بلاهایی كه بر سر یك شخص میآید تابع چیست ؟ 1- مكافات اعمال او ست؟ 2- حكمت خداست و در آن خیر است؟ 3- كفاره گناهان است و اجر اخروی دارد ؟ یا ... مثلا در یك تصادف فرزند یك مومن كشته میشود یا دو نوجوان در عربستان هتك حرمت میشوند یا اسید به صورت دختر بیگناهی مثل آمنه ریخته میشود و آیندهاش تباه میشود؟ پس چرا خداوند به این اشخاص كمك نمیكند؟
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: هر گاه یک سؤال عقلی، منطقی، حِکمتی یا به قولی فلسفی را با دو، سه مثال خبری و محرّک عواطف و احساسات مخلوط کنید و در نتیجهگیری نیز زیر سؤال بردن خدا را هدف بگیرید، حتماً به هیچ پاسخ متنقنی نمیرسید. چرا که موانع برای درک و فهم به وجود میآید.
در روان شناسی به این موانع میگویند: «مقاومت ادراکی خودآگاه یا ناخودآگاه» - در معارف میگویند: «حجابهای ادراکی» - در تبلیغات به این میگویند: «تأثیر اصل مجاورت» و ... .
اگر دقت کنید، روش بحث و استدلال به اصطلاح روشنفکران پست مدرن همین است. یک گزارهای را بیان میکنند که به ظاهر صبغهی فلسفی دارد، سپس به جای اقامه برهان و دلایل عقلی، دو، سه تا مثال خبری میآورند، تا مردم بر اساس تحریک عاطفی یا احساسی، بپذیرند و نه بر اساس منطق و دلیل و برهان عقلی، و اگر کسی بپرسد حالا دلیل شما چیست؟ میگویند: در پست مدرنیسم، سؤالهای بدون جواب، اشکالی ایجاد نمیکند!
الف – اکنون ببینید، از یک سؤال در خصوص این که بلایا، تابع چه عواملی هستند؟ ذهن منتقل میشود به دختر بیگناهی که روی صورتش اسید پاشیده شده است. در اینجا دیگر ذهن متوجه بررسی دلایل و سلسله علل نیست، بلکه حواس و عواطف غالب میشود. بعد در همین کورانِ خلجانِ احساس، سریع یک نتیجهی ضد تبلیغی القا میشود و آن هم باز در قالب یک سؤال، که «چرا خدا کمک نمیکند؟!» حال آیا شما میتوانید صورت مجروح آن دخترک را در نظر بگیرید و بحث از «علت و معلول» یا جامعه شناسی و رفتار شناسی و ... نمایید؟!
ب – خب اگر نصرت الهی به معنای سلب اختیار از جمیع انسانها باشد، یا این که هر کجا دید ظلمی واقع میشود، سریع ظالم را هلاک کند که دیگر نه فرق امیرالمؤمنین علیه السلام شکافته میشد، نه جگر امام حسن علیه السلام تکه تکه میشد، نه سر امام حسین علیه السلام از تن جدا میشد ... و نه امریکا، انگلیس و اسرائیل میتوانستند این همه جنایت، نسلکُشی و کودک کُشی کنند. آن دختر مجروح به اسید، یک نفر است و مجروحین انواع و اقسام بمبها، هزاران نفر.
ج – در چنین حالتی [که خدا قهراً و جبراً مانع گردد]، دنیا، دیگر دنیا نبود. یا بهشتی بود که اصلاً در آن جهل و ظلمی نمیشود که خدا بخواهد کمک کند و جلویش را بگیرد، بلکه همه سلامتی بود – و یا آن که یک نظام بی اصول بود، پس منهدم میشد. به طور حتم، با ضد و نقیض در تکوین و تشریع، نه تکامل و رشد معنا داشت و نه هدایت صورت میپذیرفت یا لزوم داشت.
فرض کنید که بگویند: خداوند متعال به شما عقل و شعور و منطق و وجدان داده است، وحی و پیامبر و کتاب و امام نیز داده است، قوه و استعداد "انتخاب و اختیار" هم داده است، امر و نهی به خوب و بد هم میکند، اما هر کار خلافی که بخواهی انجام دهی، او جبرش را حاکم کرده و نمیگذارد. وقتی خواستی صدقه بدهی، عقل و اختیار و دستت کار میکند، اما اگر دستت برای سرقت یا اسیدپاشی، یا بچهکُشی به حرکت درآمد، سریع آن را خشک یا قطع میکند؟!
