پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): ابتدا باید دقت کنیم که همیشه هم سنخها را با هم مقایسه نماییم. به عنوان مثال: ایمان یک گرایش است – حسادت، یا بخل، صفت هستند، و نصیحت کردن یا نصیحت شنیدن، یک عمل است؛ یا کفر یک موضعگیری است، اما ظلم، یک عملی مقابل عدل و قسط میباشد.
الف – آری، انسان دارای دو بُعد نظری و عملی میباشد که هر یک نیز در دیگری، تأثیر مستقیم دارند، اما با یک دیگر مقایسه نمیشوند. ایمان و کفر نظری (اعتقادات) یک مقوله است، اما ایمان و کفر در عمل، یک مقوله دیگری میباشد. و آموزهها و احکام اسلامی، برای این است که در بُعد نظری و عملی، وحدت ایجاد شود (توحید).
ب – چه بسا آدمی در بُعد نظری موحد و مؤمن باشد، یعنی به توحید و معاد و بالتبع نبوت و کتاب ایمان داشه باشد، اما در عمل دچار شرک گردد. چنان که تصریح نمود، بسیاری از مؤمنین، مشرک هستند. « مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ - و بيشترشان به خدا ايمان نمىآورند جز اينكه [با او چيزى را] شريك مىگيرند / یوسف علیه السلام، 106 »
حال چطور ممکن است که انسان در عین حال که ایمان آورده است، مشرک نیز باشد؟ پاسخ همین است که او به لحاظ نظری ایمان آورده، اما در عمل دچار شرک (خفی یا جلی) شده است.
بسیاری هستند که اعمال خوبی انجام میدهند که خداوند متعال به آنها امر کرده است، اما در عین حال به لحاظ نظری (اعتقادی)، کافر یا مشرک هستند.
عمل مشرکانهی گروه اول (مؤمنین)، سبب تضعیف ایمانشان میگردد و عمل خوب گروه دوم (مشرکین)، سبب از بین رفتن و حبط اعمال خوبشان میگردد.
ایمان:
ایمان، در اصل یک «باور» است و اختصاصی به ایمان به خدا و معاد ندارد، ممکن است کسی به طاغوت یا فرعونی ایمان داشته باشد.
ایمان، یعنی انسان بر اساس باورِ یک نیروی قدرتمند دیگر، به او تکیه و توکل کند و خود را در ظلّ توجه او، در "امان" ببیند و این باور، توکل و امان را برای خود "یُمن" و پر برکت ببیند.
از این رو مهم این است که شخص "ایمان" آورنده، که او را "مؤمن" میخوانند، به چه کسی یا چه چیزی ایمان آورده است؟ و شخص تکفیر کننده، که او را "کافر" میخوانند، به چه کسی یا چه چیزی کفر میورزد؟
آن کسی که خود را در ظلّ قدرت طاغوتی، فرعونی یا سلطانی در "امان" میبیند، به او "ایمان" آورده است؛ همچنین آن کسی که قدرت و امنیت را در پول و ثروت میبیند، بدان ایمان آورده است، و آن بداند و باور کند که الله جلّ جلاله، واحد، احد، صمد، خالق، مالک، ربّ و رازق است و بازگشت به سوی اوست، به او ایمان آورده است.
کفر:
کفر نیز همینطور است. مهم این است که شخص تکفیر کننده، که او را "کافر" میخوانند، به چه کسی یا چه چیزی کفر میورزد؟ یکی نسبت به خدا کافر میشود و دیگری نسبت به ادعای خدایی طاغوت کافر میشود.
به عنوان مثال: یکی در عالم سیاست معتقد است که «بدون امریکا نمیشود نفس کشید» - دیگر معتقد است که کار دست خداست، باید او بندگی و اطاعت کرد و در این صورت «امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند». این دو، هر کدام به «إله و ربی» ایمان آورده و نسبت به «إله و ربّ» دیگری، کافر هستند.
ایمان و کفر:
پس، هیچ کس را گریزی از «ایمان و کفر» نیست، همگان از یک سو "مؤمن" و از سویی دیگر "کافر" هستند، چرا که ایمان و کفر فطری و همگانی میباشد؛ منتهی تفاوت در این است که کی به کسی یا چه چیزی مؤمن یا کافر است؟
از این رو، خداوند سبحان در قرآن کریم میفرماید: هر کسی به طاغوت کافر شد و به الله جلّ جلاله ایمان آورد، به سعادت میرسد:
« لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » (البقره، 256)
ترجمه: در (اصول اعتقادات) دين اكراه نيست (زيرا اذعان و باورهاى باطنى اكراهپذير نيست بلكه تابع دليل و برهان است، و) بىترديد راه هدايت از گمراهى (به واسطه اين قرآن) روشن شده است، پس هر كه به طغيانگر (شيطان و پيروانش) كفر ورزد و به خدا ايمان آورد حقّا كه به دستگيره محكم چنگ زده كه گسستن ندارد، و خداوند شنوا و داناست.
نتیجه:
پس نمیتوان گفت: «ایمان فی نفسه نیک است»، چنان که نمیتوان گفت: «کفر فی نفسه بد و مذموم است»، بلکه حُسن و قبح، در متعَلقِ آن "ایمان و کفر" میباشد.
*- اگر شخص به حقایق عالم هستی، که رأس آن « الله جلّ جلاله» میباشد و ختم آن « آخرت و لقاء الله» میباشد ایمان بیاورد، فی نفسه کمال و خوب است – اما اگر حقایق را بپوشاند (کفر یعنی پوشاندن) و نسبت به آن "کافر" گردد، فی نفسه مذموم و بد است.
*- اگر شخص به آن چه باید ایمان بیاورد، کافر شود و به آن چه باید کفر بورزد، ایمان بیاورد، فی نفسه بد، مذموم و هلاک کننده است.
ظلم:
ظلم، یعنی خروج از چارچوب حق، خروج از حد اعتدال و عدالت؛ چرا که این خروج، به جای نور، ظلمت و سیاهی را به دنبال خواهد داشت.
ظلم، انواع و اقسام و مصادیق گوناگونی دارد. به عنوان مثال:
یک – ظلم به خدا – این است که آدمی به خداوند متعال افترا زند.
دو – ظلم به خود – این است که انسان در ایمان یا عمل "مشرک" شود.
سه – ظلم به دیگران – این است که انسان حق دیگران را پایمال کند.
چهار – ظلم به شخص – این است که انسان به حقوق مادی یا معنوی دیگری تعدی کند و به او آسیب و ضرری برساند.
پنج – ظلم به جامعه – این است که انسان در گفتار چیزی بگوید و یا در عمل کاری بکند و یا در اندیشه نقشهای بکشد، توطئه کند، فساد نماید ... و آسیب و ضررش به یک جامعه و حتی نسلهای بعدی برسد.
ملاحظه: البته هر کدام از مثالهای فوق، مصادیق دیگری هم دارد، منتهی به یک نمونه، جهت تقریب ذهن اشاره شد.
« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أُوْلَـئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الأَشْهَادُ هَـؤُلاء الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ » (هود، 18)
ترجمه: و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان دروغ عرضه مىشوند، و گواهان خواهند گفت: «اينان بودند كه بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمگران باد.»
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
آیا ایمان و کفر دو صفت هستند که فی نفسه خوب یا بد میباشند؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7189.html
عضویت در کانال «پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه)»
https://telegram.me/x_shobhe
کلمات کلیدی:
اعتقادی توحید