ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: بالاخره متوجه نشدیم که سؤال یا شبههی این متن طویل که بخشی از آن درج شد، چیست؟! این که مسلمان جز «لا إله الا الله» را قبول ندارد، چطور دلیل بیخدایی او شده است؟!
«هر کدام سیستم خدایی خود را قبول دارند»، یعنی همگان گرایش به خدا و خداپرستی دارند، و البته "خدا"، یک حقیقت است، خانهسازی نیست که هر کدام سیستم خودشان را داشته باشند و همه نیز درست باشد.
در عین حال توجه به نکات ذیل میتواند مفید باشد.
الف – یکی از روشهای نادرست، محکوم کردن حق و باطل توأماً، در هنگامی است که محکومیت باطل روشن است. این روش را در مباحث و مجادلات سیاسی نیز بسیار تجریه کردهاید. شخصی مدافع مقام یا جریانی میشود و به شدت در دفاع بحث و جدل میکند، اما همین که نظراتش با دلایل متقن رد میشود، میگوید: ای بابا! همشون مثل هم هستند!
ب – نمیشود به حکم این که موحدین خدایان و ربّ النوعهای کاذب و ساختگی را قبول ندارند و کفار و مشرکین نیز خدای واحد را قبول ندارند، حکم کرد که «هر دینداری به نوعی بیخدا نیز هست!» این حکم از کجای این قضیه و صغرا و کبرای مطروحه برای آن استنباط شده است؟
ج – هر حقی، یک باطل و بدلی هم کنارش دارد و این امر اختصاص به "خدا" ندارد. دین حق و دین باطل – کتاب حق و کتاب باطل – امام حق و امام باطل – معبود حقیقی و معبود باطل – معشوق حقیقی و معشوق کاذب – سخن حق و سخن باطل و ... همه وجود دارند. حال اگر کسی سخن حق را قبول کرد و سخن باطل را نپذیرفت، میتوان مدعی شد که کسانی که اهل منطق و کلام هستند، همگی بیسخن یا بیمنطق میباشند؟!
اسم، مسما و مصداق:
یک موقع بحث در موضوع اسم است، یک موقع در موضوع مسما و مصداق حقیقی یک "اسم" است، و یک موقع بر سر تعریف، مفهوم و مصداق آن. مثل همان حکایت «انگور، عنب، ازوم» است که هر سه یک معنا و مصداق دارد، اما برخی گمان میکردند که اختلافی بین آنهاست.
به عنوان مثال چه با ادبیات قرآنی گفته شود: الله، رحمن، رحیم، رئوف، جواد، غفار، ستار ... و مقصود همان معبود حقیقی باشد و چه با فارسی گفته شود: خداوند، پروردگار، بخشایشگر، پوشش دهنده ... و مقصود همان معبود حقیقی باشد، تفاوتی جز در اسمهای متفاوت برای یک حقیقت و هیچ اختلافی جز در زبانها نیست.
«قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَـنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى ...» (الإسراء، 110)
ترجمه: گو خدا را بخوانيد يا رحمان را، هر كدام را بخوانيد نامهاى نيكو از اوست ... .
اسمهای بیمسما:
همانطور که اگر گروهی به شخصی "دکتر یا مهندس" بگویند، به صرف گفتهی آنان او دکتر و مهندس نمیشود، مگر آن که حقیقتاً خودش دکتر یا مهندس باشد و مردم او را به این اسم صدا کنند؛ کسی یا چیزی هم به صرف نامگذاری مردم، خدا، پیامبر، کتاب و امام حقیقی نمیشود، مگر این که حقیقتاً خودش خدا، پیامبر یا امام باشد و مردم به این اسمها آنها را بخوانند.
این ترفند را امروز بسیار بهتر و بیشتر مشاهده میکنید. دموکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی، مبارزه با تروریسم (آنتی تروریسم) ...، همه اسمهایی خوب و خوشایندی هستند، و هم چنین سایر "ایسمها"، مثل اگزیتانسیالیسم، کمونیسم، مدرنیسم و پست مدرنیسم، فمنیسم ...، یا در جناحبندیهای داخلی مثل: اصولگرا، اصلاح طلب، اعتدال، توسعه و ...، همه اسمهای قراردادی و اعتباری هستند که خودشان گذاشتهاند و هیچ دلیلی نیست که حقیقت و واقعیت خارجی آنها نیز همین طور باشد.
از این رو، بحث و مجادله بر سر این اسمها، بیهوده است، چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام به بتپرستان آن روز فرمود: شماها فقط "اسم" میپرستید، اسمهایی که حقیقت خارجی ندارند و بر سر این اسمها و ایسمها نیز با من [که شما را به طرف حق و حقیقت میخوانم] جدل میکنید!
«مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ» (یوسف، 40)
ترجمه: آنچه غير از خدا مىپرستيد اسماء بىحقيقت و الفاظ بىمعنا است كه خود شما و پدرانتان ساختهايد، خدا هيچ دليلى براى آن نازل نكرد و تنها حكمفرماى عالم وجود خداست و امر فرموده كه جز آن ذات پاك يكتا را نپرستيد، اين آئين محكم است ولى اكثر مردم نمىدانند.
تعریف:
اما یک موقع اختلاف در "تعریف" از موجودی است که این اسمها برای اوست. مثل این که جنگ را "صلح" تعریف کنند، یا فسق و فجور و فساد را "تفریح و لذت" تعریف کنند، یا لاابالیگری و هرج و مرج را "آزادی" تعریف کنند، یا طاغوت را ربّ (صاحب اختیار و تربیت کننده امور) و بت را "خدا" بنامند و تعریف کنند!
یکی میگوید: خداوند متعال، واحِد و اَحد است – لَم یَلِد وَلَم یُولَد است – لَیسَ کَمِثلِه شیء است ...؛ دیگری میگوید: پدر است، پسر است، قوم و خویش است، مثل و مانند هم زیاد دارد، منتهی او بزرگتر است، راه میرود، به زمین میآید، راه گم میکند، در کوه صهیون تا قیامت سکنا میگزیند، از کردهاش پشیمان است، دستش بسته است و ... – آن یکی میگوید این بت بودا چون خیلی بزرگ است، خدای حقیقی همین است و ... - در اینجا آن که موحد است میگوید: درست است که در یک "اشتراک لفظی"، همه میگوییم "خدا"، اما اینها در تعاریف ارائه شده، "اشتراک معنوی" ندارند، من آن خدایی که تو این گونه او را تعریف میکنی، قبول ندارم و چنین خدایی، اساساً خدا نیست.
مصداق:
یک موقع بحث سر مصداق است. فرض کنیم که همه [از موحد تا بت پرست]، یک تعریف از خدا داشته باشند، بعد یکی بگوید که او "الله جلّ جلاله" است، دیگری مصادیقی از مخلوقات را بیاورد و بگوید: خیر، بلکه او همین حضرت موسی، حضرت عُزَیر، حضرت عیسی علیهم السلام است، دیگری بگوید که خیر خدای حقیقی و خدای موسی و خدای شما، همین گوسالهای است که من (سامری) ساختم، دیگری بگوید که خیر بلکه بتهایی چون لات و هول و بودا و ...، خدا هستند.
نتیجه - نه کسی بیخداست و نه کسی بیدین است، منتهی ... :
خداپرستی و خداجویی و توابع آن، چون اعتقاد به دینی خاص، کتابی خاص، پیامآور و رهبری (امامی) خاص؛ فطری بشر است، و فطریات در همگان مشترک میباشند. منتهی مصادیق و متعلق آن متفاوت میشود. چنان که عشق و نفرت، در همه هست، اما متعلقاش متفاوت است. یکی همه محبت خود را متوجه دنیا و متاع آن کرده است، «حب الدنیا» سراسر قلبش را اشغال کرده است، دیگری «اشدّ حُباً لله» است، شدت عشقش به خداست و مابقی را در راستای آن معشوق دوست میدارد و اگر منافات و مانعی برای این عشق باشد، کنار میگذارد. چنان که جانش را دوست دارد، اما در مجاهدت به شهادت میرسد.
پس، نه تنها چنین نیست که گفته شود «هر دینداری به نوعی بیخدا نیز هست»، بلکه درست معکوس آن درست است، یعنی میتوان گفت: هر کافر و مشرک و ملحد و بتپرستی نیز "إله" و "دین" دارد، چرا که خداگرایی و خدا پرستی فطری است. منتهی یکی طاغوت را خدا میگیرد، یکی مجسمه را و یکی هم هوای نفس خودش را، إله و معبود خویش قرار داده و بنده نفس میشود: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ ... - آيا ديدى كسى را كه خداى خود را خواهش و هوس خويش گرفت / الجاثیه، 23»
در قرآن کریم، سوره الکافرون، به پیامبر صلوات الله علیه میفرماید که به کفار بگوید: من معبود شما را نمیپرستم، و شما نیز معبود مرا نخواهید پرستید، پس دین شما برای خودتان و دین من برای خودم. یعنی هر دو به نوعی معبود و دین داریم. منتهی یکی حقیقی است، بقیه تقلبی و بدل از خدا، بدل از دین، بدل از پیامبر، بدل از کتاب، بدل از امام، بدل از عبادت و ... میباشد.
کلمات کلیدی:
اعتقادی توحید