بلایا و مصیبتها:
درست است که منظور از واژهی "بلایا" در این سؤال و محاورات ما روشن است، اما بهتر است بگوییم «مصیبت»ها؛ چرا که "بلا یا فتنه" یعنی امتحان. البته فرقهایی هم دارند، لذا معمولاً به امتحانی که توأم با سختی باشد، بلا میگویند.
بله، انسان در مصیبت نیز امتحان میشود ولی هر بلا یا فتنهای "مصیبت" نیست. مال و اموال و منصب و ... هر چه هست، بلا و فتنه هستند، یعنی ابزاری برای رشد و بالتبع زمینهای برای امتحان هستند، اما خوشایند میباشند؛ ولی «مصیبت»، اصابت کردن تیری به هدف است، بریدن طناب وصل و عُلقه است، و بلا معمولاً به امتحانهای سخت توسط مصیبت گفته میشود.
علل بروز بلایا (یا همان مصیبتها):
در نظام علیّ و معلولی این عالم، تمامی عللی که در سؤال بر شمردید، برای وقوع بلا یا مصیبت هست، به اضافه علل دیگری که بر نشمردید و یا ما اصلاً از آن خبر نداریم.
*- اگر کسی با سرعت معینی، در خلاف جهت خیابان یا بزرگراهی حرکت کند، سبب "مصیبت" میشود، یعنی باعث میگردد که آن چه به آن «تصادف» میگوییم، رخ دهد و ضایعهای بر جان و مال خودش و دیگران وارد شود. اما، بدانیم که در این عالم، هیچ امر تصادفی، به معنای اتفاقی بودن در کار نیست، همه روی محاسبات است. اگر کسی تصویر و حرکت آن خودرو را با مشخصههای خودش و خیابان و ... در یک برنامهی کامپیوتری بنویسد، و با فیزیک و ریاضیات محاسبه کند، قبل و بدون وقوع حادثه، میتواند پیشبینی کند که این حادثه، در کدام نقطه و در چه لحظهای اتفاق میافتد. حالا یکی بگوید: «پس چرا خدا کمک نمیکند و جلوی این تصادف را نمیگیرد، مگر خودروی مقابل چه گناهی داشت؟»
چنان گفته میشود: «چه گناهی داشت»، که گویی تمامی مصیبتها و بلایا، فقط حاصل گناهان است و باید فقط شامل گناهکاران گردد؟! حال آن که میدانیم هیچ کس در این دنیا، به اندازهی انبیای الهی، امامان و اولیای خدا و افراد صالح، بلا دیده و مصیبزده نبودند.
حکمت خدا:
البته که نظام خلقت، نظامی علیمانه و حکیمانه است. پس مقولهی «حکمت خدا» را سطحی، احساسی و ژورنالیستی، مورد مطالعه قرار ندهیم.
وقتی به انسان "عقل و اختیار" میدهد، بر اساس علم و حکمتش، برخی از مقدرات (اندازهها) را قطعی و جبری و برخی دیگر را «مشروط» مینماید. وگرنه اختیار معنا ندارد و نظام آفریش نیز هم چنین.
از علم و حکمت و مشیت الهی است که حتماً و یقیناً انسان روح داشته باشد و در مدت حیاتش در این عالم، روح از بدنش مفارقت نکند. این حکمتی در جبر است – همین طور از حکمت خداست که "اگر" بهداشت و سلامت را رعایت کرد، زودتر از موعد مقتضی مرگش نمیرد و اگر رعایت نکرد یا گناه کرد و یا خودکشی کرد، زودتر از موعد مقتضی بمیرد. "اگر" انسان کسب علم و خودسازی کرد، رشد کند، اما "اگر" شراب نوشید، عقلش ضایع شود.
پس اینجا سرنوشتها مشروط به «اگر» شده، تا اختیار به کار آید و امتحان صورت پذیرد. این هم از علم و حکمت خداست.
حکمت خدا در نظام آفرینش این است که اگر مردم ایمان نیاوردند و سراغ گناه رفتند، زمینه برای سلطهی فاسدان و فاجران و ظالمان بر خود آنها، فراهم شود.
حکمت خداست که شیطان بر مؤمن هیچ تسلطی نداشته باشد، اما راه نفوذ و سلطهاش بر هر کس که ولایت او را گردن نهد، باز باشد.
اگر مردم، شاهد انحراف شدند، شاهد ظلم شدن، شاهد چرخش و کرنش به سوی طاغوتها و مفسدین شدند، اگر احکام الهی، از جمله امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند، حتماً و یقیناً دچار ظلم ظالمین میشوند و در این کوران، گناه ظلم به کودکان، نیکان، صلحا، مؤمنین و ... نیز به گردن آنهاست.
فرض کنید که "مدیریت" یک دولت، از روی تدابیر حکیمانه نبود و بالتبع اقتصاد آن جامعه نه تنها دچار رکود، بلکه فلج شد. بدیهی است که شعلههای آن، دامن تمامی آحاد جامعه را میگیرد و ترکِش آن به خوب و بد، پیر و جوان و کودک و حتی نسلهای بعدی اصابت میکند.
حال معنا و مصداق نصرت الهی این نیست که در چنین بحرانی، مؤمنین یا کودکان، دچار بحران مالی و فقر نشوند، کفار و مشرکین و منافقین دچار شوند؟ خیر. حضرت خدیجه علیهاالسلام نیز اگر به ظلم ظالمین، در محاصره اقتصادی شِعب ابیطالب قرار گرفت، از شدت گرسنگی و تشنگی، رحلت میکند.
منتهی لطف و نصرت خدا بر مؤمنین این است که جلوی تزلزل و انحراف آنها را میگیرد، همان بلایا و مصیبتها را نیز سبب رشد و کمال مینماید و استقامت آنها را نتیجه میبخشد و خودشان را در دنیا و آخرت به فلاح میرساند.
کفاره گناه و اجر اخروی:
پس هر ابتلاء و مصیبتی و برای هر شخص یا جامعهای، الزاماً سبب خیر و پاداش نمیگردد. بلکه نتایج به نسبت مؤمن و کافر متفاوت است. گاه خدا نعمت ظاهری کافر را زیادتر هم میکند، تا هم حجت تمام شود و هم به خاطر لجاجتش، با همان نعمت به اعماق جهنم سقوط نماید. گاه نعمتی را از مؤمنی میگیرد، تا او را جهت بیرون آمدن از امواج خروشان و مهلک، سبک کند.
«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ *الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ» (البقره، 155 و 156)
ترجمه: و حتما شما را به اندكى از ترس و گرسنگى و كاهشى از مالها و جانها و محصولات (درختان، يا ثمرات زندگى از زن و فرزند) آزمايش خواهيم نمود و شكيبايان را مژده ده * همان كسانى كه چون مصيبتى بر آنها وارد شود گويند: همانا ما از آن خداييم (ملك حقيقى اوييم به ملاك آنكه خلق و حفظ و تدبير امور و اعدام ما به دست اوست) و همانا به سوى او باز خواهيم گشت. گاه امتحان را آسان میگیرد، تا معلوم شود که بندهاش در این امنحان آسان نیز رفوزه است، و گاه سخت میگیرد، تا قابلیت رفتن به مرتبه بالاتر فراهم گردد.
به قوم صالح میفرماید: شما این شتر را که کاری با شما ندارد، نکشید. آنها همین قدر هم ایمان ندارد و میکشند و همگی به عذاب هلاکت دچار میشوند:
«فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا * فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا * وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا»
ترجمه: س پيامبر خدا به آنها گفت: از آسيب به شتر خدا و منع وى از سيراب شدن در نوبت خودش بر حذر باشيد * ما آنها او را تكذيب كردند و شتر خدا را كشتند، پس پروردگارشان آنها را به كيفر گناهشان به كلى هلاك كرد و همه را با خاك يكسان نمود * و از عاقبت آن كار (هم از كسى) بيم ندارد.
اما به حضرت ابراهیم علیه السلام میفرماید: تنها پسر عزیز و دلبندت را در راه من قربانی کن. و او را بابت این امتحان، مقام خلّت و امامت میبخشد.
خداوند حکیم، به مشرک و کافر میفرماید که کفر و شرک را کنار بگذارید – به آنان که کنار گذاشتند، میفرماید: «حالا تسلیم حق شده و اسلام بیاورید» - به آنان که اسلام آوردند، میفرماید: «حالا ایمان بیاورید» - به آنان که ایمان آوردند، میفرماید: «در ایمان و اطاعت، اهل ولایت باشید» [يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ – السناء، 59] و به آنان که اطاعت میکنند، میفرماید: در تداوم اطاعت مراقب باشید، تا اعمال خود را باطل نکنید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ/ محمد ص، 33» و به آنان که همه این مراتب را با بلایا و مصایب (امتحانها) گذراندند، میفرماید: حالا به ربّتان باز گردید که او از شما راضی و شما از او راضی هستید. «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً / خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد / الفجر، 28»
اینها همه عین علم و حکمت خداست.
- تعداد بازدید : 2729
- 22 مهر 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون