پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
تعریف مادهگرایان که تمامی ارزشها و ضدارزشها را اعتباری میدانند، از «انسانیت» چیست؟! آیا فقط لفظ و مفهومی برای بازی و فریب اذهان عمومی میباشد؟!
اگر چه غربیها که عادت دارند همه چیز را به نام خود ثبت کنند، این تعریف و استدلال را به "هیوم" نسبت میدهند، اما ریشۀ تاریخی در مواضع و رفتارهای کفار در مواجه با دعوت انبیای الهی دارد؛ و تکرار کنندگان امروزی نیز گمان میکنند که جملهای زیبا، با سوء استفاده از واژگانی چون: «اختیار، آزادی و ...» یافتهاند و آن را انتشار میدهند!
پیش از هر تحلیل، نقد و پاسخی، باید توجه داشته باشیم که اساساً ریشۀ اختلافات، در تعاریف از «انسان، اختیار و آزادی» متفاوت میباشد! یکی انسان را با استعداد جانشینی خداوند سبحان در زمین «خلیفة اللّهی» تعریف میکند که میتواند اسماء الله [نشانههای کمال] را در خود تجلی دهد و مظهر حیات، علم، حکمت، رحمت، جود، کرم، لطف ... باشد - و دیگری میگوید: «انسان حیوان ناطق - حیوان راست قامت - حیوانی با شعور بیشتر و ... میباشد.
بنابراین، تعریف «آزادی و اختیار» نیز در این دو جهانبینی، دو دیدگاه و دو مکتب نیز متفاوت میباشد.
در نگاه حیوانی به انسان؛ این حیوان با شعور آزاد است که فقط لذت و منفعت شخصی را هدف قرار دهد و برای رسیدن به آن، هر کاری که میخواهد و میتواند را به انجام رساند (اومانیسم). در این نگاه، هیچ ارزش و ضد ارزشی وجود ندارد و همه اعتباری میباشند!
در این نگاه و تعریف، اگر لذت و منفعت تو در کمک به دیگران بود، آن را انجام بده و اگر در ظلم، فساد، جنایت و چپاول دیگران بود و میتوانی، آن را انجام بده! چنان که نظامات سلطه، با استناد به همین تعریف از انسان و مبتنی بر «اومانیسم»، برای رسیدن به لذتها و منافع خود، از هیچ جنایتی ابا ندارند!
آزادی
الف - میپرسیم: «انسانی که نه خالق خویش و جهان است، نه مالک و ربّ آنها میباشد و حتی بر بدن مادی خویش مالکیت و ربوبیّتی ندارد، نه به خواست خود به دنیا آمده و نه به خواست خود پیر میشود و از دنیا میرود، در چه چیزی آزاد است و اختیار دارد؟!
آزادی انسان، فقط در محدودۀ «انتخاب»های اوست؛ یعنی وقتی با چند گزینه مواجه شد، میتواند یا ناچار است که یکی را انتخاب کند؛ اما اگر امکان انتخاب نداشته باشد، آزادی هم ندارد.
در والاترین انتخابها، او مختار است تا بین الله جلّ جلاله، یا بتها، طاغوتها ... و حتی هوای نفس خود و دیگران، إله [مورد بندگی و وابستگی] خود را انتخاب کند؛ آزاد است که هر کسی را به عنوان ربّ [صاحب اختیار و تربیت کنندۀ امور] انتخاب کند، چه حقیقی باشند و چه دروغین و جعلی؛ اما هرگز نمیتواند انتخاب کند که آخرتی باشد یا نباشد!
ب - میپرسیم: «آیا هرگونه الزامی، اختیار و آزادی را از انسان سلب میکند، یا فقط راجع به الزامات دینی چنین میگویید؟!»
ج - میپرسیم: آیا عقل سلیم، الزاماتی را ایجاب میکند یا خیر؟ آیا علم، الزاماتی را تعریف میکند یا خیر؟ آیا اخلاق و سایر فضایل انسانی، چیزی را الزام نمیکنند و این الزامات نیز سلب کنندۀ اختیار و آزادی انسان میباشند؟!
●- با مطالعۀ تعاریف، اندیشهها، نظریات و نیز عملکردها و تحمیلهای مادهگرایان (ماتریالیستها)، به این نتیجه میرسیم که آنها نیز به ناچار بر این الزامات باور دارند، اما از روی استکبار ظالمانۀ خود میگویند: «تعریف انسان، آن است که ما میگوییم و هر تعریف دیگری، غیر علمی است!» - «تعریف آزادی و چارچوب آن، همان است که ما تعیین کردهایم و هر تعریف دیگری، سلب آزادی است!» - «تعریف اختیار و حدود آن، همان است که ما وضع نموده و به شما ابلاغ کردهایم و هر تعریف دیگری، اختیار را از انسان میگیرد!»
●- در واقع میگویند: «اگر بنده و مطیع ما شدید، آزادید و اگر هر شناخت، نگاه، باور و رویکردی دیگری داشته باشد، مغایر با انسانیت، آزادی و اختیار میباشد!»
ما به این میگوییم: «دیکتاتوری نظری که به دیکتاتوری عملی میانجامد».
قانون الزام آور است
عالَمِ هستی، علیمانه، حکیمانه و قانونمند خلق شده و هدایت میشود و همین قوانین سبب نظم میشود و این نظم به آدمی امکان تحقیق و کشف علمی میدهد؛ و قانون الزامآور میباشد.
بنابراین، کسی نمیتواند بگوید: «من میخواهم در این جهان قانونمند، بیقانون زندگی و رفتار نمایم!» و اگر چنین ادعایی کند نیز نمیتواند بدان عمل نماید؛ چرا که خودش نیز قانونمند خلق شده و در همین عالَم قانونمند زندگی میکند؛ لذا کافران نیز به ضرورت «قانون و قانونمندی» معترفند و هر قانونی را «الزامآور» میدانند، حال خواه قوانین حاکم بر جهان طبیعت باشد، یا قوانینی که در مجالس قانونگذاری یا در فرهنگها وضع میشود.
اما، از آنجا که مستکبرند، میگویند: «به قوانین طبیعی (خلقت) که نمیتوانیم در آنها دخالت کنیم و تغییر دهیم کاری نداریم، اما قوانین حقوقی [تشریعی] را ما وضع و ابلاغ مینماییم و هر کسی که مخالفت کند را مجازات نیز مینماییم!
در واقع میگویند: «خدا، خالق، مالک و ربّ و دستوراتش را کنار میگذاریم و خودمان اولوهیت و ربوبیّ مینماییم!» بدیهی است که در چنین رویکردی، فقط «قدرت و زور» حاکم میشود!
رعایت حقوق الزامی است
امروزه کفار، به مراتب بیش از موحدان و مسلمانان، دم از حقوق و ضرورت رعایت آن میزنند! حقوق بشر تدوین و تصویب کردهاند و حتی بر رعایت حقوق حیوانات و گیاهان نیز اصرار دارند! اگر چه زیر همین پرچم، جنگها، ترورها، تحریمها و نسلکُشیها را بر مردمان تحمیل میکنند!
از اینرو، همگان میدانند که هر فردی، هر جامعهای، هر نوع موجود زنده و یا جامدی، حق و حقوقی دارد و هر گونه تعاملی (سیاسی، اقتصادی، امنیّتی، فرهنگی، علمی و ...) باید با رعایت حقوق صورت پذیرد تا امنیّت، عدالت، رشد و رفاه اجتماعی حاصل گردد؛ اما، واقعیت این است که «حقوق»، هم محدود کنندۀ آزادیها و اختیارها میباشد و هم الزامآور میباشد.
اما نظامات سلطه، چه در عرصۀ نظریهپردازی و چه در میدان عمل، میگویند: «این مائیم که حقوق همگان و هر چه هست را وضع و دیکته میکنیم - همگان باید آن را بپذیرند و تابع و مطیع باشند و اگر نظر و عمل دیگری باشند، از انسان سلب آزادی و اختیار میکنند و البته ما آنها مجازات خواهیم نمود!»
کلمات کلیدی:
گوناگون اندیشه و مباحث نظری