وقتی از رابطه دین با اقتصاد صحبت میکنیم، مَطلع بحث کجاست، آیا جهان بینی و ایدئولوژی؟ چرا انسان باید به ایدئولوژی اسلامی پایبند باشد و اگر نباشد چه میشود؟ چرا فقیه حق اظهارنظر در باب همه امور را دارد؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اگر ابتدا ندانیم که معنای "دین" چیست؟ و "جهانبینی و ایدئولوژی" یعنی چه و چه تفاوت یا ارتباطی با هم دارند، چگونه میتوانیم "بگرویم یا نگرویم"؟! وقتی نمیشناسیم، به چه چیزی گرویدهایم و به چه چیزی نگرویدهایم؟!
جهانبینی:
نوع نگرش به عالم هستی و انسان را "جهانبینی" میگویند. در مطلق معنای "جهانبینی"، بحث از کدام جهانبینی نیست، بلکه بحث از اصلی به عنوان شناخت و باور میباشد، حال چه غلط بباشد و چه درست.
به طور کلی، جهانبینیهای متفاوت را به دو دسته تقسیم کردهاند و خارج از این دو دسته نیز نمیتوان فرض نمود، که عبارتند از: "جهان بینیتوحیدی" و "جهانبینی مادی". اختلاف این دو دسته نیز در همان چگونگی شناخت و باور راجع به "مبدأ و معاد"، یا "آغاز و انجام" جهان هستی میباشد؛ پس تمامی جهانبینیها، به چند پرسش مشخص پاسخ میدهند:
جهان:
- آیا عالم هستی، خالقی علیم، حکیم، قادر و ... دارد و عالم هستی تجلی و آفریدهی اوست، یا همینطوری تصادفی و بی دلیل و علت به وجود آمده و رهاست؟
- آیا نظام هستی حکیمانه است یا این نظم پیوسته و علمی نیز همینطوری به وجود آمده است؟
- آیا حرکت در عالم هستی، انجامی دارد؟ غایت و مقصد قابل شناخت (عقل)، روشن و حکیمانهای دارد، یا چون تصادفی به وجود آمده و رهاست، همه چیز پوچ در پوچ است و هیچ سرانجامی جز نابودی را نمیتوان فرض نمود؟
- آیا به غیر از عالَم ماده، هستی (چیز) دیگری هم وجود دارد یا خیر؟
●- چگونگی پاسخ به این چند پرسش، هر کسی را در یکی از این دو دسته قرار میدهد. یک گروه را موحدان (خداگرایان) تشکیل میدهند و گروه دیگر را مادهگراها (ماتریالیستها) تشکیل میدهند. سپس در زیر مجموعه، انشعابهایی نیز رخ میدهد و اندیشههای گوناگون، یا ایسمها پدید میآیند.
پس، اگر موحدان به چند دسته تقسیم شوند و یکی از این دستهها اسلام و مسلمانان باشند، خود به لحاظ اندیشه در خداشناسی و معادشناسی، به چند گروه تقسیم میشوند، مانند: «امامیه، معتزله، اشاعره و ...» - و هم چنین است پیدایش "ایسم"های گوناگون، در جهانبینی مادی.
انسان:
براساس همین جهانبینی، ابتدا تعریف از "انسان" لازم میآید؛ چرا که برای هر انسانی مهم است که بداند، خودش کیست، چیست، چگونه آمده، به کجا میرود و حال چه باید بکند؟ و آیا عملکرد او، نقشی هم در آیندهی پس از مرگ او دارد یا خیر؟
پس، همین که آدمی بگوید: عالم هستی پوچ و هیچ در هیچ است، عاقبتی نیست، همه از خاک آمده و به خاک میروند و معدوم میشوند، مواضع، حقوق و عملکردهایش متفاوت میگردد، و همین که شناخت و باور نمود که عالم هستی پروردگاری علیم و حکیم دارد، حکیم کار باطل نمیکند، پس از خلقت من هدف مشخصی در کار است و ...؛ تعریف از انسان (خود) در نظرش متفاوت میگردد و حقوق دیگری برای حیات قایل میگردد.
پس آدمی میخواهد این "من، خود = انسان" را بشناسد و از خود میپرسد:
- آیا "انسان"، ماده و جرمی است مانند سایر مواد و اجرام؟! حیوانی است مانند سایر حیوانات و البته با تفاوتهایی چون تفاوت سایر حیوانات با یکدیگر؟!
- آیا "من = انسان" مخلوق هستم، یا پدیدهای مادی؟!
- آیا "من = انسان"، تصادفی به وجود آمدم، یا مخلوقی هستم که حکیمانه آفریده شده است؟
- آیا "من = انسان"، حق و حقوقی دارم و باید هم خود رعایت نمایم و هم دیگران رعایت نمایند؟ یا این حقوق تعریف شده، همه اعتباری هستند، و هیچ فرقی بین من، سنگ، درخت، حیوان و ... وجود ندارد، نه من حقی دارم و نه آنها، چون همه بیارزش هستیم و خاک میشویم؟
- آیا اگر "من = انسان" حق و حقوقی دارم و باید هم داشته باشم، آن را چه کسی مقدر نموده (تعیین کرده و اندازههایش را وضع نموده) و یا چه کسی میتواند حق و حقوق مرا در خلقتم بشناسد، تعیین، وضع و ابلاغ نماید؟!
- آیا حقوق "من = انسان"، همان است که عدهای دور هم جمع میشوند و به تناسب شرایط، میزان علم و شناخت، جهتگیریها و منافع خودشان و ... به آن رأی میدهند؟! حالا اگر دوره و نسل تغییر یافت، تصمیمگیران عوض شدند، علم و از جمله علوم انسانی پیشرفت کرد، شرایط و منافع صاحبان قدرت و ثروت متفاوت شد و حق و حقوق مرا تغییر دادند، چه میشود و حقوق چه اصالت و ارزشی دارد؟!
ایدئولوژی:
معنای "ایدئولوژی" در اصل شناخت همان اعتقادات و باورهاست، اما به غلط، به همان حقوق، بایدها و نبایدها اطلاق میگردد که گاهی نامش را دین میگذارند، گاهی شریعت، گاهی مذهب، گاهی فقه، گاهی حقوق و قوانین؛ که در این تعریف همه به یک معناست.
بنابراین، حقوق یا فقه، یا ایدئولوژی، به تناسب جهانبینیها، و تعریف از انسان، متفاوت میباشد و شاخهها پدید میآید.
در همین جهانبینی مادی بنگرید که چقدر فرق است بین "انسان هگلی"، "انسان داروینی"، "انسان فرویدی"، "انسان ماکیاولی" و "انسان اومانیستی"؟! اگر چه همگی مادهگرا هستند؟!
پس بدیهی است که حقوق [بایدها و نبایدها]ی هر کدام، برای زندگی فردی و اجتماعی هر کدام باید متفاوت باشد. چنان که در جهانبینی توحیدی، از نگاه اسلامی نیز تعریف از "انسان"، با تمامی مکاتب و مذاهب مادی و حتی ادیان موجود، متفاوت میباشد، پس حقوقش نیز متفاوت است.
دین:
با واژهی دین، کلاه بسیار بزرگی بر سر مردمان جهان گذاشتهاند، به گونهای که بیشتر مردم گمان دارند، معنای "دین"، فقط و فقط همین ادیان الهی، مانند: اسلام، مسیحیت و یهودیت میباشد! در حالی که "دین" به همین مجموعهی جهانبینی و ایدئولوژی گفته میشود، حال خواه دین الهی باشد، یا دین بشری و مادی.
دین، یک چیز خاصی نیست، که اقتصاد چیز دیگر، فرهنگ یا سیاست چیز دیگری باشند و بعد بررسی شود که آیا به هم ارتباط دارند یا خیر؟! مجموع جهانیبینی و قوانین و احکام منطق با آن میشود "دین".
تمامی این ایسمها، خودشان نوعی "دین" هستند؛ در قرآن کریم، به دین کفار نیز "دین" اطلاق شده است. مانند آیهی آخر سورهی الکافرون «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ – دین شما برای خودتان و دین من برای خودم». لذا هیچ بیدینی در این عالم وجود ندارد، چرا که هر کسی نوعی شناخت از جهان و تعریفی از انسان دارد و بر آن اساس حقوق و بایدها و نبایدهایی را برای حود و دیگران قائل میباشد، که همان میشود دین او.
پایبندی به اسلام:
پایبندی به اسلام، چه به لحاظ نظری (عقیدتی) و چه به لحاظ عملی (حقوق – شریعت – فقه – ایدئولوژی به معنای مصطلح)، "باید" دارد، ولی "اجبار" ندارد، و بین این دو فرق بسیاری است.
این که انسان باید چنین شناخت و باوری داشته باشد (نظری)، و چنین بکند و چنان نکند (عملی)، از عقل و حکمت و علم نشأت میگیرد، اما این که مجبور باشد که بپذیرد، به سلب اختیار بر میگردد.
انسان، از قوهی عاقله و نیز اختیار برخوردار میباشد، پس میتواند به ارادهی خود، انتخاب نماید و صد البته که هیچ کسی [حتی پیامبران در موضع حق و شیاطین انس و جن در موضع باطل]، نمیتوانند عقیدهای را به اجبار به او تلقین نمایند.
لازم به ذکر است که "اجباری نبودن دین"، با اجباری نبودن رعایت قوانین [حقوق و احکام] متفاوت است؛ بدیهی است که تمامی قوانین عالم (چه درست و یا نادرست)، برای اجرا وضع شدهاند و بر رعایت آنها اجبار میشود و برای تخلف نیز مجازات تعیین میگردد. حال چه جریمه نقدی باشد، و چه زندان یا اعدام، و چه قانون راهنمایی و رانندگی باشد، یا سایر قوانین کیفری، حقوقی، مدنی، اقتصادی و ... .
از اینرو، خداوند متعال میفرماید که آدمی را مجبور نیافریدم که به اجبار دین من را متحمل گردد، او در اعتقاداتش آزاد است، چرا که راه رشد و راه گمراهی را برایش مشخص نمودم، و به او عقل، فطرت، شعور و وحی دادهام. پس در اینجا مقصود از دین، همان جهانبینی، اعتقادات و باورهاست، یا همان تعریف از جهان و انسان میباشد. پس فرمود:
« لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » (البقره، 256)
ترجمه: در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابر این، کسی که به طاغوت [= بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر دیگری، حتی هوای نفس] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست.
اگر کسی قبول ننماید، چه میشود؟
بدون تردید، حقایق عالم هستی، با قبول یا رد کردن افراد متغیر نمیگردد، چنان که انسان و تعریف حقیقیاش نیز تغییر نمییابد. پس کسی که به لحاظ اعتقادی اسلام را نشناسد و قبول نکند، در وادی گمراهی قرار میگیرد و کسی به لحاظ عملی، احکام را رعایت ننماید، عقوبت سنگین قانونشکنی و اثرش در جامعه و نسلهای بعدی، در دنیا و آخرت، گریبانگیر خودش میشود.
چرا فقیه حق اظهار نظر جامع دارد؟
[اگر چه قصد معلوم است، اما جمله نیز باید صحیح ادا شود]، پس دقت کنیم که فقیه، اظهار نظر نمینماید. نه فقیه نظریهپرداز است و نه کسی از فقیه، نظریه میخواهد؛ بلکه فقیه، با توجه به اشراف علمی به منابع استنباط و استخراج حکم، فقط احکام الهی را بیان میدارد.
بنابراین، «چرا فقیه، حق بیان حکم در همه امور را دارد»؟ مثل این است که بپرسند: چرا حقوقدان حق بیان قوانین را دارد؟!
کار فقیه، همین بیان حقوق اسلامی است و حقوق اسلامی نیز جامعیت دارد و تمامی احوالات شخصی و اجتماعی [از جمله اقتصادی] را شامل میگردد، و بالتبع آن دین، مکتب، شریعت، یا قانونی که تمامی جوانب و احوالات را شامل نگردد، دین ناقصی است. و اسلام دین کامل و جامعی میباشد.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
آیا مطلع رابطه دین و اقتصاد، جهانبینی و ایدئولوژی است؟! چرا باید اسلام را قبول نمود؟ چرا فقیه حق اظهار نظر در هر موضوعی را دارد؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9416.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2448
- 9 مهر 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی