج شده و نبی خود را «خدا» یا «پسر خدا» خواندهاند، میفرماید:
«قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (آل عمران - 64)
ترجمه: بگو: «اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم و بعضى از ما، بعضى ديگر را- غير از خداى يگانه- به خدايى نپذيرد.» هر گاه (از اين دعوت،) سرباز زنند، بگوييد: «گواه باشيد كه ما مسلمانيم!»
اما اینک موضوع را از زاویهی دیگری مورد بحث قرار میدهیم و دو سؤال را مطرح میکنیم:
الف - به فرض که هر دینی مربوط به مکان و زمان خودش باشد و تاریخ انقضایی داشته باشد، سؤال این است که محدودهی مکانی و زمانی آن دین را چه کسی تعیین و بیان میدارد؟ تبیین کننده دین و وضع کننده قوانین [خالق حکیم] یا بندگان او که خود محتاج هدایت او هستند؟!
البته پاسخ عقلی، منطقی و شرعی این است که همان خالق حکیمی که پیغمبری را مبعوث و گسیل میدارد و به او کتاب و دین [تبیین جهان هستی و قوانین زندگی] میدهد، خودش باید محدودهی جغرافیایی، قومی و زمانی آن دین را معین و بیان دارد. چنان چه برای اقوامی چون: نوح، عاد، ثمود، لوط، بنیاسرائیل و ... انبیایی را گسیل نمود و تاریخ انقضای هر نبی را – که بعثت نبی دیگر بود – توسط همان نبی حاضر بیان نمود.
ب - به فرض که هر دینی متعلق به مکان و زمان خودش باشد، حال پس از آن که دیگر پیامبری از سوی خدا گسیل نشد، تکلیف چیست؟ آیا مردم به خود رها میشوند و دیگر هدایت نمیشوند؟ آیا دیگر هدف از خلقت منتفی شده و بندگان سرگردان عمری را سپری نموده و بعد میمیرند؟ آیا جهان دیگری نیست؟ یا آن جا هر کی هر کی است؟ یعنی هر کس در طول زندگی هر چه کرد، کرد و پاداش و عقابی در کار نیست؟ در چنین شرایطی آیا «کفر» و سودمندی از متاع دنیا، اگر چه به قیمت ظلم به دیگران تمام شود، بهتر نیست؟!
این همان اندیشهی دیکتاتوری ماکیاولیسم است که امثال نیچه که به «مرگ مؤلف» و انقضای مدت هر کتابی پس از مرگ مؤلف قائلند، به آن رسیده و در نتیجه به دیکتاتوری ماکیاولیسمی روی آوردهاند و همان نتیجهای است که یهودیت گذشته به آن رسیده بودند و منتج به اندیشههای صهیونیستی معاصر گردید. آنها نیز معتقد بوده و هستند که خداوند پس از آن که خلق کرد، دیگر دستانش بسته است و کاری نمیتواند بکند و خودش محکوم مخلوق خود است:
«وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتان ...» (المائده – 64)
ترجمه: و يهود گفتند: «دست خدا (با زنجير) بسته است.» دستهايشان بسته باد! و به خاطر اين سخن، از رحمت (الهى) دور شوند! بلكه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است ... .
حال که قبول کردیم ارسال انبیا (دین الهی) و تعیین حدود مکانی و زمانی بر عهدهی گسیل کنندهی آنها (خداوند حکیم و علیم) است، و شاهدیم که هر نبی و مرسلی پایان مدت دین خود و نبی بعدی را معرفی نموده است، باید دقت کنیم که او «خداوند متعال» چه محدودهی مکانی و زمانی خاصی را برای پیامبری به نام «محمد مصطفی» صلی الله علیه و آله و دینی به نام «اسلام» تعیین و بیان داشته است، نه این که از طرف خود برای دین خدا تعیین تاریخ انقضا نماییم! این نه تنها اهانت و افترا به خداوند است، بلکه مشارکت و شاید دخالت سلطهگرانه در امر اوست!
او نه یک قوم یا چند نسل، بلکه همهی انسانها، در همهی مکانها و اعصار را مخاطب پیامبرش (ص) قرار داده و میفرماید:
«قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي وَ يُميتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (الأعراف - 158)
ترجمه: بگو: «اى مردم (ای انسانها)! من فرستادهی خدا به سوى همه شما هستم، همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست معبودى جز او نيست زنده مىكند و مىميراند. پس ايمان بياوريد به خدا و فرستادهاش، آن پيامبر درس نخواندهاى كه به خدا و كلماتش ايمان دارد و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد.
«بِالْبَيِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَِّ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِْمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (النحل - 44)
ترجمه: (از آنها بپرسيد كه) از دلايل روشن و كتب (پيامبران پيشين آگاهند!) و ما اين ذكر [قرآن] را بر تو نازل كرديم، تا آن چه به سوى (همه) مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى و باشد که انديشه كنند!
«وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً» (النساء - 79)
ترجمه: و ما تو را رسول براى (همه) مردم فرستاديم و گواهى خدا در اين باره، كافى است.
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» (السبأ - 28)
ترجمه: و ما تو را نفرستادیم مگر برای همهی مردم (آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى ولى بيشتر مردم نمىدانند.
« وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (الأنبیاء - 107)
ترجمه: و ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم.
«ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً» (الاحزاب - 40)
ترجمه: محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولیکن رسول خدا و ختمكننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است!
نتیجه: پس، چنان چه در ابتدا بیان گردید، اگر کسی اصلاً اعتقادی به خداوند متعال و ضرورت هدایت بشر ندارد و جهان را رها و بیهدف فرض نموده است، بحث با او پیرامون محدودهی مکانی و زمانی انبیا و ادیان بیمورد است. اما اگر کسی معتقد است، باید بر این باور باشد که «مکان و زمان» یعنی مخاطب انبیا و دین را خداوند تعیین میکند و برای حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، تمامی انسانها در همهی مکانها و اعصار را بیان نموده است. و در آیهی آخری که ذکر شد (الاحزاب - 40)، تأکید نموده است که او «خاتَمَ النَّبِيِّينَ» میباشد. یعنی دیگر باب وحی و نبوت بسته شد و دین دیگری نخواهد آمد، که این خود تأیید و تأکید دیگری دال بر همگانی و برپا بودن این دین تا قیامت است.
- تعداد بازدید : 2086
- 15 تیر 1389
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی